رویدادها

همه چیز زیر سر کارخانه بود…

همه چیز زیر سر کارخانه بود…

همه چیز زیر سر کارخانه بود…

همه چیز زیر سر کارخانه بود…

همه چیز زیر سر کارخانه بود…

نشستِ ماهانهٔ معرفی کتاب انجمن زنان پژوهشگر تاریخ (۱):

همه‌چیز زیرِ سرِ کارخانه بود…
معرفی کتابِ «خاکِ کارخانه» (نشر اطراف۱۴۰۲)

با حضورِ

نفیسه مرشدزاده
مدیر نشر اطراف

شیوا خادمی
عکاس و نویسندهٔ کتاب

دوشنبه، ۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۷

خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچهٔ نائبی، پلاک ۲۳

📝 بخشی از کتاب

الکساندر کلوگه فیلم کوتاه سبعیت در سنگ را با این جمله آغاز می‌کند: «هر بنایی روحِ خالقِ خود را در نهان دارد حتی اگر کارکردش بعدها تغییر کند.» شاید روحِ خالق چیت‌سازی حالا که کارخانه کارکرد ویرانه‌ای تمام‌عیار را دارد، سرگردان در شهر پرواز می‌کند. شاید با هر باران غافلگیر می‌شود و زیر شیروانی‌ها پناه می‌گیرد. بی‌قراری روح بنا را تا حدودی می‌فهمم. من هم از وقتی وارد شهر شده‌ام، بی‌قرارم. هر بار که از پشت میله‌های ورودی کارخانه به داخل سرک می‌کشم تا ببینم دقیقاً کجا بین دو میله گیر می‌کند، روح چیت‌سازی را کنارم حس می‌کنم. انگار به‌طعنه می‌گوید شاهنامه آخرش خوش است. روح خالق چیت‌سازیْ افسرده روی سکوهای ورودی می‌نشیند، پاهایش را تکان تکان می‌دهد و چند ثانیه بعد، در هیئتِ خفاش به زیرزمین پرواز می‌کند و آن‌جا پناه می‌گیرد.

📝 خاک کارخانه: خاطرۀ جمعی و روایتگری زنانه
‍‍ 🖋 پیمانه صالحی

«کارخونه اگه بود، به بچه‌ها و نوه‌هام می‌گفتم من خاک این کارخونه رو خوردم»

کتاب «خاک کارخانه: پارچه‌های ناتمام چیت‌سازی بهشهر و سرگذشت آخرین کارگران»، با عکاسی و پژوهش شیوا خادمی، سال ۱۴۰۲ از سوی نشر اطراف منتشر شد.

مؤلف در پی درک فضای کارخانه چیت‌سازی بهشهر در دهه‌های گذشته، به سراغ همکاران مادربزرگش رفته که در دهۀ ۱۳۲۰ در این کارخانه کار می‌کردند. حاصل گفت‌وگوی او با کارگران و عکاسی از نمادهای کارخانه، ضمن فراهم آوردن موجبات برگزاری نمایشگاه‌های هنری، کتاب خاک کارخانه را روانۀ بازار نشر کرد. این کتاب علاوه‌بر یادداشت پژوهشگر که به روشنی مسیر پنج سالۀ به انجام رساندن این تحقیق را نمایان می‌سازد، مصاحبه با ۱۷ نفر از شاغلان کارخانه را شامل می‌شود. مصاحبه‌شوندگان با طیف متنوعی از مشاغل، از بافنده و ریسنده گرفته، تا معلم اکابر، متصدی آمار، آشپز، مدیر امور مالی و چله‌دَوان، خاطرات و تجربیات حضور در کارخانه را بازگو کرده‌اند.

