همایش چیستی، امکان و موانعِ وفاق ملی در ایران امروز - پاییز 1403

چه کسانی در تحقق وفاق نقش دارند؟

چه کسانی در تحقق وفاق نقش دارند؟

چه کسانی در تحقق وفاق نقش دارند؟

چه کسانی در تحقق وفاق نقش دارند؟

چه کسانی در تحقق وفاق نقش دارند؟

گزارش خبرگزاری ایرنا از ارائۀ مقصود فراستخواه با عنوان "نیاز به ساختارمندی وفاق دولت با جامعه و سهم کنش‌گران مرزی در این مسیر"

«همایش چیستی، امکان و موانع وفاق ملی در ایران امروز» به میزبانی موسسه «مطالعات دیالوگ باشگاه اندیشه» از روز چهارشنبه ۳۰ آبان‌ماه در محل باشگاه اندیشه شروع به کار کرد و امروز (یکشنبه ۴ آذرماه) به کار خود پایان می‌دهد.
در پنل دوم این همایش «مقصود فراستخواه» جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، «محمدمهدی مجاهدی» استاد پژوهشکده دانشنامه‌نگاری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و «محمدحسین قدوسی» پژوهشگر دین و فلسفه و موسس باشگاه اندیشه حضور داشتند.

فراستخواه از نقش کشگران مرزی در مورد «تعادل‌یابی مجدد قدرت میان دولت و جامعه»، مجاهدی درخصوص «راهزنان وفاق» و قدوسی نیز در مورد «اهمیت گفت وگو برای رسیدن به وفاق ملی» به سخنرانی پرداختند.

 

کنشگران مرزی تنها راه‌حل جامعه برای رسیدن به وفاق ملی هستند

 

تعادل میان قدرت و جامعه برهم خورده است

مقصود فراستخواه بحث خود را اینگونه آغاز کرد که وفاق یک گفتمان است اما این کردار گفتمانی از کجای جامعه برآمده و چگونه برساخت شده است؟ کدام اراده معطوف به قدرت در جامعه و یا در دولت این وفاق را شکل داده است؟
وی افزود: موجودیتی به نام دولت و موجودیتی به نام جامعه داریم که به نظرم تعادل قدرت میان این دو موجودیت برهم خورده است.

وی در ابتدا ویژگی‌های هر موجودیت را برشمرد و گفت: دولت دارای ۶ ویژگی است؛ «دولت رسمیت است»، «ثروت است»، «تولید خشونت است»، «روایت است»، «مدیریت است» و «مجموعیت و انسجام درونی میان نهادها و گروه‌های مختلف اجتماعی است.»
از نظر فراستخواه، اکنون ویژگی‌های قدرت دولت با مشکلاتی روبه‌رو شده؛ رسمیت است اما مشروعیت نیست. ثروت باتحریم‌ها محل پرسش شده؛ روایت با جامعه شبکه‌ای و روایت‌های مختلف همراه است. مدیریت هم مخدوش شده و مجموعیت نیز از درون برهم خورده است.

فراستخواه ادامه داد: جامعه نیز قدرت است اما قدرتی که «۲۲ درصد آن تحصیل کرده آکادمیکند»؛ «شهری است یعنی مردم ایران شهری شده‌اند»؛ «از نظر اقتصادی سهم شاغلان دانش‌آموخته به ۲۶.۸ درصد و حتی در خانم‌ها به ۵۰ درصد رسیده است؛ در واقع زنان گروه‌های جدید اجتماعی هستند که به عرصه قدرت دست یافته‌اند.» «به لحاظ نهادی، نهادهای صنفی ایجاد شده است»؛ «از نظر ارتباطی با رواج اینترنت و شبکه‌های اجتماعی روبه‌ رو هستند»؛ «تحرک اجتماعی در داخل بیشتر شده» و «از نظر تکثر نیز نسبت به اول انقلاب کمتر امت هستند.»

