حکمت نامتناهی, مکتب, مکتب کاوش‌های وجودی

حکمت نامتناهی (ب) – در باب دیالوگ و حکمت نامتناهی

حکمت نامتناهی (ب) – در باب دیالوگ و حکمت نامتناهی

حکمت نامتناهی (ب) – در باب دیالوگ و حکمت نامتناهی

حکمت نامتناهی (ب) – در باب دیالوگ و حکمت نامتناهی

حکمت نامتناهی (ب) – در باب دیالوگ و حکمت نامتناهی

حکمت نامتناهی
نشست مقدماتی دوم: درباب «دیالوگ » و «حکمت نامتناهی»
دوشنبه، ۸ آذر ۱۴۰۰

📝 چکیده: محمدحسین قدوسی

1- انسان در حال تقابل دائمی با موجودات دیگر است و در هیچ حالتی -در این نشئه- این تقابل قابل تعطیل شدن نیست. تفاوتی در خلوت و غیر ان، در سنین مختلف و انسان های مختلف وجود ندارد. در تمامی حالات انسانی و در سنین مختلف و حتی در “جنین انسانی” این تقابل به صورتی وجود دارد و تفاوتی در اصل وجود آن نیست.

2- آنچه که “مکاتب انسان محور” در مورد بی عملی و تعطیل شدن فعل و انفعال انسانی “در تمام اشکال آن” می گویند در حالات خاص مفهوم می دهد که همچون حضور در یک نشئه دیگر است. روشن است که مراد از یک نشئه دیگر ، جهانی دیگر و در جایی دیگر و در فضایی دیگر نیست. مراد حقیقتی است که برای همین انسان رخ می دهد و در همین زمان و مکان و جهانی است که ما می پنداریم. اما از نظر این مکاتب، جهان موجود نیز بخشی از این تصور و برداشتی است که ما داریم و دنیاهای دیگر ،چه به معنی جهان اخرت و چه به معنی نشئات دیگر “به مفهوم سلوکی” ان و چه دنیاهای موازی “به معنی فیزیکی ان”، همه و همه با تغییر تصور و درک انسان صورت می گیرد نه اینکه جهان و زمان دیگر موجود باشد. بنابر این در این جهان موجود و عادی ما که به معنی “جهان درک شده برای انسان عادی با تصورات متعارف” اوست، هرگز تعامل انسان با موجودات دیگر تعطیل نمی شود و اگر این تعامل را به معنی شامل تاثیر و تاثر “مستقیم” و “غیر مستقیم و با واسطه” بگیریم، باید گفت که انسان در تمام آنات ، در حال ارتباط و تعامل با تمامی موجودات در زمان حاضر بوده و از تمامی موجودات و حوادث گذشته تاثیر می گیرد و بر تمام موجودات و حوادث اینده تاثیر می گذارد! این حقیقت را “لزوم تحقق انسان همراه با تعامل در این نشئه” می نامیم. این غیر از “تحقق انسان قبل از این نشئه” و “تحقق انسان بعد از این نشئه” است که بدون تعامل صورت می گیرد.

3- تمامی این تعامل در اصل و ابتدای خود به صورت ناخوداگاه و غیر ارادی صورت می گیرد و لزومی ندارد که انسان در این ارتباط گیری قصد و دخالتی داشته باشد. اما ارتباط ارادی و با قصد انسان خود موضوع و جریان دیگری است که به دلیل قدرت نطق انسان درحد اعلای خود است و با زبان و سخن گفتن او به حد و اندازه ای بسیار کامل تر می رسد و زبان خود ابزار بسیاری از جریان های فردی و اجتماعی و روانی و حیاتی است و هرگز حیات انسان بدون زبان قابل تصور نیست مگر در نشئه های دیگر .

4- گفتگو سطحی از ارتباط انسانی است که در اثر فرهنگ پذیری انسانی و رسیدن فرهنگ جوامع و انسانها به حدی از رشد و وجود عوامل خاص ممکن می شود و اثار و عوارض خاص خود را دارد.

5- “دیالوگ” در مفهوم خاص خود، به تعامل و ارتباطی عمیق تر و کامل تر اشاره دارد که در ان شخصیت فکری و روحی انسان برای تاثیر گرفتن بازشده و موانع برطرف می گردد. در اینجا جان های انسان ها برای رهائی از تنهایی، از لاک خود خارج می شوند و رویدادی در درون انها از طریق مشارکت در عمق حاصل می گردد که کاملا فراتر از یک گفتگوی ظاهری است. در شکل کامل تر ان، حقیقت انسانی در جمع و گفتگو و دیالوگ شکل می گیرد و این شکل گیری کاملا غیر فردی است. آنچه که در “باطن و حقیقت انسان ها” صورت می گیرد در هر فرد “صورتی از بروز و ظهور” را نشان می دهد.

6- در کنار این معنی از دیالوگ -و گاه همراه آن- می توان توصیف بیشتری را از بعضی از نظریه پردازان آن مشاهده نمود. دو مدعای روشن از این موارد را می توان اشاره نمود: اول اینکه هویت انسانی جدای از این دیالوگ مفهوم و معنی ندارد و با دیالوگ است که انسانیت او “مفهوم” پیدا می کند. دوم اینکه دیالوک بالاترین مفهوم تقابل و تعامل و “مواقعه” انسانی است و چیزی فراتر از ان موجود نیست. روشن است که این دو مدعا مجزای از مفهوم “دیالوگ” هستند و پذیرش یا عدم پذیرش ان ارتباطی با پذیرش اصل دیالوگ و اهمیت کلیدی ان ندارد. بنابر این می توان با قبول کامل مفهوم کلیدی ” دیالوگ” این مطالب را مجزا بررسی نمود.

