جستارها, مدرسه‌ها, مدرسۀ مطالعات هویت

هویّت و زبان

هویّت و زبان

هویّت و زبان

هویّت و زبان

هویّت و زبان

📝 میثم قهوه‌چیان*

هویت چه برای فرد و چه برای اجتماع چه نسبتی با زبان دارد؟ آیا زبان در معنای کلی و خاص آن نسبتی با هویت انسان ندارد؟ آیا زبان نسبتی تعیین‌کننده با هویت در ابعاد فردی و اجتماعی آن دارد؟ نگارنده در نوشتار پیش رو هویت را به شکلی کلی مطرح کرده و تمیزی میان هویت فردی و اجتماعی نداده است. از نظر او زبان نقشی تعیین کننده در هویت انسان دارد.

ادعای اصلی نگارنده در خصوص رابطه هویت انسانی و زبان آن است که این دو در هم تنیده‌اند. این در هم تنیدگی باعث شده است که اخیراً حقوق زبانی اهمیت یابد و در اقصا نقاط جهان به خاطر مطالباتی در خصوص حقوق زبانی از جمله در حوزه آمورش و پرورش و ساحات عمومی مطرح شود. مجادلات هویتی منجر به تحرکات سیاسی و فرهنگی مختلف در جهان امروز شده است. سیاست‌های زبانی دولت‌ها وقتی رویکرد تک زبانی دارند، منجر به نوعی نسل‌کشی زبانی و هویتی از طریق تبدیل تفاوت‌های زبانی به تبعیض‌ و تلاش برای هم‌گون‌سازی می‌شود، آنچه می‌تواند به نوعی نسل‌کشی واقعی هم منجر شود. نوشتار کنونی بر آن است تا این رابطه را توضیح دهد.

تامل در خصوص نسبت هویت و زبان نه از روی دلخوشی، کنجکاوی و علم دوستی که از منظر اهمیت آن برای انسان امروز صورت می‌گیرد.

یک. حیثیت کلی و جزئی زبان

بحث در خصوص نسبت میان هویت و زبانِ انسان را می‌توان از تعریف ارسطویی انسان شروع کرد، ارسطو انسان را حیوان ناطق تعریف کرده است. در این تعریف انسان موجود دارای زبان است، او سخن می‌گوید و در این سخن می‌تواند به استدلال بپردازد.

اگر اشتراک انسان‌ها محصول زبان است، منشأ تفاوت آنها از هم کجاست؟ به نظر می‌رسد هر زبانی از آن نظر که زبان است خصوصیات مشترکی با زبان‌های دیگر دارد و از آن نظر که زبانی خاص است از زبان‌های دیگر متمایز می‌شود. این دو خصوصیت باعث می‌شوند انسان از سویی از غیر انسان و از سوئی از هم‌نوعان خود متمایز شود.

زبان به عنوان یک کلی دارای مصادیق متفاوت باشد، خصوصیت عمومی زبان به عنوان ابزاری برای ارتباط، وجه مشخصه همه زبان هاست. انسان‌ها فارغ از اینکه چه زبانی داشته باشند انسان‌اند، اما باز با توجه به اینکه چه زبانی داشته باشند از هم جدا می‌شوند. به بیانی زبان بر مبنای خصوصیات مشترکی با زبان دیگر دارد انسان را از حیوان و بر مبنای خصوصیات خاص خود نسبت به زبان‌های دیگر، انسانی را از انسان دیگر متمایز می‌کند. از این رو زبان هم هویت کلی انسان و هم هویت خاص انسان را تعیین می‌کند. گذشته از تفاوت‌هایی فیزیکی بین دو انسان، زبان یکی از شاخصه‌های مهم تمایز انسان‌هاست. کلمات و گرامر در کنار تاریخ زیست و مناسبات گروهی زبانی با گروه‌های دیگر و در یک کلام زیست تمدنی و فرهنگی گروه زبانی در زبانِ یک قوم منعکس شده و آن را از دیگران جدا می‌کند.