وی افزود: من به این نتیجه رسیده‌ام که تعادل قدرت میان جامعه و دولت مانند گذشته نیست. تعادلی که میان جامعه و دولت وجود داشته، برهم خورده و بهترین راه‌حل، تعادل‌یابی تازه است. حال در اینجا باید پرسید که نقش کنشگران مرزی در ایجاد این تعادل چیست؟ کنشگرانی که از قابلیت‌های تمدنی هستند و میان دولت و جامعه تردد می‌کنند؛ واقع‌گرای انتقادی هستند؛ عقلانیت محدود را می‌فهمند و عملگرا بوده و میانجی‌گر در روحیات هستند و روحیات گفت‌وگویی و توافق‌جویی دارند.

فراستخواه ادامه داد:‌ دو دسته از کنشگران مرزی را داریم؛ کنشگران مرزی نوع «الف» از ایوان تا دیوان کار می‌کنند که دو نوع هستند؛ یا «علمی، حرفه‌ای و صنفی هستند» یا «مدنی و اجتماعی». و کنشگران مرزی نوع «ب» که در دیوان با ایوان کار می‌کنند.
از نظر کنشگران مرزی نوع الف، نظم جامعه ما مکانیکی است در حالی که باید ارگانیک باشد؛ زیرا دیگر نظم مکانیکی پاسخگو نیست. در انیجا کنشگران مرزی نوع الف تلاش می‌کنند همبستگی افقی میان مردم و دولت ایجاد کنند.

از نظر این کنشگران مرزی، نهادها و انجمن‌های کوچک محلی و اجتماعی می‌توانند همبستگی ایجاد کنند؛ به عبارتی نظم باید از پایین بجوشد در حال یکه حکومت می‌خواهد از بالا هنجار ایجاد کند و این هنجارسازی نادرست است. اینجاست که هنجاریابی تکوینی می‌تواند در تعادل‌یابی مجدد دولت و جامعه نقش داشته باشد. اینجاست که وحدت و وفاق میان یک جمعیت یکپارچه حاصل می‌شود. بنابراین کنشگران مرزی در داخل نهادهای اجتماعی هستند و اصلا سر ستیز با حکومت ندارند. آنها معتقدند اگر اصلاحات و فرصت‌سازی و توانمندسازی انجام شود، وفاق حاصل می‌شود.

اما نظر کنشگران مرزی نوع ب، نظم دسترسی موجود در جامعه بسته است. همان نظم دسترسی محدود و بسته‌ای که «نورث و عجم اوغلو» از آن صحبت می‌کنند و این نظم دسترسی بسته جامعه را شکننده و آن را تضعیف می‌کند. از نظر کنشگران مرزی نوع ب، تنها راه وفاق دولت و جامعه در نظم دسترسی باز است.

فراستخواه گفت: در کل معتقدم کنشگران مرزی نوع الف و ب می‌توانند منجر به افزایش تحرک افقی و عمودی در جامعه شوند. سکوت سازمانی را کاهش دهند و با گزارش دهی اجتماعی و عقلانیت در دیپلماسی جهانی اعتماد جامعه را بازسازی کنند.

