جستارها, مدرسه‌ها, مدرسۀ مطالعات هویت

جامعه‌شناسِ «جامعه»ندیده!

جامعه‌شناسِ «جامعه»ندیده!

جامعه‌شناسِ «جامعه»ندیده!

جامعه‌شناسِ «جامعه»ندیده!

جامعه‌شناسِ «جامعه»ندیده!

حدود دو سال پیش، جوابیه ای به سخنان دکتر حسن محدثی گیلوانی با عنوان «جامعه شناس جا مانده از جامعه» مرقوم داشتم که از آن زمان تا کنون، آقای محدثی در موسم‌های گوناگونی از این یادداشت یاد کرده و نگارنده را مورد نوازش علمی قرار داده است!

چون دأب نگارنده، پرهیز از مجادلات لفظی و منازعات شخصی است، از موضعگیری و پاسخ به جوابیه های ایشان صرف نظر می کردم. لیکن در جدیدترین اظهارات دکتر محدثی، شاهد تکرار برخی ادعاهای گذشته و پافشاری بر سخن قبلی خود است، لذا لازم دانستم سیاهه ای در نقد این تَفَوهات ارائه نمایم.

لنگرگاه اصلی سخن دکتر محدثی، تحولات اجتماعی است که از دیدگاه ایشان، نهاد دین دستخوش بیشترین تحول بوده است. ایشان تصریح می کند:

«نهاد دین و سازمان روحانیت برای نخستین بار در طول تاریخ اقتدار خودش را از دست داده است.»

آنچه از صحبتهای دکتر محدثی دستگیر می‌شود، عدم موفقیت نهاد دین و روحانیت در ایرانِ پس از انقلاب ۵۷ است.

ارزیابی این گزاره به دو شکل ممکن است:
نخست: با نگاه پدیدارشناسانه و بدون توجه به پشت صحنه پدیده‌ها.
دوم: نگاه جامع به قضیه و سنجیدگی میان آنچه می توانست بشود و آنچه اکنون شده است.

بی‌تردید تصمیم‌گیری‌های کلان بدون نگاه جامع و همه‌جانبه، ناتمام خواهد بود. جامعه‌شناس نیز اگر با نگاه جزیره ای به سراغ شناخت پدیده های اجتماعی برود، نتیجه مطلوبی دشت نخواهد کرد. بر این اساس باید جامعیت در گردآوری داده های اجتماعی را ملحوظ داشت.

پیش از جاسازی گزاره مزبور در این دو شیوه ارزیابی، ذکر این نکته ضروری است که «اقتدار» (Authority) طبق آنچه دهخدا و معین و عمید کاویده اند، به معنای «توانایی و قدرت یافتن» است. بنابراین ترجمان «نفی اقتدار نهاد دین» – آنگونه که مدعی اظهار داشته – به «ناتوانی و عدم قدرت نهاد دین» معنی می شود.

حال که به سراغ پدیده ها و جنبشهای فعال در ایران قرن 15 شمسی می رویم، نمی توان تضعیف نهاد دین و روحانیت را انکار نمود. در حقیقت بیان این سخن به عنوان یک قضیه موجبه جزئیه انکار ناشدنی است اما تعمیم آن به همه اقشار و لایه های جامعه سخن ناصوابی است.

دکتر محدثی با استناد به پدیده هایی از قبیل «عمامه پرانی» این نتیجه را استخراج نموده که نهاد دین جایگاه خود را از دست داده است، سؤال اصلی این است که چرا او سایر پدیده هایی که در سالهای اخیر رخ نموده را در نظر نگرفته است؟ آیا با نگاه یک‌جانبه‌نگرانه می توان تحلیل صحیحی از پدیده های اجتماعی ارائه کرد؟ چگونه باید بی توجهی به پدیده هایی که بر اقتدار نهاد دین گواهی می دهند، را توجیه نمود؟

برای نمونه چرا حضور میلیونی مردم ایران در پیاده روی اربعین حسینی را بر تقویت نهاد دین تفسیر نمی کند؟ چرا نسبت به حضور میلیونی اقشار متعدد در تشییع پیکر علما، شهدا و شخصیت های دینی بی تفاوت هست؟ آیا مشارکت چشمگیر مردم جامعه در مناسبت هایی از قبیل مراسمات مذهبی، و حتی راهپیمایی‌ها و انتخابات که تأیید کننده یک حکومت دینی است، نمی تواند از جایگاه والای دین در متن زندگی مردم حکایت کند؟

چرا تنها افراد معدودی که تحت تأثیر رسانه ها و جو حاکم، به هنجارشکنی و رفتارهای ناپسند اجتماعی اقدام کرده اند، در دایره مطالعاتی ایشان قرار دارد؟ آیا جمعیتی که طبق آمار در حدود 200 هزار نفر بوده اند، می تواند آیینه تمام نمای جامعه 80 میلیونی ایران اسلامی باشد؟ آیا ایشان نیز مانند برخی سلبریتی‌ها که فریب هشتگ‌ها و غوغاسالاری‌های فیک و مجازی را خورده اند، با استناد به این فضای غیرحقیقی، جامعه را ارزیابی می کنند؟ جامعه شناسی که در تحلیل رفتارهای اجتماع، تنها به یک قشر محدود نظر دوخته، می تواند تحلیل درستی از جامعه ارائه دهد؟

