حکمت نامتناهی, مکتب, مکتب کاوش‌های وجودی

حکمت نامتناهی (۳۴) – جریان فضیلت به کجا و چه‌گونه می‌رود؟

حکمت نامتناهی (۳۴) – جریان فضیلت به کجا و چه‌گونه می‌رود؟

حکمت نامتناهی (۳۴) – جریان فضیلت به کجا و چه‌گونه می‌رود؟

حکمت نامتناهی (۳۴) – جریان فضیلت به کجا و چه‌گونه می‌رود؟

حکمت نامتناهی (۳۴) – جریان فضیلت به کجا و چه‌گونه می‌رود؟

حکمت نامتناهی (جست‌وجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بی‌کران اندیشه)
نشست (۳۴) – جریان فضیلت به کجا و چگونه می‌رود؟
سه‌شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۱

📝 چکیده

۱- انسان اگر چه در حرکت و اجتماع و تعامل به تکامل رسیده و به سوی فضیلت حرکت می‌کند، اما این از خصائص زندانی است که او در آن به سر می‌برد و نه از ذات او. ذات انسانْ نامتناهی و بی‌انتهاست و سیر و حرکتی در آن متصور نیست بلکه این نشئه و زندگی و حضور در آن است که او را از اصل خود دور نگه داشته و زندگی روزمره در آن باعث فراموشی خویشتن گشته است. به همین دلیل تمام دستورات اخلاقی، در حقیقت دستور آزاد کردن انسان و بازگرداندن «آزادی ذات انسانی» است، و بدون فرض گرفتن ذات نامتناهی و برتر برای انسانی که در این نشئه گرفتار است، تصور رشد و استعلا غیر ممکن است.

۲- فرض اینکه انسان بدون حضور و تعامل و استفاده از جامعه نتواند به مقام ذاتی خود رجعت کند، معقول نیست زیرا آنچه که انسان «واجد» آن است را می‌تواند «احیا» کند و در واقع محال دانستن این فرض، به این معناست که ما «مقام ذاتی» برای او تصور نکرده‌ایم. البته با وجود چنین چیزی، انسان‌های نادری هم هستند که بدون استفاده از جامعه و تعامل با آن، توان این بازگشت را دارند که آنها نیز برای کمک به همنوعان خود -در عین آزادی از این زندان- دو مرتبه به آن بازگشت می‌کنند تا نوع بشر را به آنچه دیده‌اند و می‌دانند راهنمائی کنند. داستان این سفر درونی و فتح قله آزادی و بازگشت به این زندان همان است که به عنوان «اسفار اربعه» در سنت فلسفی اسلام مشهور شده است.

۳- اکثریت نوع بشر بدون یک جریان طولانی امکان چنین آزادی و فضیلتی را دارا نیستند؛ جریانی طولانی که تمامی تاریخ بشر و تمام حوادث آن را در همه جوامع انسانی در بر می‌گیرد و چیزی از آن جدا و مستثنی نیست. اما جریان کامل و شامل که عرصه آن تمامی وقایع درونی و بیرونی بشر است چه مشخصاتی دارد؟ چگونه انسان را به فضیلت و آزادی می‌رساند و چه زمانی فتح این قله صورت می‌گیرد؟ این دره‌های عمیق و مستمر و طولانیِ اسارت و بی‌فضیلتی چگونه توجیه می‌شود و چه زمانی قرار است از وجود انسانی و جوامع آن رخت بربندد؟ آیا با وجود این همه شکست‌ها که بر پیکره آزادی و فضیلت انسان وارد می‌شود، می‌توان به این فتح و ظفر معتقد بود؟

۴- در مباحث گذشته (بعنوان مثال نشست دوم با موضوع انسان کیست؟) به کرات توضیح داده شد که منظور از ذات انسانی، هسته‌ای سخت نیست که جدای از ظرف و مظروف معرفت در انسان به صورت ذاتی وجود داشته باشد، بلکه انسان غیر از مظروف معرفت چیزی نیست و «ذات ثابت و جوهره غیر متغیر» برای انسان وجود ندارد که تمام این معارف و حالات و تغییرات آن از عوارض و حالات و ملکات آن جوهره ثابت باشد. اما این هویت انسان می‌تواند تا بی‌نهایت ادامه پیدا کند و مرزی وجود ندارد که پس از آن محدودیت برقرار شود. این ذات فعلی و عینی انسان است اگر چه در این جهان در زندان قرار می‌گیرد و تنها جلوه و بُعدی از آن امکان ظهور پیدا می‌کند.

