حکمت نامتناهی, مکتب, مکتب کاوش‌های وجودی

حکمت نامتناهی (۲) – انسان کیست؟

حکمت نامتناهی (۲) – انسان کیست؟

حکمت نامتناهی (۲) – انسان کیست؟

حکمت نامتناهی (۲) – انسان کیست؟

حکمت نامتناهی (۲) – انسان کیست؟

حکمت نامتناهی (جست‌وجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بی‌کران اندیشه)
با حضور محمدحسین قدوسی و منصور براهیمی
نشست (۲) – انسان کیست؟
دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰

📝 چکیده

۱- هدف تمام مکاتب و تفکراتی که در جهان وجود دارد، انسان است. چه آنها که اصل و محوریت را به او می‌دهند و چه آنها که او را از خود خارج کرده و دعوت به فدا شدن در برابر معبودی بیرون از خود می‌نمایند؛ مانند معبودیت موجود الهی یا طبیعت و یا ایدئولوژی و نژاد و مانند آن. جائی که انسان قرار است فدا شود نیز هدف از دعوت، خود انسان است و این اوست که باید بپذیرد تا قربانی “معبودی بیرون از خویشتن” شود.

۲- “انسان” یا “خود” یا “خویشتن” یا هر نام وعنوان دیگر که بگذاریم در نگاه ابتدائی مفهومی بدیهی و اجماعی به نظر می‌آید که جای اختلافی در آن نیست، اما با دقت نظر است که تفاوت‌های جدی درنگاه‌ها عیان می‌شود. بلکه می‌توان گفت که بسیاری از تفاوت‌ها به این نقطه کلیدی باز می‌گردند-بدون اینکه اصحاب اختلاف به این ریشه توجه نمایند.

۳- در هر نگاه بخشی از خود انسان است که اصل گرفته می‌شود و یا اینکه بُعدی از انسان-که در نگاه دیگر محوریت دارد-در این نگاه اهمیت خود را از دست می‌دهد و چنین است که خط آینده‌ی یک مکتب و مرام در “نگاه ابتدائی آن به انسان” شکل می‌گیرد، درحالیکه توجه اندکی به این نگاه ابتدایی وجود دارد.

۴- از ابعاد مختلفی نگاه مکاتب به انسان تفاوت دارد که یکی از مهم‌ترین آنها “نامتناهی بودن نگاه” است. این جنبه یکی از بنیادی‌ترین اختلافاتی است که تفاوت‌های بسیار را در اصول و فروع مدرسه‌های فکری ایجاد می‌کند که به دلیل عمیق بودن و پنهان بودن آن، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. هیچ مکتبی و فردی وجود ندارد که نگاه کاملا متناهی و پایان‌پذیری از تمامی ابعاد به انسان داشته باشد و بالاخره از جنبه و بُعدی انسان را نامتناهی و پایان‌ناپذیر می‌داند. با این حال تفاوت‌های بسیار فراوانی در نامتناهی بودن نگاه وجود دارد که بعضی از مهم‌ترین آنها توضیح داده می‌شود.

۵- اولین تفاوت در مرزی است که تا آنجا نامتناهی‌گری ادامه پیدا می کند: هویت انسان تا کجا می‌تواند دستخوش طوفان‌های نامتناهی‌گری قرار گیرد و مرزی که پس از آن دیگر محدودیت برقرار است و انسان سیری نامتناهی ندارد، کجاست؟ نگاه‌های مختلف در توسعه این مرز تفاوتی از زمین تا آسمان دارند و چه بسا بعضی این مرز را منکر هستند و حدی برای ظرفیت انسان در هیچ بُعدی قائل نیستند. منظور از “مرز محدودیت” در اینجا عبارت است از ابعاد و ویژگی‌ها و جنبه‌هایی از انسان که در آن بُعد و ویژگی انسان، ظرفیت محدود یا نامحدود دارد.

۶- تفاوت دیگر در جواب این سوال است که آیا “ذات ثابت و جوهره غیر متغیری برای انسان وجود دارد که تمام این تغییرات از عوارض و حالات و ملکات آن جوهره ثابت است؟” اکثر دیدگاه‌ها به این سوال جواب مثبت می‌دهند و اصولا این را بدیهی بلکه غیر قابل سوال می‌دانند و شاید هم اصلا این سوال از فرط وضوح برای آنها مطرح نمی‌شود. اما هیچ دلیلی برای محدود کردن دامنه تغییرات بی‌انتها در چیزی “ورای جوهره انسانی” نداریم و هیچ نیازی نیست که در انسان “جوهره‌ای ثابت و فراتر از این سیر” در نظر بگیریم. چنین نگاهی در اصول و فروع برآمده از این ریشه، همچون یک سونامی همه چیز را تغییر می‌دهد.

۷- تفاوت سوم: اگر انسان ظرفیت تغییرات بی‌انتها در تمام ابعاد را دارد و هیچ ذات ثابتی برای آن لزوما متصور نیست، پس این ظرف که تنها معارف و شناخت‌ها در آن ریخته می‌شود و امکان هر تغییری در آن هست، چگونه ظرفی است و هویت آن چیست؟ آیا این نگاه به آنجا می ‌رسد که اصولا هر چه هست مظروف است و “ظرفی ثابت و مفروض” وجود ندارد؟ به عبارت دیگر معارفی که در این ظرف ریخته می‌شوند، تمام هویت انسان هستند-همچون ابرهایی که در آسمان بدون ظرف شکل می‌گیرند و هویت می‌یابند- و در واقع غیر از مظروف چیزی نیست و ظرفی جدای از مظروف در کار نیست.