این در حالی است که جوانان این مرز و بوم تحت سخت‌ترین بمباران داده‌ها و شدیدترین هجمه فرهنگی قرار گرفته اند به گونه ای که می توان با قاطعیت گفت یورش همه‎جانبه دشمنان ایران در سالهای اخیر، در طول تاریخ پرشکوه ایران بی سابقه بوده است. کدام برهه از زمان را سراغ دارید که رهزنان دین، تا بُن دندان مسلح شده و با کاربست تاکتیکهای ناجوانمردانه ای چون دروغ، سیاه نمایی و ارائه حقائق مقلوبه، تلألو نور ایمان در ضمیر پاک جوانان را نشانه رفته باشند؟ این در کنار سهمگین‌ترین تخریب‌هایی است که علیه روحانیت و نهادهای دینی انجام می شود که حتی در دوره دیکتاتوری رضاشاه نیز شاهد این حجم از حملات نبوده ایم.

در این میان گلاویز شدن نهادهایی همچون سازمان روحانیت و سازمان صدا و سیما و دیگر نهادهای همسو با غول های رسانه ای و فرهنگی جهان که محصولاتی نقیض یکدیگر تولید می کنند، به رقابتی نفس‌گیر تبدیل شده که نه در عِده و عُده و نه در نفوذ و مقبولیت جهانی، یکسان نیستند!

آیا در دوره گسترش پیوندهای جمعی و فراهم شدن ابزارهای ارتباطی که ارتکاب هر ناهنجاری اخلاقی را سهل الوصول کرده، پشت کردن بسیاری از جوانان از گرفتاری در این منجلاب و روی آوردن به محفل‌هایی چون اعتکاف و هیئات دینی که با ناز و نیاز به درگاه محبوب آمیخته است، چیزی جز تقویت نهاد دین در نهان جوانان است؟

در زمانه ای که سکولاریسم و خانه‌نشین کردن دین، ادبیات سیاستمداران جهان شده؛ همجنس‌بازی به یکی از نیازهای اولیه انسان مدرن تبدیل شده؛ برهنگی و روابط خارج عرف و قانون، در سکانسهای سینمایی موج می زند، و در یک کلام، اومانیسم، نسخه غرب برای انسان کنشگر امروزی است، آیا مانایی گفتمان حاکمیت آفریدگار در کنشهای اجتماعی و پایبندی بر شریعت در تعاملات فردی و گروهی، از اقتدار جبهه دین‌مدار خبر نمی دهد؟

ناگفته نماند که این به معنای عدم وجود نقص و کاستی در سازمان های فرهنگی نیست، بلکه نگارنده دل پُری در این بخش دارد و معترف است که باید با برنامه ریز‌ی‌ دقیق و مطابق ناهنجاریهای روز، به دنبال رفع آلودگی های فرهنگی بود اما حتی ثابت ماندن و یا کاسته شدن ناچیز از پیروان جبهه دین‌مدار، موفقیتی شگفت برای نهاد دین است؛ زیرا حفاظت از نور ایمان در این گرگ‌و‌میش روزگار، به مراتب دشوارتر از هم‌نوا شدن با فرهنگی است که گریزی از همجواری با آن نیست!

جان کلام اینکه تعیین جبهه پیروز در معرکه فرهنگ و اجتماع، با مقایسه آمار و ارقام منسوخ شده گذشته صحیح نیست بلکه باید فرزند زمان خود بود و یک پدیده را با ملاحظه همه پدیده های رقیب مورد سنجش قرار داد. بدون شک موفقیت و کامیابی در این آوردگاه نامتوازن، از آنِ اردوگاه دین‌مداران است که همچنان چراغ مساجد و محافل دینی را روشن نگاه داشته و بی توجه به ملامت ملامت‌گران، خواسته پروردگار را در زندگی خود حاکم گردانیده اند و این چیزی جز اقتدار در عین مظلومیت نیست.

صدالبته ارزش علم به کارآیی آن در رفع نیازها و کشف حقایق است. جامعه شناسی نیز در صورتی که بتواند تصویر کاملی از جامعه ارائه دهد، بسان آزمایشگاهی است که امراض و مشکلات پیکره اجتماعی انسان را بازگو می کند. با توجه به حسن نیت و مغرض نبودن جامعه شناسان امروز همچون دکتر محدثی، از ایشان و همکارانشان تقاضامندیم با نگاهی کامل و جامع، به ارزیابی رفتارهای اجتماع بپردازند و نسخه صحیحی برای ارتقا و پیشرفت جامعه ارائه کنند. بدون شک ارتقا و تعالی جامعه ایرانی، آرزوی هر دلباخته این خاک زرخیر است و آینده ایران در گرو تصمیم‌های خردمنانه امروز ما است. گام نهادن در مسیر پیشرفت و احیای تمدن نوین اسلامی ایرانی جز با همکاری همه بخشهای جامعه میسر نخواهد شد.

در پایان یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که دکتر محدثی در سال 1398 با بیان اینکه در کمال ناباوری 53 سال در ایران امروز عمر کرده، تلاش داشت که فضای دلسرد کننده ای از اوضاع ایران نمایش دهد. اکنون باید به او بگوییم که به برکت انقلاب اسلامی و در طلیعه سال 1402 شمسی، 57 سالگی خود را باید جشن بگیرد و شکرگزار موقعیت هایی باشد که در سایه این نظام اسلامی به دست آورده است.

(والسلام علی من اتبع الهدی)
رسول چگینی
1401/10/25