حکمت نامتناهی (جستوجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بیکران اندیشه)
نشست (۳۳) – فضیلتهای جاری
سهشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۱
📝 چکیده
۱-اگر فضیلت در بازگشت به ذات انسانی و احیای آن است، آیا چنین نتیجهای در خلوت و سکون و تنهایی و انزوا بیشتر حاصل نمیشود؟ وقتی بیشترین میزان و دلیل از خود بیگانگی انسانها زندگی روزمره و دور قمری آن است، پس چرا این بنیان کج را از ابتدا راست نکنیم و آنچه که قرار است در نهایت خراب شود، را از ابتدا برهم نزنیم؟ انسانی که میتواند و مایل است هر چه بیشتر تعامل خود را با جامعه و تمامی خرابیهایی که ارمغان این جامعه است به کناری بگذارد و چون جزیرهای تنها زندگی کند، چرا چنین نکند؟ مخصوصاً در جهان فعلی که زندگی عادی انسان در نهایتِ مشکل است و حتی گذران زندگی معمولی نیز برای اکثر انسانها براحتی مقدور نیست و باعث غفلت و مشغولیت بسیار زیاد است. این سوال جدیتر و محکم تر هم هست.
۲- مکاتب انسانگرای جهان قدیم در بسیاری از موارد به این سوال جواب مثبت میدادند و راه انسان را دوری از جماعت و «خو کردن به تنهایی» میدانستند و نصیحت میکردند که «از تنها بلا خیزد». در جهان جدید اگرچه این «جهتگیریِ تمام عیار به تنهایی» کمتر میتواند به صورت علنی پرچم برافرازد اما در جهان معاصر نیز گرایشهای شدیدی وجود دارد که راه برونرفت از مشکلات عمیق روحی و روان انسان معاصر را در ایجاد «جزیرههایی برای آرامش و سکونت و خلوت انسان» میداند. طبیعتاً در جهانی که همه چیز را به سوی حرکت اجتماعی دعوت میکند، چنین گرایشهایی دعوت به انزوای تمام عیار نمیکنند، اما «جاذبه جزیرههای تنهایی و سکون» را چنان برای انسان جدید پررنگ و شفابخش نشان میدهند که بسیاری از انسانها، خسته از زندگی روزمره، به چنین جزیرههایی پناه میبرند. روشن است که در اینجا منظور جزیرههای روحی و روانی و فکری است و نه جزیرههای جغرافیائی؛ در واقع «محیطهای خلوت و تمرکز» که از طریق مراقبه و تفکر و تامل به دست میآیند، گاهی با محلهای جغرافیائی خاص همراه هستند وگاهی بدون آن.
۳- در مقابل، گروهی از مکاتب مدرن و نیز بعضی از مدرسههای عرفانی معاصر شیعی و اسلامی با سرسختی تمام به فرآیندهای جمعی و گروهی، تعامل با بیرون از خویشتن و دوری از انزوا دعوت و توصیه میکنند. آنچه در این مکاتب و مدرسهها مهم است این است که باید دید چگونه این امر را مترادف و همراه با فضیلت ارزیابی میکنند. در مکاتب انسان-محور چنین توضیح و تبیینی سختتر است، زیرا اگر محور تمام فضیلتها انسان است و هدف غائی رسیدن و احیای همین است که از ابتدا بود، دیگر جامعه و جهان و تاریخ چه معنی و جایگاهی در این سیر دارد؟ زمانی سوال سختتر می شود که «یکی از مهمترین عوامل ازخود بیگانگی» را «زندگی روزمره» در جهان معاصر بدانیم.
۴- در جلسات گذشته پیرامون مکاتب مدرنی که به این مساله پرداختهاند، و نیز وجود منابع روشنی درخصوص مدرسههای عرفانی معاصر شیعی که دعوت به جمع و عمل اجتماعی میکنند، صحبت شد. آنچه در اینجا مورد بحث قرار میگیرد نگاه «حکمت نامتناهی» است؛ اینکه این نگاه چگونه میتواند زوایای گوناگونی را که در این مکاتب شرقی و غربی و قدیمی و جدید وجود دارد را در یک تبیین جامع گرداوری کرده و تعیین کند که مرزهای آن کجاست؟ نسبیت این حقیقت در چیست؟ و جنبههای دیگری که مورد ادعای «حکمت نامتناهی» است.