نقش زبان در اتحاد و تمایز انسانی را اسطوره بابل در سفر پیدایش به خوبی بیان کرده است، مردم در اسطوره یهودی برج بابل یک زبان داشتند و کلمات‌شان واحد بود. آنها می‌خواستند شهری به شکل برجی بسازند که تا آسمان بالا رود و به این شکل از پراکندگی جلوگیری کنند. خداوند به زمین می‌آید تا برج را ببیند، خداوند می‌فرماید حال دیگر تمام ‌این‌ مردم‌، یكی هستند و زبانشان‌ هم‌ یكی است‌. این ‌تازه اول كار آنهاست ‌و هیچ‌ كاری نیست‌ كه ‌انجام‌ آن‌ برای آنها غیر ممكن ‌باشد. پس‌ ‌پایین‌ برویم ‌و وحدت ‌زبان‌ آنها را از بین‌ ببریم ‌تا زبان ‌یكدیگر را نفهمند. پس‌ خداوند آنها را در سراسر روی زمین ‌پراكنده‌ كرد و آنها نتوانستند آن ‌شهر را بسازند. اسم آن ‌شهر را بابل‌ گذاشتند، چونكه‌ خداوند در آنجا وحدت‌ زبان‌ تمام‌ مردم‌ را از بین ‌برد و آنها را در سراسر روی زمین‌ پراكنده ‌كرد. (سفر پیدایش بخش 11)

زبان نه تنها یک فرد انسانی (در یک گروه) را از فرد انسانی دیگر (در گروه دیگر) که گروهی از انسان‌ها را از انسان‌های دیگر جدا می‌کند. از آنجا که زبان امری عمومی است زبان یکی از شاخصه‌های هویت جمعی است.

دو. خاصیت فرهنگی زبان

زبان امری ماوراء فرهنگ نیست بلکه در حوزه فرهنگ قرار می‌گیرد. در واقع زبان یک قوم تنها وسیله ارتباط میان یک گروه انسانی نیست، بلکه انعکاسی از تمدن و فرهنگ خاص ایشان است. هر زبان در درون مناسبات فرهنگی گروهی انسانی تکوین می‌یابد. شاخصه هر گروه انسانی به عنوان موجوداتی فرهنگی زبان آن گروه است.

شاید بتوان گفت یک فرد انسانی به واسطه نحوه فهم زبانی متمایز خود از فردی انسانی در حوزه همان زبان و به واسطه نحو فهم متمایز او متمایز می‌شود. به عبارتی دیگر تمایز انسانی در فهم و تفسیر از جهان، دو انسان در یک حوزه زبانی را از هم متمایز می‎کند و این خود، یعنی فهم متمایز در یک حوزه زبانی، محتوای آن زبان را نیز دگرگون می‌سازد.

هر چند انسان موجودی زبانمند است اما می‌تواند بیش از یک زبان داشته باشد، در این صورت هویت‌های انسانی تنوع و پیچیدگی بیشتری خواهند یافت. یک گروه زبان انسانی زبانی اصلی را دارد. یک مادر ممکن است دو زبان الف و ب را داشته باشد، اما او به یک زبان با کودک خود سخن خواهد گفت که عشق و مهر و هویت انسانی خود را با آن زبان دریافت کرده است، در این صورت گروه‌های زبانی لزوما تک‌زبانه نیستند. آنها می‌توانند بخشی از مناسبات خود را به یک‌زبان انجام دهند و بخشی را به زبانی دیگر. در این میان زبان مادری یعنی زبانی که مادر دارد و از فرآیند تولد با آن با فرزند خود سخن می‌گوید، هویت ممیزه گروه‌های زبانی از هم را تشکیل خواهد داد.

اگر فرهنگ موجودیتی متغیر و سیال دارد، زبان و هویت انسان نیز چنین خواهند بود. در این صورت انسان‌ها می‌توانند هویات چند زبانه داشته باشند. در این معنا فرد یا جامعه‌ای می‌تواند به غیر از زبان/زبان‌های مادری، مجهز به زبان‌های مشترک ملی و فراملی باشد و زبان‌ها را به واسطه میزان کاربرد و تولید زبانی که دارد تغییر دهد.