۸- برای فهمیدن تفاوت چهارم ابتدا باید به دو معنی از “خود” توجه کرد. “انسان” یا “خود” یا خویشتن” یا هر واژه دیگر که به این معنی باشد، به دومعنی کاملا متفاوت –و در ظاهر متشابه- به کار برده می‌شود:
اول- “خود” به معنی “واقعیتی در مقابل غیر” و همان حقیقتی که انسان وقتی قصد تنهایی و انزوا و فاصله گرفتن از دیگران وجامعه و اشتغال می‌کند، با بازگشت به آن با چنین حقیقتی مانوس می‌شود و این “خود” کاملا “درمقابل غیر” است و توجه انسان به چنین معنی و مفهومی متضاد با توجه به غیر است.
دوم- “خود” به معنی همان حقیقت و عینیتی که مبدا تمام معارف و باورها و شناخت ها و ملکات و هویت انسانی است و اصولا مانند شکل ابر آسمانی است که اگرچه ظرف است اما بدون مظروف معنی ندارد و مفهوم آن با مظروف آن عجین است. اگرچه مفهوم اول واسطه و مقدمه‌ای است برای مفهوم دوم اما “خود” و “انسان” به معنی دوم “تضایفی از خویشتن و غیر” است و هر نگاهی به خویشتن به این معنی دوم –خویشتن به عنوان مبدا تمام دانش‌ها و ملکات انسانی- همراه خود پیوسته جهانی از غیر را همراه دارد و امکان ندارد که ما توجه به خویش کنیم، در حالی که همراه خویش تمامی مظاهر انسانی از حالات و دانش‌ها را نداشته باشیم. همانطور که امکان ندارد ابری از آسمان را بنگریم ولی تنها ظرف و شکل و قالب آن را تصدیق کنیم چرا که هر ظرف بلافاصله مظروف خود را در بردارد.

۹- مکاتب و دیدگاه‌هایی که به این نوع “انسان” و “خود” و “خویشتن” نظر دارند اصولا تمام حرکت آنها به سوی خویشتن، به سوی جهان‌های دیگر و عینیت‌های فراتر است و در آنها هیچ تفاوتی بین خود و غیر موجود نیست. از طرف دیگر حرکت آنان در جهان و حضور در حرکت‌های اجتماعی و سیاسی و اشتغالات فراوان منافاتی با بازگشت به خویشتن ندارد. در واقع در این نگاه، “بازگشت مداوم به خویشتن” و “حضور حداکثری در جامعه و جهان بیرونی” به صورت دوخط موازی با هم انجام می‌شود وپیوسته بر آن مراقبه می‌شود.

۱۰- در عین حال نباید از نظر دور داشت که معنی اول از “خود” به عنوان ابزار و طریق به سوی معنی دوم استفاده می‌شود. نگاه درست و کامل معنی دوم است، اما انسان در حالتی که از خود بیگانه شده چگونه می‌تواند به صورت مستقیم به سوی آن حرکت کند؟ تنها راه، استفاده از معنی اول است چرا که معنی اول مرتبه و بُعد و مفهومی نازل شده از معنی دوم است و انسان با توجه ابتدائی به آن راه را برای حرکت به سوی معنی دوم باز می‌کند.

۱۱- در این چهار ملاک نیازی نیست که ما حتما به سوالات مربوط به آن جواب مثبت دهیم و تایید کنیم که در تمام آنها آن معنی برتر را قائل هستیم. در این موارد چهارگانه تنها کافی است که جواب منفی ندهیم واحتمال آن را رد نکنیم. درواقع با تن ندادن به جواب کوتاه‌تر و نپذیرفتن نگاه محدودتر به انسان، ما در “دائره مدافعان انسان نامتناهی” قرار گرفته‌ایم حتی اگرهمچنان به حقیقت مشکوک باشیم.

۱۲- نتایج و محصولات نگاه نامتناهی به انسان از این نوع بسیار فراوان است که در آینده با آن آشنا خواهیم شد، به عنوان مثال در جواب این سوال‌ها: با توجه به مجموعه آنچه که گفته شد آیا مرزی عینی و حقیقی بین انسان و دیگر موجودات هست؟ و آیا اساسا در جهان مرزی بین حقایق هست؟ و آیا نگاه‌ها در جایی از هم جدا می‌شوند؟ و بسیاری از آنچه که تمامی اندیشه‌های برساخته‌ ما را بر هم می‌زند.

۱۳- به عنوان مثال روشن‌تر –و تمرینی برای این نکات- جواب این سوال چیست؟
انسانی را درنظر بگیرید که به تمرین‌های عملی فراتر از معمول پرداخته –مثلا یک مرتاض هندی- و ادعا می‌کند که می‌تواند در یک آزمایش پزشکی به مرحله‌ای برسد که برای ساعتی حیات او از دیدگاه پزشکی پایان یافته و مرگ او صورت گرفته در حالی که در نگاه عینی هنوز زنده است و می‌تواند پس از طی شدن آزمایش دوباره به زندگی برگردد!
اکنون سوال این است که جدای از صداقت او و جدای از نتیجه عملی آزمایش و تنها به دلائل عقلی آیا می‌توان کلام او را رد کرد؟ به دلیل اینکه بدن انسان و زندگی این جهانی قابل حذف شدن و نادیده گرفتن در این جهان نبوده و در این جهان مرگ متصور نیست؟ چرا؟

صوت «حکمت نامتناهی (۲)» – بخش یکم – بخش دوم – بخش سوم – بخش چهارم