گفتوگوی سوگواران | سال شانزدهم
نشست دوم
دوگانگی آسمان و زمین و اعتقادات شیعی
با ارائهٔ
محمدحسین قدوسی
دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳
ساعت ۱۶
دربارهی نشست:
یادداشت از محمدحسین قدوسی
چگونه باید حوادثی را که در بطن خود نوعی دوگانگی دارند تحلیل کرد؟
منظور ما اینجا حوادثی است که از یک سو اصطلاحا جنبهٔ قدسی و فراطبیعی داردیا حداقل در نگاه برخی از مدافعین خود اینگونه است و از سوی دیگر در این جهان و در این کره خاکی روی دادهاند و از این رو این جنبه زمینی آن هم به جای خود محفوظ و غیرقابل چشمپوشی است.
پرسش اینست که آیا این دوگانگی میتواند جایی در نگاههای مختلف به یکدیگر گره بخورند؟
آیا تضاد و تناقضی که با قبول کردن این دوگانگی ایجاد میشود قابل درمان است؟
یا اینکه مجبور هستیمحتی به صورت اعلام نشدهیکی از این دو وجه را به شکلهای مختلف کنار بگذاریم؟
نگاه رایج دستگاههای تبلیغاتی رسمی و غیررسمی که اکثر تریبونهای دینی در تصرف آنهاست به روشنی و وضوح تمام این دوگانگی را به نفع غلبه حقایق آسمانی حل میکند و نگاه آنان این است که عینیت و حقیقتی که ورای این زمین خاکی و جهان آن است فراتر و برتر از هر چیزی است و هر زمان که نوبت به امور آسمانی رسید دیگر جایی برای زمینیان نیست و همه چیز با غلبه آن رخ میدهد.
در این رویکرد، این دوگانگی مشکلی ایجاد نمیکند و در واقع تببینِ اموری چون عاشورا و زیست امامان شیعه به دلیل ارتباط با واقعیتی فراتر و آسمانیتر کاملا روشن و واضح است و هیچ مشکلی در آسمانی بودن و فراتر بودن آن نیست و این حوادث و واقعیتهای فوق سازوکار زمین و زمینیان است و هیچ تردیدی در آن نیست و اینگونه تمام امور را به نفع آسمان حل میکند.
در کنار این خوانش رسمی و رائج، نگاههای اسطوره شناسانه و آیینگرایانهای وجود دارد که با اتکای بر اسطورهها و برداشتها و علوم اسطوره شناسی و نگاههای مدرن و فرا مدرن به آیین ها و آثار آن در این نگاه به پدیدار شناسی و تحلیل متفاوتی از این واقعیت ها و حل تناقضهای آن میپردازد.
گرایشهای مختلفی میتوان برای این گروه پیدا کرد اگرچه بسیاری از آنها به یک نگاه کامل فلسفی و تحلیلی شاید منتهی نشود.
توجه به غربت انسان و اثر اسطورهها و بازگشت به نقاط آغازین و یا جریانهای کلان بشری و انوار اولیه ازلی و اسطورههای خلقت انسان و خدای شهید شونده و آیینهای قربانی همگی نمونههایی از این بازگشت برای ارتباط بین آسمان و زمین و جواب دادن به این سوال است که ارتباط آن چگونه خواهد بود.
از طرفی دیگر نگاههای مدرنی در دوران معاصر شکل گرفته که بسیاری از آنها توسط روشنفکران دینی و یا دیگرانی تبیین شده که مدعای آنها این است که میتوان این تناقض را به نفع زمین و امور زمینی حل کرد بدون آنکه از فضیلت آن چیزی کاسته شود.
اوج چنین تحلیلهایی پیرامون عاشورا وحادثه کربلا و ماندگاری آن روی داده و گرایشهای مختلفی در یک قرن اخیر سعی کردهاند که تحلیلهایی ارزشمند و مبتنی بر فضیلتی از عاشورا و قیام امامحسین ارائه دهند که در آن بدون آنکه از فضیلت این حادثه کاسته شود بتوان تحلیلی زمینی و انسانی از آن ارائه داد.