۵- در جلسه گذشته توضیح داده شد که افعال درونی و بیرونی انسان در این جهان خود مظهری از حرکت انسان به سوی آزادی بیشتر و یا اسارت کامل‌تر است. تمامی افعال انسان نمود و اثری در این آزادی و یا اسارت دارند و هر دو جریان «آزادی‌بخش» و «اسارت‌بار» در فعل روزمره انسان نمود پیدا کرده و عرض عریضی به اندازه تمامی زندگی انسان را در بر می‌گیرد. وسعت انتخاب‌های انسان به اندازه تمامی حوادث و اعمال این جهان است و انسان در رویاروئی با عناصر این جهان و زندگی خود می‌تواند بخشی از این دو جریان را تجربه کند و پیش برود. همچنین گفته شد که اعمال انسان و اثری که در وجود او در اثر انتخاب‌های خود می‌گذارد همچنان باقی و ساری و جاری است. هر فضیلت و آزادی که انسانی کسب نموده و نیز هر اسارت و رذیله‌ای که در ظرف او می‌نشیند، آثاری بر دیگر انسان‌ها می‌گذارد و در وجود انسان‌های بعدی رسوب می‌کند-به این معنی که در عمق وجود آنها و در ناخوداگاه آنان قرار می‌گیرد.

۶- اما این رسوب و ته‌نشین شدن به معنی سلب اختیار دیگران نیست و هر انسانی با وجود این رسوب‌ها و میراثی که از گذشته به او رسیده می‌تواند مسیر خود را انتخاب کند. درواقع ادامه جریان بشری پس از به ارث رسیدن اولین رسوب‌های گذشتگان به صورت «رویاروئی دائمی انسان» با «میراث گذشتگان» و «انتخاب‌های دیگر» است: از یک سو جهان با تمام مختصات خود و نیز آثار عمل گذشتگان که در این جهان درونی و بیرونی باقی مانده است و از سوی دیگر انتخاب فرد. جریان این «رویاروئی انتخاب انسان» در مقابل این «مجموعه پیچیده و خارج از اختیار» همچون بازی شطرنجی است که هر لحظه و در تک‌تک حوادث جهان و در وجود انسان‌ها در جریان است. نتیجه این رویاروئی فراتر از یک دیالکتیک است و در عمل به بازی پیچیده‌ای می‌ماند که در آن به اندازه ذرات جهان و نیز به وسعت آدمیان، «عامل و بازیگر» وجود دارد و نتیجه پیچیده و غیر قابل پیش‌بینی است. هرچه که جریان تاریخ پیش می‌رود، تنوع و تنازع و وسعت و عمق بیشتری برای انتخاب‌های انسانی و باورهای او ایجاد می‌شود و این تکثر، توسعه و تعمیق انسانی هرگز به انتها نرسیده و متوقف نمی‌شود. در این میان نه «انتخاب انسانی» به انتهای قدرت و توان خود می‌رسد و نه «اثرات بیرونی و رسوب درونی» بی‌اثر و خنثی می‌شود و این «رویاروئی» تا بی‌نهایت ادامه دارد: بازی شطرنجی که هرگز پیروزی ندارد!

۷- آیا این جریان انسانی در متن تاریخ به سوی فضیلت رهسپار است؟ به صورت ابتدائی هیچ دلیلی نیست که این جریان انسانی تاریخ در یک مقطع خاص و یا در طول زمان‌های طولانی به فضیلت و رهایی بیشتر انسان منتهی شوند. قدرت انتخاب انسان بی‌انتهاست و در هیچ شرایطی پایان نمی‌پذیرد و در هیچ وضعیتی قابل پبش‌بینی نیست. بنابر این ممکن است انتخاب و مسیر آن به سوی فضیلت و آزادی و یا اسارت بیشتر انسان و انسان‌ها باشد. هیچ عامل درونی یا بیرونی برای محدودیت قدرت انتخاب فردی یا جمعی انسان‌ها وجود ندارد و نتیجه این انتخاب به صورت قطعی قابل پیش‌بینی نیست. آنچه که در واقعیت بیرونی هم رخ داده است، نمی‌تواند پیروزی و برتری فضیلت در گذر تاریخ را اثبات کند، بلکه نگاه بعضی از مشاهده‌گران و نیز بعضی از روایات دینی مدعی معکوس آن است.

