«حکمت نامتناهی»
جستوجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بیکران اندیشه
ارائهای از «حلقه کاوشهای وجودی»
با حضور محمّدحسین قدّوسی و منصور براهیمی
مدخل نشست های «حکمت نامتناهی»
حکمت نامتناهی درباره به کاربستن بدنمندِ همراه ِ دیرین بشر ، ” امر نامتناهی” ، است .
میراث ما از تاریخ ِ انسان ، انسان گوشت و پوست و استخوان داری است که از ازلیت در اندیشه لایزالیت بوده و نگران و مضطرب به هرافقی می نگرد و “حکمت نامتناهی” می خواهد به سعی در بازسازی این مسیر انسانی بپردازد.
هیچ پیش فرض و مرام و مکتبی از پیش نه مقبول است و نه مطرود ودر بازسازی این مسیر تنها پیش فرض ، مجهز بودن آدمی به “عقلانیت ” است ؛ آن هم عقلانیتی که کاملا غیر مشروط است . ساختمان حکمت نامتناهی بر مواد و مصالحی استوار است که از چنین عقلانیتی برآید .
“حکمت نامتناهی ” مسیر خود را از رهگذر دیالوگ با قله های خردورزی و اندیشه های اثر گذار ، می پوید که هدف آن صرفا تطبیق و همنشینی محض آرا و افکار نیست بلکه سعی بر تولد اندیشه ای کامل تر است . در این حلقه ، تلاشی برای “حفاظت از مرزها” نیست ، بلکه شکستن مرزها به قصد توسعه تفکر و ظرفیت فکری مد نظر است. در این نگاه ، هیچ نقطه توقفی در هیچ بعد و خطی ترسیم نشده تا برای آن مهندسی فکر صورت بگیرد چرا که هدف در اینجا “برداشتن نقطه توقف” است به قصد رفتن و رفتن.
از جهت قدر شناسی و حفظ امانت لازم به ذکر است که تبار این اندیشه ورزی به بخشی از آموزه ها و یافته های “مدرسه فکری علامه طباطبائی” باز می گردد . البته تفاوتی جدی است میان “مدرسه فکری یک شخصیت” و “آثار مکتوب” و “منابع تاریخی” آن شخصیت. مدرسه فکری یک شخصیت برآمده از منابع و متون و اسناد مربوط به او می باشد اما با اتکا بر استنباط های افراد تبدیل به شیوه ها و الگوها و پارادایم های کلان شده و در زمان ها و مصادیق دیگر قابلیت به کار گیری و استفاده دارد. چنین الگوهایی اولا مبتنی بر استباط افراد مختلف نتایج گوناگونی خواهد داشت و ثانیا در اسناد مکتوب و تاریخی نمی تواند برای آنها منبع قابل ارجاعی یافت. که البته در پی ریزی این بحث ، اصراری بر اسناد به شخصیتی همچون او نیست و هیچ بحثی برای اثبات آن صورت نخواهد گرفت. این رویه در تمام مباحث وجود خواهد داشت و به صورت اصلی اساسی آنچه اهمیت دارد “ما قیل” است و نه “من قال” .
“حکمت نامتناهی ” در ایستگاه نخستین ، تصویری از دو مقوله” دیالوگ ” و ” انسان نگران ” ارائه می کند که اولی مسیر را معلوم می کند و دومی مبدا را ، تا با چراغ “عقلانیت” به جست و جوی سوالات برویم .
سوالات :
- گرایش لایزال انسان به سوی نامتناهی چگونه در نگرش محدود او به خویشتن و جهان بروز پیدا میکند؟ آیا چنان که برخی میگویند شکاف میان متناهی و نامتناهی، ذاتی شرایط انسانی است؟ آیا شرایط انسانی ذاتاً تراژیک است یا تراژدی از نحوهی نگرش انسان به خویشتن و به جهان ناشی میشود؟
- اگر این نامتناهیگری در اندیشهی انسان تبلور پیدا کند، چگونه میتوان مرزی بین انسان و خدا، فیزیک و متافیزیک، دنیا و اخری، کفر و دین، و علم و جهل ترسیم کرد؟
- با کمرنگ شدن این مرزها، آیا حوزههای معرفت بشری و گرایشها و مکتبهای گوناگون به سوی همگرایی پیش خواهند رفت و در ریشه یا عمق وجود خویش به وحدت خواهند رسید؟ این هرجومرج، یا این نوع وحدتبینی، چگونه تحمل خواهد شد؟
- دیانت در انواع مختلف آن در این نامتناهیگری فکری و بینشی چه جایگاهی خواهد داشت و دیانت رایج و متداول چگونه به خلع سلاح خود واکنش نشان خواهد داد؟
- در این خوانش نامتناهی از انسان و جهان، چگونه نظم و انتظام فکری قابل تعریف است و آیا این تبیین از جهان به سوی بینظمی فکری پیش خواهد رفت؟
- آیا شناخت انسان در این سیر نامتناهی که هرگز به انتهای خود نخواهد رسید به نوعی نسبیت دچار خواهد شد؟ در این صورت “غلط” ، “دروغ” ، باطل” و گمراهی” چه معنی و مفهومی خواهد داشت و پارادکس ذاتی شناخت نسبی چه خواهد شد؟
- مفاهیم بنیادین انسان در بینشهای کهن شرقی و مفاهیم مدرن انسان در دنیای جدید با این انسان نامتناهی چه نسبتی دارد؟
- آیا تمام دین، فلسفه و هنر چیزی بیش از یک روایت یا یک تأویل از انسان و جهان هستند؟ در این صورت آیا راهی مستقیم و بدون واسطه به سوی انسان و جهان وجود دارد؟
- راه عملی انسان برای زیستن چیست و چگونه باید زندگی کرد؟ جایگاه حقیقت و عینیت زندگی انسانی در حکمت عملی کهن و در زندگی مدرن مبتنی بر عقل خودبنیاد چیست؟ انسانی که زندگانی خود را بر یک سلوک نامتناهی و شناخت به غایت نسبی و حقیقت کاملا سیال قرار میدهد چگونه در میانهی این آموزهها و ادعاهای مطلقاندیش قدیم و جدید راه خود را بیابد؟