حکمت نامتناهی (جستوجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بیکران اندیشه)
با حضور محمدحسین قدوسی و منصور براهیمی
نشست (۴) – میل بینهایت
دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰
📝 چکیده
۱- روشن شد انسان در حالی که با تمام بداهت، مفهومی از بینهایت را درک میکند اما پیوسته در حقایق متناهی اسیر و محدود است. هر درک حقیقی که برای او دست دهد این خاصیت محدودیت را دارد و نمیتواند به صورت مستقیم و با حقیقت ذهنی چیزی را درک کند که ورای این محدودیتها باشد. تفاوتی بین نوع درکها نیست: درک هنری، عقلی، تجربی، دینی و غیر آن.
۲- با توجه به دو نوع درک انسانی که در نشست اول توضیح داده شد، آیا این محدودیت ذکر شده در ارتباط با تمام درکهای انسان از هر دو نوع است؟ روشن است که تنها ما درباره درکهایی از نوع اول یعنی درک حقیقت از طریق صورت ذهنی میتوانیم چنین قاطع و کامل صحبت کنیم. درباره درکهایی از نوع دوم نمیتوان قضاوتی داشت، چرا که بحث کنونی ما از طریق شناخت ذهنی است و چنین شناختی نمیتواند درباره عینیتی ورای آن نظر دهد.
۳- اما درباره این شناخت خاص هم -یعنی شناخت حقیقت از طریق صورت ذهنی- دلائل ما استقرائی است. به عبارت دیگر میدانیم و میفهمیم هر آن شناختی که در حیطه توجه اکنون ماست حقایقی محدود را دربرگرفته، و ورای آن حقیقتی را درنیافتهایم. اگر کسی ادعا کند: “من شناختی را که از طریق مغز و ذهن به دست میآورم، ورای این محدودیتهاست و توانستهام صورت ذهنیای را تصور کنم که فراتر است از این مشخصاتی که شما ترسیم میکنید و بنابر این میتوانم بینهایت را با همین راه شناختی تجسم و تعقل کنم”، آیا این شناخت ما که از طریق شناخت استقرائی فراهم شده میتواند مدعای او را تکذیب کند؟ طبیعی است که شناخت استقرائی تنها در مواردی صادق است که به آن دسترسی پیدا کردهایم و نمیتواند ورای آن را نظر دهد. در واقع ادعای این فرد را نه میتوان تایید کرد و نه میتوان تکذیب نمود.
۴- با تمام محدودیتی که در شناخت و دستآوردهای شناختی انسان هست، همواره درکی از بینهایت به صورت بدیهی همراه اوست. تعارض بین این شناختها و دستآوردهای محدود، و درک نامحدود او از یک سو برای انسان میل حرکت و جنبش همیشگی ایجاد میکند و از سوی دیگر این میل و عطش او هرگز سیراب و تمام نمیشود.
۵- چنین تمایلات بیانتهایی که در او ایجاد میشود، میتواند مبدأ اضطرابها و دردهای خاصی شود و چه بسا اساس بعضی از مشکلات حل ناشدنی او باشد؛ اضطرابهایی که شکل ظاهری دیگری به خود میگیرند اما مبدا و ریشه آن به این تمایل باز میگردد. اضطرابهایی که انسان امروز در حل آنها عاجز است و حداقل بعضی از مکاتب نوین آن را حل ناشدنی دانسته و بعضی دیگر چاره را در فراموشی آن میدانند و همچون حکیم تاریخی ما “خیام” به “غنیمت دانستن دم” روی آوردهاند.
۶- “دردجاودانگی”، “عشق ماندگاری” و “میل اثرگذاری پس از مرگ” نمونههایی از این درد انسان است. انسان به شکلها و بیانهای مختلف به دنبال “نامیرا کردن خویشتن” است؛ تا اینکه انتهایی در کار نباشد و بتواند در یکی از ابعاد زندگی و یا در جنبهای مشابه حیات این جهانیِ خود “خطی از نامتناهی” را در خود بیابد و یا بسازد.
۷- در مجموع تمام اینها یک “میل بینهایت” در انسان مشخص میگردد. اینکه انسان همراه با “مفهوم بینهایت” تشخیص میدهد “میلی” در او شکل میگیرد که از جنس میلهای او به حقایق و دستآوردهای محدود نیست. “میل به بینهایت” یعنی علاقه و شوق انسان به شکستن این زندان محدودیت و نقبی به نامتناهی زدن. چگونگی آن برای او معلوم نیست همانطور که چگونگی درک بینهایت برای او با ابهام زیاد همراه است.
۸- بسیاری از دیدگاهها در گذشته و حال با درک این میل-به شکلهای مختلف- آن را شکستخورده و ناکام دانسته و مرام و مکتب خود را بر این ناکامی و شکست و اضطراب ناشی از آن بنا کردند. گروهی از اینها جهان را به دلیل این ناکامی، پر از رنج و پوچی ارزیابی نمودند و بخشی دیگر با گذر از این ناکامی به “غنیمت دانستن دم” و استفاده حداکثر از این زندان محدود را توصیه کردند.