خادمی با گردآوری این مجموعه، اثری چندلایه خلق کرده است که هم خاطرات جمعی منابع انسانی خُرد و خاموش جامعه را منعکس می‌کند، و هم بخش‌های نانوشتۀ تاریخ کار و کارگری را به شکلی گویا به تصویر می‌کشد و چه‌بسا می‌تواند دستمایۀ ساخت چندین فیلم سینمایی باشد. نقطۀ قوت این کتاب،‌ در کنار هم آوردن روایت‌های زنان و مردان از فضای کار و مناسبات اجتماعی مردم است. بدین‌شکل صورت‌بندی جدیدی از مسائل زنان به‌دست می‌آید و تاریخ‌نگاری زنان در بستر موضوعات و رویدادهای اجتماعی شکل می‌‌گیرد. نثر روان و دلنشین مؤلف با بازنمایی سازه‌های صنعتی کارخانه در محیط سرسبز شمال، در کنار عکس‌های هنری او، مستندنگاریِ کم‌نظیری را پدید آورده است.

بی‌تردید مطالعۀ این اثر چراغِ راه علاقه‌مندان پژوهش‌های میدانی در حوزۀ صنعت و کسب‌وکار خواهد بود.

📝 گزارش ایبنا

نفیسه مرشدزاده، روزنامه‌نگار و مدیرمسئول نشر اطراف در نشست «همه چیز زیر سر کارخانه بود…» در معرفی کتاب «خاک کارخانه» که از سوی انجمن زنان پژوهشگر تاریخ برگزار شد، گفت: نشر اطراف با این هدف شروع به کار کرد تا فضای مستند را روایت کند. من در روند تجربه کاری دریافته بودم که داستان نمی‌تواند رشد کند، چون در زمینه داستان تجربه نداریم و داستان خالی و کم‌مایه است.

وی افزود: هدف این بود به سمت چاپ آثار روایی و مستند برویم. در این راستا مجموعه‌های مختلف و نمونه‌هایی از فضای ایرانی و قاجاری منتشر کردیم. شروع کار بر روی کتاب «خاک کارخانه» این‌گونه بود که شیوا خادمی مجموعه عکس‌هایی را که از کارخانه چیت‌سازی بهشهر ثبت کرده بود، در نمایشگاهی به نمایش گذاشته بود. از او خواستم روایت عکس‌ها را بنویسد. او شروع به نوشتن کرد که کار نوشتن روایت عکس‌ها پنج سال و بازنویسی روایت‌ها در انتشارات اطراف دو سال به طول انجامید و حاصل کار شد کتاب «خاک کارخانه».

مرشدزاده بیان کرد: اتفاقی که در خاک کارخانه افتاد، نوعی مصداق واحد خیلی جالبی از ایران است. اگر چیزی را خوب توصیف کنیم به جهان ما نیز تسری پیدا می‌کند. این کارخانه خیلی خوب توصیف و نماد شد. پردازش درست روایت باعث شد که خواننده با شخصیت‌های کتاب همذات‌پنداری و ارتباط برقرار کند. فضای ساخته شده در کتاب لزوماً یک کارخانه در گوشه‌ای از ایران نیست، بلکه شامل اهداف سیاسی و اقتصادی نیز هست. اما آنچه که آدم‌ها را درگیر کتاب می‌کند، نزدیک شدن به ادبیات است.

وی در ادامه گفت: کتاب صرفاً یک گزارش ساده نیست و از ساحت یک گزارش ساده فراتر رفته است. در کتاب «خاک کارخانه» جهانی ساخته شده است که خواننده می‌تواند در آن قرار بگیرد و با آن ارتباط برقرار کند. این را بهانه می‌کنم تا بگویم که پژوهش در ساحت ادبیات قرار گرفته است. من در این سال‌ها شاهد انجام پژوهش‌های کور زیادی بودم. پژوهش‌هایی که بعد از اتمام مرحله انجام در آرشیو قرار می‌گیرند و به نتیجه‌ای که باید نمی‌رسند. البته بانوان از آنجایی که پیگیرتر هستند معمولاً کار را به پیش می‌برند و نتیجه بزرگتری نیز عاید می‌شود.