۵- اگرچه انسان در ذات خود واجد تمام این کمالات است و در نهایت آنچه که باید صورت بگیرد احیای همان انسانی است که از ابتدا بود، اما با انسانی سرو کار داریم که در زندان این جهان گرفتار است؛ زندانی که برای او حد و مرزی ندارد و پیوسته از زندانی به زندان دیگر منتقل میشود. انسانی که در هرحالتی تنها به زاویه و حد و بُعدی از حقیقت دسترسی دارد و هرگز از این زندانهای وجودی و معرفتی و خصلتی و هویتی خارج نمیشود و تنها میتواند به زندانهای بزرگتر نقل مکان کند، بنابراین:
۶- اولین ویژگی او این است که تنها با سیر و حرکت و رفتن و پیمودن میتواند تغییر کند و هر نوع «سکون و درجا زدن و یکجا ماندن» برای او به معنی «رسوب کردن در این زندان» و ماندن در غفلت کامل است. البته سکونت و رجعتی که به معنی بازگشت به خویشتن انسانی است، غیر از سکونت به معنی رسوب کردن است؛ اولی انسان را زنده میکند و دومی او را در مرگ خاموش قرار میدهد. همچنین بیعملی به معنی شکستن پوستهٔ «گرفتاری انسان به عملهای پوچ و بیمعنی روزمره» و کنار گذاشن «هویت برآمده از دانشهای کاذب»، غیر از بیعملی به معنی انفعال و ندانمکاری و ضعف شخصیتی است. اولی جوهره انسانی را مشتعل میکند و دومی انجماد روانی و روحی او را تثبیت مینماید.
۷- دومین ویژگی این است که بالاترین جنبه انسانی که فضیلتها را در او زنده میکند، «ظرفیت روحی و معرفتی» است. اگر چه ابعاد دیگر انسان مانند انتخابها، عمل، هویت و شخصیتش هم در سرنوشت او موثر است اما بیشترین چیزی که آزادی و رهایی نوع انسانی را رقم میزند، ظرفیت اوست که امکان غلبه بر زندگی را به او میدهد. در جلسات گذشته توضیح داده شد: انسان ظرفی است که تنها با مظروف شکل میگیرد و مظروف او میزان عینیتی است که در این ظرف ریخته شده و نه چیزی غیر از آن. بنابر این برخلاف نگاههای بسیاری که «هسته سخت و ثابت» و «ظرفی جدای از مظروف» برای انسان میپندارند، انسان هیچ چیزی غیر از «آنچه از عینیت که در او ریخته شده» ندارد. اگر انسان برخلاف فضیلتها گامی برمیدارد قبل از اینکه ناشی از «سوء انتخاب» او باشد، ناشی از «محدودیت ظرف» اوست و اگر در نهایت ما «شقاوت و سرنوشت پلید» را برای انسانی در نظر بگیریم، باید از همین نقطه ساده و بسیط آغاز شود و نه از «ذات شرور» و یا «انتخاب شقاوت». هر انسانی در کنه ذات خود «خوب و ارزشمند» است. «فضیلت بنیادین انسان» مختص هیچکسی نیست و هر شرور و درستکاری در ذات خود این فضیلت را دارا هست، حتی اگر «به نهایت شقاوت و شرارت برسد»! از همینجا روشن میشود که چگونه اساس سیر انسان بر اساس افزایش ظرفیت روحی و معرفتی است.
۸- روشن است که ظرفیت بالاتر، ملازم با فضیلت بیشتر نیست بلکه چه بسا ظرفیتهای بالاتر که امکان شرارت بیشتری را فراهم کند. ظرفیت بالاتر، فقط امکان اصلاح سیر روحی انسان را از ابتدا بیشتر فراهم میکند و در انتخابهای ابتدائی انسان که بیش از هر زمانی سرنوشت او معلوم میگردد، بیشترین اثر را دارد.
۹- ویژگی سوم برآمده از دومین آن است. انسان در برخورد و زندگی اجتماعی با ظرفیت بیمانندی از انسانها روبروست که در تنهایی و خلوت نمیتواند آن را بدست آورد. اگرچه ممکن است در این ورود به اجتماع، مشکلات و مصائب روحی شدیدی برای او ایجاد شود اما حضور متعادل در جامعه –به دور از افراط و تفریط- امکانی برای توسعه ظرفیت انسان ایجاد میکند، کارکرد روحی و وجودی او را چندین برابر کرده و هر لحظه و روز او را با انواع نیازها و تعاملات مواجه میکند. در این شرایط انسان بدون اختیار خود مجبور به کسب ظرفیت وجودی و معرفتی است، در حالی که خلوتهای بیرویه و انزوای بدون دلیل اساس حرکت روحی را در او منجمد و سرد میکنند.
۱۰-روشن است که در اینجا خلوتها و ریاضتهای روحیِ با برنامه و بقصد بازگشت به خویشتن در حاشیه زندگی اجتماعی منظور نیست. این نوع ریاضتها و برنامههای مراقبه، وضعیتی کاملاً متفاوت دارد و او را بَعد از «اجتماعی شدن و روشن شدن آتش حرکت روحی» در اثر تعامل با جامعه، قادر میسازد که همه این «حرکت و جنبش روحی» را به سوی خویشتن جهت دهد.
۱۱- ویژگی چهارم اینکه اگر فضیلتها با ظرفیت انسان بیشتر همراه هستند پس جریان زندگی انسانها در دراز مدت به فضیلتهای بیشتری ممکن است برسد. در کوتاه مدت انسانها با انتخابهای خود سرنوشت خویش را رقم میزنند اما در دراز مدت جریان تعامل انسانها زمینهای بسیار بالاتر برای افزایش ظرفیت انسانی فراهم میکند و در نتیجه امکان دارد که جریانهای تاریخی پیوسته فضیلتهای بیشتری را در بربگیرند زیرا ظرفیت فراتری دارند.