۹- گروهی دیگر از دیدگاهها و مکاتب –در راس آنها ادیان آسمانی در خوانش متداول و عامیانه آنها- برای این کمبود به جبرانهایی “ورای این جهان و نشئه” پرداختند و تمامی این نقص و رنج و سختی را در سرای دیگر قابل جبران دانستند. به عبارت دیگر، تمام آنچه که در این جهان میجوئیم و نمییابیم پس از مرگ ما در سرای دیگر -که به گونهای دیگر است- وجود خواهد داشت و رنج و اضطراب و محدودیت این جهان، اگرچه واقعی است اما به امید “سرایی بدون رنج و جاودان” قابل تحمل خواهد شد.
۱۰- آیا در جهانی که با شناخت ذهنی قابل درک است و در آنچه که دستآورد این درک حقیقتیاب است و برای انسانی که تنها با تعقل و تفکر در این نشئه خو گرفته است، “میل بینهایت” قابل حصول است؟ بدون تردید جواب منفی است. در این نشئه و آنچه که از طریق آن درک میکنیم غیر از محدودیت هیچ دستآوردی برای ما حاصل نخواهد شد. هر حرکت موفق و هر پیشرفت و هرکجا که برسیم، و هرچه که کسب کنیم از این زندان محدود خارج نیست. در خیال و رویا میتوانیم ناکجا آبادهای زیادی را ترسیم و آرزو کنیم اما همه آنها –حتی در مرحله خیال- نیز در همین دنیای محدود است و خارج از آن نیست.
۱۱- آیا چنین محدودیتی ناشی از محدودیت عمر است و اگر بر فرض عمر جاودان شود، امکان رسیدن و کامیاب شدن میل بینهایت وجود دارد؟ اگر آب حیات از دست خضر نبی به ما ارزانی شود، در رسیدن به یکی از امیال نامتناهی به کام خود میرسیم؟ جواب منفی است. ما تا ابد در همین محدودیت هستیم به شرطی که در همین نشئه زندگی کنیم و همین شناختهای استقرائی خود را اصل بگیریم. اما در غیر این دو فرض پاسخ را باید با منطقی دیگر جستجو نمود.
۱۲- آیا فرض دنیایی دیگر میتواند مشکل “نامتناهیگری انسان” را حل کند؟ اگر ترسیم رایج را بگیریم، بازهم جواب منفی است! یعنی ترسیمی که در آن آخرت “دنیایی دیگر در عرض این جهان” است و همین شناختهای ذهنی را در درک آن معیار میگیریم و باورهای ارزانی شده آن را نشاندهنده ابعاد آن میپنداریم. باز هم در چنین ترسیمی هرآنچه برای انسان حاصل میشود محدود است و جاودانه بودن عمر انسان، درد جاودانگی او را درمان نخواهد کرد. جاودانگی عمر انسانی که “تا ابد همین موجود محدود است” چه ثمری دارد؟ چه تفاوتی در محدود بودن عدد بین اعداد مختلف هست؟ آیا درد جاودانگی نوعی میل انسانی است که تنها به دنبال بزرگ کردن بیش از حد عادی یک عدد است، یا میل درونی ماست به فراتر رفتن از هر عدد و رقم و محدودیت و شکستن مرز متناهیها؟ در چنین تصوری از “دنیای آخرت” چگونه چنین چیزی ممکن است؟
۱۳- آیا اساسا راهی به سوی بینهایت و ارضای میل آن برای انسان وجود دارد؟ یا اینکه در این جا “باد بدست است صیاد را”؟ جواب مثبت است.
۱۴- هرچیزی که انسان از آن درکی به دست میآورد، باید وجود داشته باشد وگرنه درک از شئی معدوم ممکن نیست و هرچه راهی برای درک آن وجود دارد، صورت گرفتن این درک به معنی رسیدن به آن معلوم است. اگردرکی از صورت ذهنی هست به معنی وجود آن صورت ذهنیست و اگر درکی مستقیم و بدون واسطه است به معنی وجود آن شی در عالم واقع است. بنابراین اگر صورت ذهنی از معلومی به دست ما رسیده، به معنی این است که به این صورت متصل شدهایم وگرنه علم در اینجا بیمعنی است. در مورد بینهایت نیز وقتی ما درکی از آن داریم، به معنی این است که بینهایتی وجود دارد و چون این درک بدون واسطهی صورت ذهنی است به معنی این است که راه رسیدن به آن وجود دارد وگرنه چنین علم بدون واسطهای صورت نمیگرفت.
۱۵- اما در مورد علم به بینهایت باید گفت که این درک بیواسطه هم اکنون و در همه لحظات وجود دارد و مشروط به تحصیل و تدریس و بحثی نیست و تنها شرط آن توجه کردن است. پس هماکنون ما باید به بینهایت متصل باشیم و غیر از این راهی به بینهایت نیست! در حقیقت بینهایت و میل به آن تنها یک راه دارد و آن اذعان به اتصال فعلی و هم اکنون و در همه لحظات است به آن…
۱۶- سخن نهائی اینکه همان گونه که درک نامتناهی به تمام اقسام و انواع آن در نشئهای خارج از این نشئه صورت گرفته، میل و شوق نامتناهیگری نیز در نشئهای دیگر صورت میگیرد؛ نشئهای خارج از زمان و مکان و هر نوع محدودیت دیگر.