مرشدزاده افزود: کتاب «خاک کارخانه» بازنمایی واقعیت و یک اثر خیلی خوب است که بعد از این گزارش‌های زیادی می‌تواند با استفاده از آن ساخته شود. البته اثر خوب اثری است که در آینده بتوان از آن نتیجه گرفت. در این اثر از منظرهای مختلف به کارخانه و کارگران آن نگاه کردیم تا پژوهش کامل شد. کتاب به سادگی با مخاطب عام ارتباط برقرار می‌کند. نویسنده این کتاب بسیار به واقعیت وفادار است. تک‌تک جمله‌های کارگرها پیش نویسنده امانت بودند. از لحن صداها و گفته‌ها حمایت می‌کرد. کتاب به گونه‌ای نوشته شد که هر کارگر این کارخانه اگر آن را بخواند، می‌گوید این صدای من است و احساس فاصله نمی‌کند. البته آماده کردن کتابی که هم کارگران کارخانه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و هم کارشناس اقتصادی و اجتماعی کار بسیار سختی است که شیوا خادمی از پس این کار برآمد.

در ادامه این نشست شیوا خادمی، نویسنده کتاب «خاک کارخانه» گفت: عزیزجون نخ اصلی ارتباط من با کارخانه بود. من و خواهرم در گفت‌وگوهایی که با عزیزجون داشتیم، هیچگاه جرئت نمی‌کردیم از سختی کار شکوه کنیم. عزیزجون معتقد بود که داشتن کار در جامعه یک ارزش خیلی بزرگ است. چشم‌انداز عزیزجون به کار باشکوه بود. او در دوران فعالیتش در کارخانه چیت‌سازی بهشهر احساس قدرتی را تجربه کرده بود. تا قبل از افتتاح این کارخانه زنان یا در شالیزار کار می‌کردند و یا کارگری می‌کردند. در سال ۱۳۱۷ کارخانه چیت‌سازی افتتاح شد و بانوان در بهشهر به یکباره از آن فضا وارد فضای کارخانه شدند. افتتاح کارخانه چیت‌سازی بعد از راه‌آهن فضایی را به شهرستان بهشهر آورد که قبل از آن مردم این شهر تجربه نکرده بودند. روند این تغییر کاملاً در زندگی عزیزجون مشخص بود. این موضوعی بود که سبب شد تا من از فضای کارخانه چیت‌سازی بیشتر بدانم.

وی افزود: عزیزجون همکار و دوست صمیمی خود تامارا را به من معرفی کرد تا با او سخن بگویم و بیشتر از فضای کارخانه بدانم. در اولین دیدار با تامارا یک ساعت و چهل دقیقه با او گفت‌وگو کردم. اولین ارتباط من بعد از عزیزجون با شخصی دیگر که حضور در فضای کارخانه را تجربه کرده بود، این‌گونه شکل گرفت. تامارا و عزیزجون هنوز دیالوگ‌های دوران همکاری را با هم مرور می‌کردند. آنها هنوز گذشته را زندگی می‌کردند و این تلنگری برای من شد تا کار را ادامه بدهم.

خادمی بیان کرد: به دنبال راه‌اندازی فروشگاهی از کارخانه چیت‌سازی بهشهر پدربزرگ من برای کار در این فروشگاه راهی مشهد شد و خانواده من به همراه پدربزرگ از بهشهر به مشهد مهاجرت کردند. در سال ۹۷ به دنبال یک مهاجرت معکوس دوباره به بهشهر برگشتیم. اولین سوژه‌ای که مرا برای عکاسی صدا کرد، کارخانه چیت‌سازی بود. در این سوژه فرق این بود که صداها را نیز ضبط می‌کردم. گرفتن عکس دو سال و نیم طول کشید. دائم حس می‌کردم ناقص است. در یک تردید بودم تا با نشر اطراف همکاری کردم و در یکی از جلسه‌های همکاری در مورد ایده این عکس‌ها صحبت کردیم و دو سال و نیم طول کشید تا دوباره روایت را اضافه کنم. این پروژه یک فرآیند یادگیری برای من بود. یاد گرفتم که فقط به چشم عکاسانه به عکس نگاه نکنم، بلکه با چشم تازه‌ای سوژه را ببینم که این چشم تازه روایت بود.

صوت نشستِ «همه چیز زیر سر کارخانه بود…»
ویدئوی نشستِ «همه چیز زیر سر کارخانه بود…»