امکان و امتناع «گفت و گو » در ایران
با حضورِ دکتر هادی خانیکی، استاد برجسته علوم ارتباطات و پژوهشگر دیالوگ
بیست فروردین ماه هزار و چهارصد و یک
یادداشت از محمدرضا لبیب
دبیر مدرسۀ دیالوگ
امروزه کمتر کسی است که در اهمیت «گفت و گو» تردید کند . بسیاری از متفکران و اندیشمندان حوزه های مختلف از علوم اجتماعی و تربیتی تا فیلسوفان و حتی دانشمندان علوم پایه و علوم زیستی «دیالوگ» را چاره ای برای بسیاری از گره ها در زندگی اجتماعی آدمیان در جهانِ مدرن می دانند . که البته همین توصیه فراوان به گفت و گو و دیالوگ گاهی دچار کژفهمی و یا سهل گیری می و یا تعابیرِ ضد گفت و گویانه شود .
اما واقعا
دیالوگ چیست ؟ و دیالوگ چه نیست ؟
چه قدر به جایگاه گفت و گو در« کیفیت زندگی» واقف هستیم ؟
آیا جامعه ایرانی پذیرای گفت و گو است ؟
سنت ستبر ایرانی و اسلامی ما چه قدر با دیالوگ همراهی می کند ؟
چه موانعی برای گفت و گو در ایران ِ امروز وجود دارد ؟
چه نسبتی میان توسعه و گفت و گو وجود دارد ؟
آیا ضرورتی برای گفت و گو های بین نسلی احساس می کنیم ؟
شرایط ایجاد میدان های گفت و گو اجتماعی چیست ؟
و اینکه
آیا همیشه بهترین راه ، «گفت و گو» است ؟
گروه ِ مطالعات دیالوگ باشگاه اندیشه ، در اولین حضور اجتماعی خود میزبان یکی از چهره های برجسته کشور در حوزه گفت و گو و نظریه های ارتباطات است تا ضمن در میان گذاشتن این سوالات از راهنمایی های وی در طراحی مسیر فعالیت های آتی بهره برد .
به گزارش ایکنا، نشست «امکان و امتناع گفتوگو در ایران» شب گذشته ۲۰ فروردینماه با سخنرانی هادی خانیکی، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه ارتباطات در باشگاه اندیشه برگزار شد.
گزیدهای از سخنان وی در این جلسه را میخوانید؛
من بخشی از عمرم را برای پیگیری آرمانهای مبارزاتی خودم صرف کردم و چریک بودم. با این توصیف، من از منتهیالیه عدم گفتوگو به منتهیالیه گفتوگو رسیدم. اینکه آدم از آن نقطه به جایی برسد که درباره گفتوگو صحبت کند راهی طولانی و دشوار است. ما باید بتوانیم با گفتوگو راهی برای برونرفت از فروبستگیها پیدا کنیم و اگر نتوانستیم این کار را بکنیم اشکال در فهم ما از گفتوگو است. این مقدمه عرایض من بود.
دوستان باشگاه اندیشه چند سوال را مطرح کرده بودند که یکی یکی درباره آنها نکاتی میگویم. اولین نکتهای که بعد از اهمیت گفتوگو از من پرسیدند این است که دیالوگ چه هست و چه نیست. گفتوگو اگرچه پدیدهای از جنس سخن، کلام و گفتار است ولی وجه ممتازی در میان انواع سخن و گفتار دارد. گفتوگو معادل دیالوگ به کار میرود و دیالوگ نه به تنهایی سخن گفتن است و نه طولانی سخن گفتن. انحصار در کلام و متکلم وحده شدن مناسبتی با دیالوگ ندارد. از این رو شناخت مبنایی دیالوگ مسئله نخست در مطالعات گفتوگو است.