سه. تاثیر و تاثر بین زبان و فرهنگ و تمدن

مراد از فرهنگ، فرآورده‌های ناخودآگاه و ناروشمند گروه‌های انسانی برای مثال در حوزه هنر و مراد از تمدن برآوردهای روشمند و آگاهانه مشترک بین گروه‌های انسانی برای مثال در حوزه علم است. در این میان هم فرهنگ و هم تمدن، اموری زبان محورند. زبان امری اساسی در روابط انسانی است اما زبانیت یک زبان به فرهنگ خاصی بر می‌گردد که در طول زمان شکل گرفته است. در این معنا زبان پدیده‌ای فرهنگی است تا تمدنی. اگر زبان یا زبان‌هایی در یک تمدن به کار برده شوند در واقع به امانت گرفته شده‌اند و البته می‌توانند در نسبت با تمدن به شکلی فرهنگی تغییر یابند. زبان تنها از فرهنگ و تمدن تاثیر نمی‌گیرد بلکه آن دو را تحت تأثیر قرار می‌دهد. فرهنگ اگرچه زبان را شکل می‌دهد اما خود به نوبه خود به واسطه زبان شکل می‌گیرد. از این رو هویتی انسانی در زبان خود فرهنگ و تمدن را منعکس می‌سازد و با شرکت در فرایندهای تولیدی به گسترش آن در دست می‌یازد. یک فرد به واسطه یک زبان حجمی از باور و معرفت تاریخی را می‌گیرد و خود به آن می‌افزاید، از این رو زبان جامع فعل زبانی هویت‌های زبانی پیشین است. زبان خاطره پدران ماست. فرد با حضور در یک حوزه فرهنگی و تمدنی چند زبانه می‌تواند از چند هویت بهره‌مند شود. او هر چند محق است هویت خود را متعلق به کدام زبان بداند اما در عمل نمی‌تواند خارج از تاثیر فرهنگی زبانی که بیشتر از آن تاثیر گرفته است باشد.‌ همچنین هویت چنین فردی در واقع متعلق به هویت‌های برآمده از چند زبان خواهد بود و در عمل نخواهد توانست خود را به یک زبان تقلیل دهد. در چنین وضعیت‌هایی که در جغرافیاهای چند زبانه هستند، هویت‌های چند زبانه شکل خواهد گرفت. البته به واسطه همزیستی گروه‌های زبانی در کنار هم، هر هویتی چند زبانه است اما به واسطه دوری و نزدیکی این همزیستی است که برخی هویت تک‌زبانه خوانده می‌شوند.

چهار. زبان و مناسبات متمایز درون‌گروهی گروه‌های انسانی

به واسطه تفاوت در زبان، از آنجا که زبان‌ها متفاوت‌اند، مناسبات بین انسانی در میان گروه‌های زبانی متفاوت نیز متفاوت است. جایگاه زن و مرد، خانواده، تصور از خدا، کیفیت فعل دینی و … محصول جایگاهی است که زبان از آنها در زیست انسانی ترسیم کرده است. به واسطه فضای تاریخی متفاوت زمینه‌ساز زبان‌ها زیست جهان‌های انسانی متفاوتی شکل می‌گیرد. این زبان است که فضای یک زیست جهان را شاعرانه، منطقی یا علمی می‌کند. این زبان است که چارچوب تصمیم‌گیری سیاسی را شکل می‌دهد. بدون زبان خاص، مذاکره سیاسی بی‌معناست و مذاکره سیاسی نیازمند در دسترس بودن زبان برای یک هویت انسانی است. در یک مذاکره سیاسی، منافع چنانچه در زیست جهانی خاص معنادار می‌تواند باشد، محل گفت‌وگوست. با قطع این دسترسی و باز کردن راه مذاکره با زبانی دیگر، فرد خارج از زیست جهان خود مجبور به مذاکره خواهد بود.

