حکمت نامتناهی (جستوجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بیکران اندیشه)
با حضور محمدحسین قدوسی و منصور براهیمی
نشست (۷) – ویژگیهای شناخت ذهنی
دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰
📝 چکیده
۱- جهان عینی خارج از درک ما (در این نشئه) هست و ما هرگز راهی از طریق شناخت ذهنی به صورت “مستقیم، کامل و بدون نقص” به آن نداریم. آنچه از این عینیت درک میکنیم تنها بُعدی از آن عینیت است که “نسبی، غیر مستقیم و ناقص” است و هیچ راهی برای رهائی از آن نداریم. هرچه درباره آن عینیت فراتر ذکر کنیم، مشمول این قاعده است و تفاوتی بین گفتههای ما در اینباره نیست مگر آنچه به صورت نفیی اذعان میکنیم. هر “تصدیق یا تصوری اثباتی” در باره جهان عینیت بیان میکنیم، تنها “بُعدی از آن” است و نه فراتر، و حتی در حد یک “تصور ابتدائی” نیز از این قاعده مستثنی نیست.
۲- این وضعیت شناخت ذهنی ما در این نشئه است و اما شناختهایی که مبتنی بر ذهن نیست و یا “خارج از این عالم و این نشئه” قرار دارد، وضعیتی متفاوت دارند و ما از طریق شناخت ذهنی نمیتوانیم درباره آن حکمی صادر کنیم مگر “حکم ناقص نسبی و غیر مستقیم”. راه شناخت ذهنی ما به شناختها و حقایق شناختی، همچون تمام عینیتهای جهان فراتر از این نشئه و از طریق “بُعدهای شناختی” است و ناقص و نسبی است. ما از عالم ورای این نشئه و شناخت ورای این “شناخت ذهنی” تنها از طریق “بُعدهای شناختی” آگاهی پیدا میکنیم و هیچ شناخت مطلقی “به صورت ذهنی” مقدور نیست حتی به صورت “یک تصور ساده، ابتدائی و کلی”.
۳- همانطور که در گذشته توضیح داده شد؛ شناختهای غیر ذهنی در تمام لحظات زندگی انسان در حال وقوع و سیلان هستند و ما یک لحظه بدون آن نمیتوانیم زندگی شناختی خود را ادامه بدهیم، اگرچه خود منکر آن باشیم و آن را نبینیم. “شناختهای مستقیم عینی انسان از عینیت” همراه با شناخت ذهنی و مقدم بر آن وجود دارند و پیوسته این دو خط شناختی به موازات هم زندگی انسان را ممکن میکنند. تمام آنچه که ما شناخت ذهنی میپنداریم “همراه و به کمک شناخت عینی” است. گاهی به شاخه عینی شناخت توجه بیشتر و کاملتری داریم و گاهی به آن بیتوجه و از آن غافل هستیم. هنر و شاخههای آن نمونهای از توجه کاملتر انسان نسبت به شناختهای عینی است. اما دیگر علوم، معارف، کشفیات و اختراعات، بلکه تمامی زندگی انسان عجین با شناختهای غیر ذهنی است و لحظهای امکان قطع آن نیست.
۴- تمامی “نسبیت، نقص و ناتمامی” که در درک ما وجود دارد به دلیل نگاه ماست و نه برآمده از جهان. “عالم عینیت” نسبی نیست بلکه این ما هستیم که “با هر نگاه و در هر بُعد شناختی” نسبتی از آن را درک میکنیم. جهان عینی فراتر از این نقص و نسبیتی است که در نگاه ما وجود دارد و ما از طریق “شناخت نسبی ذهنی” راهی به سوی آن “عینیت کل و تمام و نهائی” نداریم. همان طور که در نشست قبلی توضیح داده شد به هر نسبتی که در یک نگاه و شناخت ذهنی درک میکنیم، همزمان “بینهایت حقیقت” از ما مغفول میماند.
۵- حیرت دانشمند عبارت از “رویدادی وجودی” در انسان اهل دانش که به این “جهل و نسبیت” خود آگاه میشود. انسان فرزانهای که پیوسته فضایی بیشتر و کاملتر از جهل آمیخته با علم خود را درک میکند، هرچه که علوم او بیشتر میشود، نسبتی بیشتر و کاملتر از “نقص و جهل وسیعتر” خود را کشف و تایید میکند. “حیرت انسان عالم” غیر از “حیرت جاهل” است. حیرت عالم از بسیار دانستن است و حیرت جاهل از ندانستن و کم دانستن. حیرت جاهل او را –همچون غرور از علم نسبی- به “هیچ و پوچ” میرساند و حیرت عالم، او را به سوی بینهایت میکشاند “در حالی که هنوز در همین نشئه زندگی میکند”.