دیالوگهای سقراط بیانگر یکی از روشنترین مدلهای گفتوگو است. در دیالوگهای سقراطی که میتواند ممیز بین آنچه دیالوگ است و آنچه دیالوگ نیست باشد، او از مخاطب خودش همانقدر میآموزد که آنها از او، چون به اعتقاد او معرفت در عمق جان انسانها نهفته است و با گفتوگو میشود آن را کشف کرد. تعبیر ملموس سقراط این است که گفتوگو کاری میکند مثل قابله، یعنی میتواند مفهومی را به دنیا بیاورد. به همین جهت سقراط کار خودش را به عنوان معلم، کار به دنیا آوردن کلمه میداند.
ما میتوانیم مدلهای گفتوگو را در سنت دینی پی بگیریم. در نظام دینی، انسان با هستیبخش خودش با خطاب تو به مکالمه مینشیند و در مخاطبه خداوند با انسان، فرد فرد آدمی تشخص پیدا میکند. تشخص پیدا کردن در گفتوگو خیلی مهم است. همینطور در ادب فارسی هم شکلهای گوناگون گفتوگو را به وضوح میبینیم. به عنوان مثال حتی در آثار عاشقانه یا پندنامهها یا آنجاهایی که بالاترین درک از سطوح هستی بیان میشود صورتهای زیبایی از گفتوگو را میتوان دید.
با وجود دیرپایی گفتوگو باید بپذیریم گفتوگو به مفهوم دیالوگی که از آن حرف میزنیم مقوله جدیدی است. این گفتوگو یک برساخت انسانی است و مثل خیلی از برساختها وجه اجتماعی پیدا میکند، وجه سیاسی پیدا میکند، وجه فرهنگی پیدا میکند و نمیشود آن را امری از پیش داده شده قلمداد کرد. به این معنا، معنای گفتوگو در کاربرد جدیدش نتیجه شماری از تحولات در دیدگاههای معرفتشناسانه انسان مدرن است.
در مورد پرسش دوم مبنی بر اینکه چقدر از جایگاه گفتوگو بر کیفت زندگی واقف هستیم باید عرض کنم به طور کلی میشود گفت اگر به ضعف گفتوگو در جامعه خودمان یا در جهان خودمان میرسیم یک دلیلش همین است که به کیفیت تاثیر آن بر زندگی واقف نیستیم. من در جاهای دیگر این بحث را زیاد کردم و اینجا فقط عنوانش را عرض میکنم.
دنیایی که من انتخاب کردم یک دنیای سه گانه است که یک پایهاش در اندیشه است، یک پایهاش در علم و یک پایه آن در سیاست. بر همین اساس اگر بخواهم مشکلات جامعه ایران را خلاصه کنم باید بگویم مشکلات ما در عرصه فرهنگ ناشی از ناتوانی در گفتوگو است که وقتی به عرصه اجتماع میرسد به ضعف نهادهای مدنی میرسد و وقتی به عرصه سیاست میرسد به ضعف رقابتهای سیاسی و رقابتگریزی و مشارکتستیزی و ضعف تحزب میانجامد. با این توصیف من این سه را از جنس هم میگیرم.
با این مقدمه اگر خواسته باشم به صورت خلاصه به پرسش شما جواب دهم، پاسخم این است که ما خیلی به فواید گفتوگو و آثار گفتوگو وقوف عملی نداریم، به آن عادت نکردیم و جزء زیستههایمان نیست و حتی شاید بشود گفت جایگاه گفتوگو در مناسبات سنتی ما قویتر از مناسبات مدرن ما است. ما امروزه مکانی برای گفتوگو نداریم و حتی از همسایه خودمان خبر نداریم.
گفتوگو برای ما به صورت برنامه برای عمل که کمک کند مسائل اقتصاد را بفهمیم و حل کنیم، مسائل اجتماع را بفهمیم و حل کنیم و مسائل عاطفی را بفهمیم، کمتر مطرح است و حتی به عنوان معلم ارتباطات عرض میکنم علیرغم فرصتهای بسیار زیادی که ورود به جامعه شبکهای برای ما خلق کرده است، حتی در درون خانواده، خانوادهها را غیر گفتوگویی کرده و در خانواده هر کس موبایلش جلویش است و در دنیای خودش به سر میبرد. بر این اساس باید عرض کنم درک انتزاعی نسبت به درک کاربردی از گفتوگو غالب است و اینکه گفتوگو بتواند برنامهای در سطوح مختلف اجتماعی بشود میسر نیست.