۱۲- در اینجا نیز منظور این نیست که همه میراثهای تاریخی حتما درست و فضیلتمدار است، بلکه آنچه از ورای تاریخ برآمده است از ظرفیت معرفتی و وجودی کاملتری برخوردار است که مانند هر ظرفیت دیگری امکان استفاده درست از آن بیشتر است – اما چه بسا این امکان در جهت عکس استفاده شده و تنها برای غلبه بیشتر شر و ظلم و تسلط بر انسانها بکار گرفته شود. حتی میتوان اذعان کرد که بیشتر این ظرفیتها در ادامه حیات خود در خدمت اهدافی متضاد با اهداف اولیه خود به کار گرفته میشوند. همانطور که نهضتهای ادیان آسمانی و نیز نهضتهای زمینی مانند دموکراسی و سوسیالیزم و نهضتهای علمی در عمل اینگونه بوده و هستند.
۱۳- ویژگی پنجم اینکه میراث معرفتی و وجودی جریانهای تاریخی به صورت «رسوبات هویتی» در عمیقترین لایههای انسان ذخیره میشود. در واقع عمل انسان در یک برهه تاریخی هرگز به صورت کامل از بین نمیرود بلکه به صورت «میراث» به نسل آینده منتقل شده و در هویت او رسوب میکند. هر چه که نسلها بیشتر بگذرند این رسوب «عمیقتر و ناخوداگاهتر» شده و بیشتر غیر قابل شناخت میشود. در واقع هر انسان و هر نسل در هر زمان، میراثی رسوبی از تمامی اعمال گذشتگان خود را در درون خود دارد و عملکرد او به تمامی آیندگان به ارث میرسد و رسوب میکند!
۱۴- میراث رسوبی، هم در جریان انسانی که «فضیلت محور است و به سوی احیای خویشتن گام برمیدارد» وجود دارد و هم در جریان مقابل آن. میراث این دو جریان از یکدیگر جدا نمیماند و هر کدام در کل بشریت در نسل و نسلهای بعدی اثر گذارند. این تاثیرات همچون «جریانهای سیال» پیوسته ادامه پیدا کرده و در عمق وجود انسانها نهادینه و عمیق شده و در تمام سطوح با یکدیگر تعامل و تنازع میکنند؛ تعاملی که از یک سو همچون تنازع بقا است و از سوی یگر همچون «تز و آنتی» است که به «سنتزهای بیپایان» تبدیل و تولید میشود.
۱۵- ویژگی ششم اینکه هرچه زندگی و اجزای آن، باورهای انسانها و آگاهیهای بشری، همراه با معنی بیشتر و عمیقتری باشد امکان فضیلتهای بیشتری موجود است. «تکه تکه شدن»، «بیمعنی شدن»، «عرفی شدن» و هر فرآیندی که موجب «معنیزدائی» یا «تقلیل معنی» در زندگی و وجود انسانها شود، باعث خواهد شد که بستر فضیلت سختتر شده و با موانع بیشتری روبرو شود. در مقابل «گرایش به معنی»، «تعمیق وجودی»، «معنیدار شدن عمل انسانی»، «گرایش به درک و فهم» و «تمایل به دانستن» به صورت کلان او را بیشتر در معرض فضیلت قرار میدهد.
۱۶- ویژگی هفتم اینکه «تعامل و تبادل فکری، روحی و وجودی» به صورت فردی و اجتماعی میتواند بشر و فرد انسان را به سوی فضیلت بیشتری رهنمون کند. تعامل انسانی میتواند با دیگری، با جامعه و نیز با تاریخ و سنتهای تاریخی باشد. معنی این کلام این نیست که همیشه تعامل باعث رشد و برتری انسان است؛ چه بسا ارتباطاتی که عکس آن نتیجه میدهد اما تعامل، به صورت کلان، باعث افزایش ظرفیت انسانی است.
۱۷- تمامی آنچه که از خصائص انسانها گفته شد را با همان قاعده کلی نسبیت در نظر بگیرید. هیچ قاعدهای در جهان مطلق نیست و همیشه با نسبیتهای بیانتها روبرو هستیم. در جلسه آینده به نمونهها و جلوههای بیشتری از نسبیت در این موارد خواهیم پرداخت.
۱۸- آنچه ذکر شد بعضی از خصائص کلان انسان و جریان فضیلتی است که در نوع انسان ساری و جاری است. این فضیلتهای جاری، اساس زندگی و تمدن انسانی است. با اینحال بسیاری از موضوعات مهم در مورد این جریانات و فضیلتهایی که در آن جاریست، همچنان حل نشده هستند. موضوع جلسه بعدی ما این سوال است: «جریان فضیلت چگونه و تا کجا پیش میرود؟»
صوت «حکمت نامتناهی (۳۳)»
ویدئوی «حکمت نامتناهی (۳۳)»