کنشگران مرزی تنها راه‌حل جامعه برای رسیدن به وفاق ملی هستند


وفاق را نباید با راهزنان وفاق اشتباه گرفت

محمدمهدی مجاهدی سخنران دوم نشست، اینگونه بحث خود را آغاز کرد که جامعه مجموعه‌ای از اکثریت‌هاست؛ جامعه چیزی نیست جز مجموعه متفاوتی از آدمیان که به واسطه منافع مشترک انسجامی را ایجاد می‌کنند. ما امروزه با جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که فقط دو قطب نیست بلکه از کثرت‌های پرشمار به وجود آمده؛ بنابراین طبیعی است که نمی‌توانند همنوا باشند و اگر این تشخیص که در جامعه و حکومت شکل گرفته که اکثریت وجود ندارد، با دو یا سه پیامد روبه‌رو خواهیم شد.
وی ادامه داد: یکی از پیامدها، خود را به صورت جنبش‌های اجتماعی نشان می‌دهد. یعنی وقتی چنین احساس شود که راه‌های نزدیک به تغییرات بسته است و نمی‌توان به نتیجه رسید، به جنبش اجتماعی منتهی می‌شود که نظایر آن را در هر دهه شاهد بوده و هستیم. واقعیت اینکه از سال ۱۳۴۰ به این سو هر ۱۰ سال یکبار جامعه گرفتار تغییرات بزرگ شده که پیشران‌های آن گاهی داخلی و گاهی خارجی بوده است.
با جامعه و حکومتی روبه‌رو هستیم که هر کدام تلقی خاص خود را دارند. تلقی جامعه این است که می‌توان از راه‌های مختلف مانند جنبش‌های اجتماعی، حکومت را متوجه کرد و تلقی حکومت نیز این است که می‌توان آنها را سرکوب کرد.
«شاید حکومت در قسمت آرام‌کردن ظاهری خیابان‌ها، خوب عمل کرده اما در خدمات عمومی گویا با هوش و باتوان نیست. کم‌کم داریم درک می‌کنیم که هم در درون جامعه و هم در درون حکومت، اقلیت هستیم مانند بچه گربه‌ای که در مقابل آینه خود را شیر می‌بینیم.»
مجاهد افزود: در این وضعیت سخن گفتن از وفاق، سخن گفتن بی‌ربطی می‌تواند نباشد؛ زیرا اگر در وضعیت مجموعه تنهایان نبودید، وفاق خیلی مفهومی نداشت. وقتی مجموعه تنهایان هستید، صحبت از وفاق تنها صحبت معقول و پرمعنایی می‌شود؛ بنابراین گویی مجموعه‌ای از شرایط ما را به صورت طبیعی به‌جایی می‌برد که نیروها را همگرا کنیم.

وی ادامه داد: در این شرایط، وفاق ممکن است با بسیاری از چیزها عوضی گرفته شود که من آنها را راهزنان وفاق می‌دانم؛ راهزنانی که نقاب دارند، شبیخون می‌زنند و از جایی وارد می‌شوند که پنهان است و گاهی در شکل دوست نمایان می‌شوند. در حالی که وفاق به عنوان یک امر سیاسی اجتماعی نباید با رقبا عوضی گرفته شود زیرا در این وضعیت از درون تهی می‌شود و فرو می‌ریزد.

یکی از آنها توافق یا agreement است. توافق، با پیشفرض‌های محیطی ما ناسازگار است و نیاز به یک موضوع مشترک دارد. برخی فکر می‌کنند وفاق تعریف دیگر اجماع است در حالی که اجماع شرایط امکان می‌خواهد که ما نداریم. برداشت دیگر از وفاق این است که وفاق دید است؛ یعنی معامله‌کردن و درست کردن یک شرکت سهامی. بعضی وقت‌ها هم می‌گویند وفاق یعنی چانه‌زنی و مذاکره. جامعه‌ای که نماینده ندارد چطور مذاکره صورت بگیرد و با کدام قسمت حکومت مذاکره باید انجام شود؟ گاهی وفاق به معنی نوعی پیمان است که این حالت نوعی آتش‌بس است.