۸- اما جدای از انتخاب آزاد انسان که می‌تواند به هر سو باشد، سیر ظرفیت و قدرت وجودی و معرفتی انسان در این جریان تاریخی چگونه است؟ تکثر انتخاب‌ها، معارف و توسعه آنها و همچنین افزایش رودروئی‌های انسانی اثری فزاینده در این ظرفیت می‌گذارد. انسانی که پیوسته با باورها و معانی بیشتر و کامل‌تر و عمیق‌تر روبرو می‌شود، ظرف وجودی‌اش توسعه و تعمیق پیدا می‌کند بدون اینکه هیچ قدرتی برای مقابله داشته باشد و از این توسعه وجودی هیچ چاره‌ای برای او نیست. حتی انسانی که از این رویاروئی فرار می‌کند و «بی‌معنی بودن زندگی» و «فرار از تفکر» را انتخاب می‌کند نیز در همین «عملیات فرار» دچار توسعه وجودی ناخوداگاه می‌شود.

۹- آیا توسعه وجودی، ملازمت قطعی با انتخاب بهتر و فضیلت بیشتر دارد؟ هرگز نمی‌توان چنین گفت، بلکه بیشترین شرور تاریخ و قله‌های رذیلت برای افرادی است که بیشترین توسعه وجودی را دارند. در واقع افزایش ظرفیت در مجموعه بشری، امکان انتخاب فضیلت‌ها را بیشتر می‌کند، اگرچه این تنها بخشی از عوامل تاثیر گذار در زندگی و انتخاب انسان است و بی‌نهایت عامل دیگر در این انتخاب موثر است ضمن اینکه این عوامل کثیر هرگز تاثیر نسبی افزایش ظرفیت انسان را از بین نمی‌برد.

۱۰- در جلسه گذشته توضیح داده شد که چرا ظرفیت انسانی بالاترین عاملی است که انتخاب او را به سوی فضیلت و آزادی تسهیل می‌کند. گفته شد که بر عکس نگاه رایج که «هسته سخت و ثابت» و «ظرفی جدای از مظروف» برای انسان می‌پندارند، انسان هیچ چیزی غیر از «آنچه از عینیت که در او ریخته شده» ندارد. اگر انسان برخلاف فضیلت‌ها گامی بر می‌دارد، قبل از اینکه ناشی از «سوء انتخاب» او باشد، ناشی از «محدودیت ظرف» اوست و اگر در نهایت، «شقاوت و سرنوشت پلید» برای انسانی در نظر بگیریم از همین نقطه ساده و بسیط باید آغاز شود و نه از «ذات شرور» و یا «انتخاب شقاوت». هر انسانی در کنه ذات خود «خوب و ارزشمند» است و «فضیلت بنیادین انسان» مختص هیج کسی نیست؛ هر «شرور و درستکاری» در ذات خود این فضیلت را دارا هستند حتی اگر به «نهایت شقاوت و شرارت» برسند! از همین جا روشن می‌شود که چگونه اصلی‌ترین عامل سیر انسان به سوی فضیلتِ آزادی، عبارت است از «افزایش ظرفیت روحی و معرفتی».

۱۱- معنی کلام بالا این است که انسان «ذات شرور» یا «گناه پیشین» یا «هر نهاده پیشین مقتضای شرارت» ندارد و هر انتخاب نادرستی که می‌کند به دلیل عوامل ثانویه است. منظور از عوامل ثانویه در درجه اول همان ظرفیت محدودی است که در اثر این زندان ایجاد شده و انسان را در دوراهی‌های کاذبی قرار می‌دهد که به «انتخاب شر» سوق داده می‌شود. در مراتب بعدی آثار و عوارض این «انتخاب اولین» است که فضای زندگی و جهان او را به گونه‌ای خلق می‌کند که انسان در آن مشتاق و یا حتی مجبور به انتخاب نادرست است و یا اینکه باورهای کاذب را برای او چنان می‌آراید که او به سمت انتخاب نادرست می‌شتابد.

۱۲- جریان اجتماعی و تاریخی انسانی، در شرایط افول و بحران و فساد و تباهی چه وضعیتی پیدا می کند؟ تباهی‌ها «به شکل نهادینه» فضیلت انسانی را از بین می‌برند و چالش‌های فکری و فرهنگی و تمدنی چه بسا همچون سیاهچاله‌های فضایی، نوع بشری را به اسارت می‌گیرند. آیا تمدن انسانی تا کنون به سوی فضیلت پیش رفته است؟ حداقل، دلیلی بر آن نداریم و شواهد اثبات کنندهٔ عکس آن نیز اندک نیستند. جهان مدرن که در گذشته مدعای خوشبخت کردن نوع انسان را داشت در مسیر خود به سرعت دچار چنان فجایعی شد که در تاریخ بی‌نظیر بوده و هست. جهان سنتی نیز در نبرد با هجوم عوامل جدید به شکستگی ارکان و عوامل اصلی خود دچار شده و هنوز معلوم نیست که آیا می تواند سر بر کند یا خیر. بنابر این سوال اصلی این است که تا کنون از این جریان تاریخی و از سنت و مدرنیسم چه نتیجه‌ای عائد انسان شده است؟