پنج. تک زبان و ستم حقوقی

هویت زبانی تا دوره مدرن و تا زمانی که به ابزار سیاسی برای تعریف ملت‌ها و منبع قانونگذاری و حق تبدیل نشده بود از ایجاد تعارض‌های حقوقی مصون بود. هویت‌های زبانی پیش از دوره مدرن در کنار هم زندگی کرده از هم بهره برده و با هم استفاده می‌شدند. گزارشی از همگون‌سازی‌های اجباری و سیستماتیک زبانی در دوره پیشامدرن وجود ندارد. زبان‌ها هویت سیاسی دولت‌ها را تعیین نمی‌کردند. از آنجا که یا قانون اساسی وجود نداشت و یا قوانین به شکل محلی وضع می‌شد رعایا زبان خود را داشتند. هر گروه زبانی ادبا و ادبیات خود را داشت و فرهنگ هر گروه زبانی حیات درونی خود را طی می‌کرد. هویت انسانی چنانچه آمد، متاثر از زبان بود به صورتی غیر زبانی با دیگری به ستیز بر می‌خاست. دین و نسبت قبیله‌ای بیشتر هویت اقالیم سیاسی را مشخص می‌کرد تا زبان. از آنجا که در شرق زندگی‌های ایلی و ‌قبیله‌ای بیشتر حاکم بود این ایلهای غالب بودند که کانون قدرت سیاسی را تشکیل می‌دادند. این در حالی است که با روی کار آمدن دولت مدرن زبان و نه دین هویت‌ساز شد. نحوه این جایگزینی خود محل بحث می‌تواند باشد اما این جایگزینی امری غالب بود. جوامع سنتی به ملت‌ها شدند و گروه های زبانی که هویت های انسانی را در بر داشتند ناچار به تغییر شدند. با روی کار آمدن یک زبان در چارچوب‌های مرزی یک دولت، هویت‌های انسانی خارج از آن زبان می‌بایست خود را فراموش می کردند و به زبان غالب می‌پیوستند. در این فرایند گویی فرهنگ‌ها میمردند و دوباره متولد می‌شدند. حال چنین می‌شود، بسیاری از هویت‌های انسانی در حال انقراض‌اند و بسیاری منقرض شده‌اند. بسیاری دیگر توان برقراری ارتباط با هویت تاریخی و فرهنگی گذشته خود را ندارند و باید خود را در ضمن هویت دیگری ببینند. چنین تغییر هویتی توأم با تبعیض و نازا شدن فرهنگی چند نسل از هویت‌های زبانی مورد همگون‌سازی شدن است. یک انسان همگون‌شده به میزانی مشخص از هم هویت‌های خود متفاوت و به میزان متفاوت در میان هویت جدید خود پذیرفته می‌شود. این تعارض بسیاری را “از این جا رانده و از آنجا مانده” می‌کند. هویت‌های انسانی در این فرآیند لال می شوند. آنها درجه دواند و چون تازه دینان مجبور به تقلید و پیروی می‌شوند. آنها چند سال در این شوک بی‌فرهنگی و یا در بهترین حالت در حاشیه و غیر قابل اعتنا هستند. آنها چون تازه واردانی هستند که هنوز باید یاد بگیرند. در واقع با روی کار آمدن سیاست‌های تک‌زبانی دولتی، هویات انسانی به جهانی دیگر پای می‌گذارد. جهانی که سلطه‌پذیری و فرهنگ‌ها به سوی کم شدن و هویت انسانی به سوی نحیف شدن راه می‌پیماید، جهانی که آرام آرام انسان جای خود را به ماشین (انسان بی‌فرهنگ) خواهد داد. روی دیگر حفظ هویت در مقابل چنین هجمه‌ای است. آنچه در قالب فرهنگ جهانی روی داده‌ است. تولیداتی زبانی مبتنی بر فرهنگ مصرفی و بی‌ریشه. شبیه شدن انسان‌هایی از فرهنگ‌های متفاوت به هم، تنک شدن آن‌ها را نشان می‌دهد. گویی فرهنگ‌ها نه در افق خود که در افقی مشترک راه می‌پیمایند و با فاصله‌ از اصل خود تولید خویش را به نفع فرهنگ و زبانی دیگر انجام می‌دهند.

جمع بندی

هویت فرد و زبان مادری در هم تنیده دارند. فرد باید بتواند با این زبان از حقوق سیاسی فرهنگی و اقتصادی برابری بهره‌مند شود. فرد و زبان مادری‌اش یک واحد را شکل می‌دهد. فرد بی‌زبان مادری فردیت لازم را برای اتخاذ مقام هویت فردی نخواهد داشت. هویت انسان با زبانی خاص شکل گرفته و فرد باید بتواند با امکان نوشتن خواندن و در دسترس بودن برای افعال ضروری‌اش به این زبان خود را حفظ کند. با قطع این دسترسی فرد از زیست جهان مادری جدا شده و مجبور خواهد بود در مقامی عقب‌مانده میهمان زیست جهان دیگری شود. یک میهمان همواره درجه دو خواهد بود و این میزبان است که با مالکیت بر خانه با ملاطفت امکان اسکان را به میهمان خواهد داد. مدافعان حقوق زبانی در جهان معاصر تنها سنگ زبان‌شان را به سینه نمی‌زنند بلکه آنها در حال مجادله‌ای حیاتی با انقیاد خود هستند. مدافعان هویت زبانی مدافعان هویت انسانیی هستند که در حال از دست دادن آنند. حجم ستم جهانی به غیر هم زبانان رسمی، در لوای تقدس خشومت مدرن دولت نشان‌دهنده مسیر زیادی است که باید برای جهان انسانی طی شود.

  • دبیر مدرسۀ «مطالعات هویّت» باشگاه اندیشه