مجاهدی افزود: مساله دیگر که ما را از بحث در مورد وفاق دور می‌کند نبود دانش سیاسی تجربی است. واقعیت این است که دانش سیاسی تجربی در اروپا کم‌رنگ شده و در ایران نیست.
سیاست دو رویه منازعه و مسامحه دارد که اندیشمندان سیاسی موسس در مورد هر دو رویه کار کرده‌ و به این نتیجه رسیده‌اند که منازعه و مسامحه شناسنامه قدرت را می‌نویسند. قدرت فقط در مورد منازعه و مسامحه نیست. در سنت سیاسی ما، علوم سیاسی تجربی نیست و همین مقدار را به صورت علوم سیاسی منازعه تدریس می‌کنیم؛ به عبارتی علوم سیاسی مسامحه در دانش ما نیست.
به همین دلیل است که وقتی در مورد وفاق صحبت می‌شود از آن بسیار ایراد گرفته می‎شود. نخستین ایراد این است که این مفهوم علمی نیست زیرا دانش سیاسی مبتنی بر تضاد اندیشی است و قدرت یعنی منازعه و ستیز بر منابع اندک. از طرفی گفته می‌شود وفاق کلمه عوامانه است در حالی که اینگونه نیست. ایراد دیگر این است که هیچ الگویی ندارد در حال یکه منازعه الگو دارد.

وی گفت: مکانیسم‌هایی برای وفاق وجود دارد؛ یکی، شکل دادن ائتلاف‌های گسترده میان نیروهای متکثر درون و بیرون حکومت است. دیگری اینکه ما به کنشگران مرزی دکتر فراستخواه نیاز داریم که برای مردم چانه بزنند؛ کنشگرانی که در دیوان باشد اما حاضر باشد به جامعه بیاید و با مردم صحبت کند. دیگری حق وتوی متقابل است. هیچکس نباید به تنهایی حق وتو داشته باشد و سوم تناسب است؛ یعنی حق رای تناسبی باید وجود داشته باشد و آخری خودگردانی نسبی و گزینشی است.

وی در پایان تاکید کرد: ما باید الگوی خودمان را درست کنیم؛ الگوی ایرلندی یا جامعه دیگر برای کشور ما درست نیست. الگوی وفاق تجربی باید از راه‌های تجربی و در همین وضعیت کنونی به وجود بیاید. ما باید سیاست وفاق را از وفاق حل مساله شروع کنیم.

 

کنشگران مرزی تنها راه‌حل جامعه برای رسیدن به وفاق ملی هستند

 

وفاق بدون گفت‌وگو به بن‌بست می‌رسد

محمدحسین قدوسی آخرین سخنران نشست نیز گفت: در پنل گذشته چنین ترسیم شد که فضای جامعه یک فضای آمیخته با ناامیدی و نمی‌شودها هست و حتی چنین احساسی در میان مستمعین شدیدتر از سخنرانان بود. من به لحاظ نظری با مباحث نشست قبلی همدلی ندارم زیرا در آنها یک نگاه خشک آکادمیک که تحت تاثیر فضای روانی جامعه بود، موج می‌زد اما از نظر عملی می‌شود تا حدی و از جهاتی با آن فضا همدلی داشت.

وی افزود: فضایی که می‌تواند ما را به سمت وفاق ببرد، موانع روان‌شناختی، معرفت‌شناختی و حتی تاریخی زیربنایی دارد و امکان ندارد ما بدون تهاجم به آن مسایل بنیادی به سمت وفاق برویم. راه‌حل وفاق، دیالوگ و گفت‌وگو و رسیدن به مشترکات است. وفاق بدون گفت‌وگو به بن بست می‌رسد.

وی ادامه داد: فضایی که اوایل انقلاب بود از دست رفته و اکنون پر از شکاف‌ها، اقلیت‌ها و اختلاف‌ها هستیم. همه اپوزیسیون و مخالف و منتقد هستند. در این شرایط عده‌ای کاسبند و کار خودشان را می‌کنند؛ برخی نیز سیاهی لشگر هستند که به‌دنبال کاسبان می‎روند. این افراد اصلا زبان مشترک ندارند و هر کدام قضاوت‌های مختلف دارند. در چنین شرایطی کنشگران مرزی می‌توانند موثر باشند و مانند یک بولدوزر این شکاف‌ها و گسست‌ها را صاف کنند. کنشگران مرزی به عنوان عقلای جامعه در میان نادانان و جاهلان باید بتوانند به وفاق و نتیجه برسند و شرایط را بدتر از آنچه که هست نکنند.