۱۳- حتی اگر فرض کنیم که جریان‌های تاریخی و تعامل اجتماعی و تبادل بشری نتیجه و کارنامه مثبتی نداشته است، نمی‌توان فراموش کرد که در تمام این حوادث و جریانات یک «پروسه انسانی» در حال شکل گرفتن بوده و هرگز و برای یک لحظه و در یک واقعه و حادثه هم توقف ننموده است: «افزایش ظرفیت انسانی نوع بشر». هر حادثه شنیع و گوارایی، در حال گشایش ظرفیت وجودی و معرفتی نوع بشر به سوی گنجایش‌های جدید است و هر چالش، سختی، افول و حتی سقوطی نمی‌تواند از این قاعده مستثنی باشد. حتی طغیان فساد و تباهی و بی‌عدالتی می‌تواند اثر بیشتری در این امر داشته باشد چرا که قالب‌ها را می‌شکند و فرد و جامعه را از لاک خود بیرون می‌آورد. انسانی که با این طغیان روبرو نشده قالب‌های ارزشی خود را مطلق می‌داند و تنها با این شکست و تباهی است که یاد می‌گیرد هیچ مطلقی در جهان  انسانی –غیر از مفاهیم تکثر پذیر- وجود ندارد و در نتیجه راه رشد او به سوی مراتب جدید و نامتناهی هموار می‌شود که قبل  از آن ممکن نبوده است.

۱۴- بنابر آنچه گذشت، در جریان تاریخ و تطور انسانی دو اصل مسلم وجود دارد: اول. پیوسته و بدون انقطاع و با هر حادثه‌ای ظرفیت وجودی و تعقلی بشر -به صورت کلان و در مجموع و نه جزئی و موردی- توسعه پیدا می‌کند؛ دوم. در هر مقطع و در کوتاه مدت هیچ نوع پیش‌بینی قطعی نمی‌توان در باره جریان فضیلت و شرارت انسان داشت و پیوسته هر مسیری ممکن است.

۱۵- آیا جریان تاریخ با خصائص دوگانه مذکور، به سوی نقطه معینی می‌رود و بدون اتکا بر هیچ دلیل غیر عقلی می‌توان این نقطه را قبول نمود؟ افزایش ظرفیت وجودی و معرفتی انسان ناچار باید انسان و نوع بشری را به نقطه‌ای رهنمون کند که در آن ظرفیت انسانی بر ناتوانی او غلبه کرده و در مواجهه با جهانِ این نشئه و زندگی در آن بتواند دست بالاتر را داشته باشد. این غلبه به معنی این است که انسان «دلیل اصلی انتخاب شر و بدی» را از دست می‌دهد و به صورت بنیادین به سوی خیر و فضیلت گرایش بیشتری پیدا می‌کند و اگرچه بازهم قدرت انتخاب انسان و گرفتاری‌های این نشئه و غفلت آن وجود دارد، اما بر عکس گذشته -در این نقطه تاریخی- توان انسان بیشتر از معضلات وگرفتاری‌های بیرونی و درونی می‌شود. با توجه به توضیح بالا (در شماره های ۱۱ و ۱۲) چنین وضعیتی به انتخاب خیر در سطح کلان بشر و جامعه انسانی منجر می شود، اگرچه شر از بین نمی‌رود.

۱۶- تنها افرادی می‌توانند این نقطه تاریخی را نپذیرند که یکی از موارد زیر را معتقد باشند: اول. جریان بی‌انتهای افزایش ظرفیت انسان را نپذیرند؛ دوم. نهاد سخت و غیر قابل تغییری در ذات انسان قائل باشند که فراتر از تغییر است. در این صورت این نهاد می‌تواند با وجود این شرایط باز هم در مقابل آن مقاومت کند؛ سوم. به «پیش‌نهاده شر انسانی» یا «گناه نخستین» یا ذات شرور یا چیزی شبیه این گرایش پیدا کنند. در این نگاه انتخاب شر برای انسان شرور ذاتی است و در این نقطه تاریخی از بین نمی‌رود. در غیر این صورت از پذیرش این مقصد تاریخی گریزی نیست.

شمار صوتها: 12؛ شروع صوتها
ویدئوی «حکمت نامتناهی (۳۴)»