سوال سوم این است آیا جامعه ایران پذیرای گفتوگو است؟ طبیعتا به این سوال نمیشود به صورت مطلق جواب داد که آیا پذیرا هست یا نیست، چون هم پذیرا هست و هم پذیرا نیست. دیروز خدمت دکتر شفیعی کدکنی بودم و به ضرورت این بحث میخواستم نظر ایشان را هم راجع به این مسئله بدانم. از ایشان پرسیدم نظر شما در این رابطه چیست و جامعه ایران چقدر امکان گفتوگو دارد؟ ایشان در همین رابطه مقالهای درباره مکاتبه خواجه نصیرالدین طوسی و صدرالدین قونوی را به من معرفی کرد. در صحبتی که با هم داشتیم ایشان به چند لازمه گفتوگو اشاره کرد. اولین لازمه گفتوگو از نظر ایشان وجود آزادی است. به دلایل استبدادزدگی تاریخی ما، این امکان برای ما نبوده یا کم بوده است.
ما آنچه از گفتوگو در سنت خودمان داریم چند نامه منسوب به ابوسعید و ابن سینا است، یکی دو نامه میان سنایی و خیام است، مکاتبات عین القضات و غزالی و چند نمونه دیگر است. این مکاتبات نشاندهنده این است که دانشمندان ما چقدر اهل گفتوگو بودند.
مقالهای که ایشان به من معرفی کرد از این جهت جالب است که نوع برخورد این دو شخصیت را با هم نشان میدهد. مهمترین نکته آن حرمت گذاشتن به طرف مقابل است. واژگانی که خواجه نصیر طوسی برای قونوی به کار میبرد و واژگانی که قونوی برای نصیرالدین طوسی به کار میرود کاملا محترمانه است. جاهایی که خواجه نصیر نمیخواهد حرفهای قونوی را قبول کند در نهایت ادب حرفهای خودش را عرضه میکند. با این توصیف ما در سنت خودمان در حوزه مکاتبات و مراسلات گفتوگویی ضعف داریم.
در حال حاضر تغییرات اجتماعی به سمتی رفته است که جامعه ایران متکثرتر شده است و امکان گفتوگو نسبت به گذشته در جامعه ما بیشتر شده است به دلیل اینکه یکی از لوازم گفتوگو این است که تفاوت و تنوع در جامعه به رسمیت شناخته شود. قرار نیست ما برای خودمان دیگری بسازیم و با آن گفتوگو کنیم بلکه قرار است دیگری واقعا وجود داشته باشد و غیر از ما بیندیشد و بتوانیم با همدیگر صحبت کنیم. به این اعتبار فکر میکنم به رغم تهدیدهای زیادی که وجود داشته و دارد فرصتهایی برای گفتوگو وجود دارد چون با انواع جدیدی از همبستگی اجتماعی مواجه هستیم.
البته گفتوگو در جامعه ایران تهدیداتی هم دارد از جمله مسئله اخلاق گفتوگو. یکی از لوازم تحقق گفتوگو برخورداری از اخلاق گفتوگو است. اخلاق گفتوگو یعنی پذیرای دیگری بودن، از جنس آنچه دریدا در کتاب جهان وطنی به آن اشاره میکند که برای گفتوگو الزامهایی را مطرح میکند که پذیرای دیگری بودن یکی از آنها است.
سوال چهارمی که از من پرسیده شده این است که سنت اسلامی و ایرانی ما چقدر با دیالوگ همراهی میکند. به نظر من، هم در سنت دینی و هم در سنت ایرانی شواهد فراوانی داریم که ظرفیت و استعداد گسترش گفتوگو را در شکل جدید دارد. کسانی هم در این زمینه کارهای ارزندهای انجام دادند که قابل استفاده است.
صوت نشست «امکان و امتناع گفتگو در ایران»
ویدئوی نشست «امکان و امتناع گفتگو در ایران»: بخش یکم – بخش دوم