۶- هر شناخت ذهنی انسان که بُعدی شناختی از عالم عینی است، هم زمان زاویهای است که انسان از آن زاویه به جهان نگریسته و یک نگاه به این عالم است. همه این مشخصات برآمده از جهان و ظرفی است که در آن زندگی میکند. هر انسان در هر نگاه و هر زاویهای که از آن به جهان زندگی خود نگاه میکند، اگر “به صورت درست و کامل” نگاه خود را گزارش و تصویر کند، شناختی “راست و صادق” گزارش نموده و اگر در عین اینکه در همان ظرف و جهان میزید “به هر دلیل انسانی و غریزی و خصلتی و منفعتی” گزارشی غیر واقعی از نگاه خود بدهد شناخت و تصویری “دروغ و غلط” ارائه کرده است. بنابر این تفاوت “دروغ و غلط” با “راست و درست” در نگاه و زاویه دید و ظرف و جهان فاعل این دو نیست. بلکه هر دو اینها در یک ظرف واقعی میزیند و از یک زاویه نگاه میکنند و یک تصویر در ذهن آنان نقش میبندد. اما دروغ عبارت است از گزارش نادرست این تصویر (با هر انگیزهای) و غلط عبارت است از توجه ناقص (به هر علت) به این تصویر.
۷- انسانها زوایا و نگاههای مشترک فراوانی با هم دارند همان گونه که اختلاف در نگاه و زاویه دید هم اندک نیست. تناسب این نگاهها با هم و رابطهای که میتوانند داشته باشند حداقل بر سه نوع است (منظور تصورات صادق و راست است و دروغ و غلط در اینجا کنار گذاشته شده است):
اول- زاویههای مشترک که باید در این زاویهها و ظروف مشترک نگاهها به هم نزدیک باشند و بیشترین امکان گفتگو در این حالت باید رخ دهد. مانند انسانهایی که در بخشی از زندگی خود ظروف مشترک و زوایای نزدیک به هم دارند و اختلافات، ناشی از “توجه کمتر و نقص در دید” است. در این حالت گفتگو بهترین اسباب برای تکمیل نگاه و اتمام تصورات انسان خواهد بود.
دوم- زوایای کاملا متفاوت که نمیتواند به راحتی کامل شده و به سهولت به هم نزدیک نمیشود. این نقطهای است که اصل احترام به عقیده و نگاه دیگران به بهترین شکلی صدق میکند.
سوم- زوایای متفاوتی که امکان جمع شدن و نزدیک هم شدن را دارند. در این موارد گفتگو کار صعب و سختی است، اما بالاترین ارزش و اعتبار را دارا هست. این اختلافی است که بین عالمان رخ میدهد و در صورت تحمل میتواند “عامل رحمت” بوده و باعث “تکمیل دید انسان عالم” شود و بالاترین و ثمر و اثر را دارد، اگرچه “سخت و طاقت فرسا” است و تنها از انسانهای خودساختهای بر می آید که به جهل و ضعف دید انسانی معترف هستند و “مراقبتهای فراوان” در این امر نمودهاند.
همان طور که ذکر شد این حداقل انواع آن است و موارد دیگری هم وجود دارد.
۸- انسان در خط رشد فکری و در امتداد افزایش ظرفیت معرفتی و وجودی خود، پیوسته به شناختهای بالاتر و بالاتری میرسد که هر شناخت برآمده از نگاه وسیعتری است و بًعد بزرگتری از جهان عینی را به ما نشان میدهد و شناخت کاملتری از آن است. در عین حال همراه با هر معرفت و شناخت، جهانی که در آن زندگی میکنیم و ظرفی که از ان نگاه میکنیم، “بزرگتر و بزرگتر” میشود. این سیر معرفتی انسان همچون خط کشداری است که مداوم و بیانتها است و “سیر صعودی انسان” است که او را در “سلسلهای از شناختهای پی در پی و جهانهای آن” پیش میبرد و برای آن نهایتی نیست.
۹- اگر “منطق” را “قانون درست فکر کردن و درست تصور و تصدیق کردن” بدانیم؛ آنگاه جهانهای گوناگون هر کدام “دستگاههای منطقی خاص خود” را دارند و این دستگاهها – مانند همان جهانهایی که این دستگاه از آنها برآمده- بیانتها هستند. در عین اینکه بین دو منطق میتوان به دستگاه منطقیای دست یافت، که برآیند بین دو دستگاه و “طریقه منطقی جمع این دو منطق” است و خود نیز از جهان وسیعتری که از “جمع دو جهان متناظر با دستگاههای منطقی خاص خود” هستند، برآمده است. جهانها و نگاههای نزدیک به هم به صورت “تساهل و تسامح و قرارداد” میتواند از یک دستگاه منطقی استفاده کنند و جهانها و نگاههای دور از هم به سختی میتوانند به منطق واحدی دست یابند و این، تعامل وگفتگو بین آنان را سخت و گاه غیر ممکن میکند اگرچه “فرزانگانی اندک” یافت میشوند که با هموار کردن رنج مسافرتهای دور و دراز و شنیدن و تحمل کردن اندیشههای متضاد بر این دوگانگی پیروز میشوند و از طریق “تکمیل و توسعه نامتعارف و شگفت جهان خود” به مرحلهای از فرزانگی دست می یابند که برای دیگران غیر ممکن است.
صوت «حکمت نامتناهی (۷)» – بخشهای یکم – دوم – سوم – چهارم – پنجم – ششم – هفتم – هشتم