7- “شکل گیری هویت انسانی در “دیالوگ” مطلبی است که در شماره 2 این نوشته توضیح داده شد. چنین مطلبی ضروری و بدیهی است اما در کنار ان دو مطلب دیگر کاملا مردود است: اولین مطلب مردود این ادعا که خروج انسان از این دیالوگ ممکن نیست حتی به قیمت خروج او از این نشئه. تمامی مشخصات خاص این نشئه قابل خروج است و از جمله خصوصیت تعاملی انسان نیز قابل ترک شدن است به شرطی که بتواند از این نشئه خارج شود. مطلب مردود دوم اینکه هویت انسان را به لحاظ وجودی –ونه عملی- متاخر و مشروط به دیالوگ و تعامل بدانیم. برعکس از نظر مکاتب انسان محور شرقی “ذات نامتناهی انسانی” از جهت وجودی مقدم و غنی از تمامی این نشئه -با تمام خاصیت های ان از جمله تعامل- است. درواقع هبوط انسان به معنی “خروج از جنت ذات نامتناهی” با توجه او به این نشئه حاصل می شود و هم اینک نیز در همان بهشت برین به سر می برد و غفلت او به دلیل غرق شدن او در تعامل به صورت غلط است. اگرچه راه نجات او نیز با استفاده صحیح از این تعامل امکان دارد. این همان “تحقق انسان قبل و بعد از این نشئه” بدون تعامل است که در شماره 2 ذکر شد.

8- قابل ذکر است که گاه خلطی صورت می گیرد بین مفهوم دیالوگ به معنی “تعامل پیچیده ارادی انسان” با مفهوم دیالوگ به معنی “تعامل ناخوداگاه و اولیه انسان” که در شماره 2 توضیح داده شد. اولی “عمل کردی کامل و برتر و بالاتر از گفتگو” است و دومی “طبیعتی ابتدائی و مقدم بر گفتگو” بلکه مقدم بر هر خاصیت انسان است. بلکه ذات انسانی در این نشئه بدون این تعامل تصور ندارد.

9- اما انحصار بالاترین تعامل ارادی انسان به دیالوگ -به معنی خاص ان-از جهت نظری و عینی مقبول نیست. از جهت نظری تعاملات انسان همچون هویت و شخصیت او لایه های نامتناهی دارد و هر مرتبه ای بالاتر و عمیق تر از مرتبه ای و نیز کمتر و سطحی تر از مرتبه ای دیگر می باشد و این سیر را انتهایی تصور نیست. اما از جهت عینی و واقعی باید اذعان کرد که بالاترین مرتبه تعامل جان ها و “حقیقت و تفکر انسانی” که تا کنون در جهان شناخته شده همان تعاملی می باشد که در “حلقه های ذکر و مذاکره وجودی” در شرق و غرب عالم رخ داده است. در اینجا منظور از “ذکر و مذاکره” ، انواع کامل آن منظور است که تنها در برخی از نحله های شرقی و غربی وجود دارد. در این حلقه های نه تنها عالم انسان های “رودررو و متقابل” با تمام هستی خود همچون اقیانوس های خروشان به یکدیگر پیوند می خورند و هویت مجزای خود را –در عین تثبیت و تعمیق- فدا می کنند بلکه نتیجه چنین طوفانهای وجودی فراتر از فرد ، پیدا شدن آثاری است که بعضی از انها را باید قله های تفکر بشری محسوب نمود. مثنوی مولانا جلال الدین نمونه ای از این تولیدات حلقه های مذاکره و ذکر و وعظ و سماع است و چگونه بدون حلقه ها و مخاطبینی که خود مولانا از انان یاد می کند قابل تصور می باشد؟ از “جمع های مذاکره اصحاب سر” تا “حلقه های رقص و سماع” همه از این نوع محسوب می شوند. از ابتدا “مذاکره اصحاب سر” از چنان پناتسیل و ظرفیتی برخوردار بوده که حتی تا زمان معاصر نیز جامعه فکری و خواص اندیشه توان حضور و درک محتویات انان را نداشته اند مگر پس از گذشت تاریخی طولانی. دیوان شمس که از تشعشع “روح سرگردان و از خود گریزان” مولانا در میان بازارها و کوچه ها و حلقه های وصل و اتصال برآمده ، حتی از این نیز فراتر می رود و ملای روم به “مذاکره و مواقعه و مواجهه” با همه چیز حتی صداهای گوش خراش بازار مسگرها می پردازد.

10- در دوران معاصر اولین کس –تا آنجا که من اطلاع دارم- که اصطلاح “مذاکره” به معنی غیر متداول را به کار گرفت مرحوم اقای بهالدینی بود. اما مسلما تا تئوریزه کردن “مذاکره” به معنی “یک تعامل انسانی برتر” راه درازی در پیش است. راهی که نیاز به مبادی نظری و تجربه عملی فراوانی دارد و رسیدن به حداقل معیارهای قابل قبول در آن بدون “دیالوگ های فراوان بین نحله ای” و نیز استفاده از “تجربیات عملی شرقی غربی” ممکن نیست.