اکنون ما بدون آنکه وارد این نزاع پرطرفدار بشویم و بدون اینکه نظریات متعدد و گوناگون را بررسی نموده و نقاط ضعف و قدرت آن را به میان بکشیم سوال را یک مرحله عمیقتر و بنیادیتر مطرح میکنیم :
آیا چنین تناقض و تضادی در ساحت وجود انسان قابل قبول است و آیا در این ساحت وجودی و اگزیستانسیال انسانی نمیتوان تصوری فراتر از این داشت؟ آیان نمی توان تحلیلی بر این فرض که مرز میان آسمان و زمین برداشته شده استوار کرد و نگاه فراتر و جامعی را تصور کرد که در آن انسان با میدانی وسیعتر و کاملتر زیست میکند و زیست او برتر و بالاتر از این تقسیمبندی هاست و رویدادها جامعتر از این نگاههای تنگ است و علتهای حوادث و تحلیل آنها عمیقتر و کاملتر از این است که گرفتار یکی از اینها شود؟ آیا نمیتوان در این نگاه و در این ساحت انسانی، انسانها و حوادث انسانی را یافت که مراتب وجودی آنها و رویدادهای مربوطه از زمین تا آسمان گسترده است و در یک ساحت نمیگنجد؟
اما مبانی این نگاه متفاوت چه خواهد بود ؟
به نظر میرسد چند تفاوت عمده در این نگاه باید وجود داشته باشد:
نخست
نفی خدای کنار؛
برخلاف نگاه رائج، خداوند خالق قهاری که جدای از موجودات و در کنار تمام مخلوقات و خالق و مسلط و ارباب آنهاست موضوعیت خود را از دست میدهد؛ همان طور که در نهج البلاغه می گوید:
مَعَ كُلِّ شَيءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ. وَ غَيْرُ كُلِّ شَيءٍ لَا بِمُزَايَلِةِ
خداوند با همه اشیاء است اما نه با همراهی و غیر از آنهاست ولی نه با جدائی.
دوم
فاصلهای بین انسان و خداوند نیست و خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر است و این نزدیکی به معنی نزدیکی دو موجود جدای از هم نیست بلکه فراتر از وحدت و تکثر است وخداوند حقیقتی است که فراتر از دوگانگی ویگانگی نسبت به انسان قرار دارد.
سوم
انسان موجودی نامتناهی است که آنچه که در نگاه اولیه به انسان دیده میشود تنها مرتبه نازل و پایین آن است اما حقیقت وجودی او فراتر از این است و هرچه که به حقیقت وجودی خودش نزدیکتر شود قدرت و توانائی و فضیلت او بیشتر شده و فراتر و کاملتر خواهد بود و در آن حقیقت برتر، اتحاد و یگانگی با عالم وجود برقرار است و از این تکثر و تشتت رها شده و کاملتر و برتر خواهد بود.
چهارم
حقیت برتر انسانی در همه شرایط و در همه انسانها فعلی و واقعی است و نه اینکه تنها امری شاعرانه و یا در حد استعداد باشد. حقیقت نامتناهی انسانی برای همه انسانها وجود دارد و در هیچ شرایطی از بین نمی رود و نیازی به کسب و حرکت و سلوک به سوی آن نیست. آنچه که مانع توجه و جلوه گری این حقیقت نامتناهی است؛ گرفتاری انسان در این زندگی روزمره و دور قمری است که او را از حقیقت وجودی خودش غافل میکند و تمام سعی و اهتمام و توجهش را مصروف گذران این روزمره مینماید.
پنجم
آنچه که برای انسان ضروری است بازگشت او به خویشتن حقیقی است که همیشه و برای همه کس و در هر شرایطی “فعلیت یافته و عینی” است و راه بازگشت، زندگی و زیست متعادل انسانی است و نه هیچ چیز دیگر.
ششم
نگاه محدود و ضعیف و ناقص ماست که اشیاء را محدود و ناقص و نسبی نشان میدهد وگرنه جهان در حقیقت بینهایت خود غرق است و هیچ نقص و ایرادی ندارد و هرچه که ما از این محدودیت خود خواسته تصوری و نگاه محدود خود فراتر برویم همه اشیا و همه جهان و همه تصورات آسمان و زمین در این نامتناهیگری بیشتر و بیشتر خود را نشان می دهد و غیر از رها شدن انسان از این محدودیت هیچ راهی به سوی تعالی وجود ندارد.
هفتم
همه پیشرفتهای علمی، دینی، مادی و معنویِ انسان جلوههایی از این رهاشدن و نامتناهیگری است و غیر از این سیر، هیچ رشد و تعالی و هیچ آسمان و زمینی وجود ندارد و تمام ادیان و مذاهب و اخلاق و معنویت و تمام علوم و تمدنها غیر از این محتوا چیزی را شامل نمیشوند و تمام مرزهای خیالی بخشی از این محدودیت است که وقتی اصل محدودیت انسانی برداشته شد ؛ تقسیم بندیها و مرزها و محدودیتها هم برداشته میشود.
فایل دیداری نشست را از اینجا ببینید.
فایل شنیداری نشست را از اینجا بشنوید.