حکمت نامتناهی, مکتب, مکتب کاوش‌های وجودی

حکمت نامتناهی (۴۲) – مراتب رهایی انسان

حکمت نامتناهی (۴۲) – مراتب رهایی انسان

حکمت نامتناهی (۴۲) – مراتب رهایی انسان

حکمت نامتناهی (۴۲) – مراتب رهایی انسان

حکمت نامتناهی (۴۲) – مراتب رهایی انسان

حکمت نامتناهی (جست‌وجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بی‌کران اندیشه)
نشست (۴۲) – مراتب رهایی انسان
سه‌شنبه ۲ آبان ۱۴۰۱

📝 چکیده

۱- رهائی انسان امری درونی است و اگرچه حوادث و شرایط بیرونی می‌تواند آثار بسیاری در آن داشته باشد، اما آنچه که از بیرون رخ می‌دهد تنها تسهیل کننده و یا سخت‌کننده رهائی است؛ رهائی یا اسارت انسان در درون او رخ می‌دهد و هیچ چیز نمی‌تواند از بیرون و بدون خواست انسان او را اسیر و دربند کند. درواقع اسارت انسان “هرگز رخ نمی‌دهد” بلکه انسان با آزادی و انتخاب خود تابع و پیرو امر بیرونی می‌شود و در هیچ شرایطی این آزادی وانتخاب از بین نمی‌رود. آن حالتی که “اسارت انسان” می‌نامیم، درواقع “انتخاب آزادانه یک انسان” است برای اینکه دنباله‌رو و “گرفتار عامل بیرونی” گردد و این دنباله‌روی را همچنان ادامه دهد. درمقابل، رهائی به معنی “غلبه اراده مستقل انسانی” است، با توجه به خواست خود و “بدون اسیر شدن انتخابی” و “بدون ناتوانی ارادی در برخورد با امر بیرونی”.

۲- رهائی انسان با “بازگشت به خویشتن” رخ می‌دهد و انسان رها شده چیزی نیست مگر “خودش و اراده آزاد و قدرتمند خود”. بازگشت به خویشتن اگرچه با افعال و مقدمات فراوان همراه بوده و بدون آن ممکن نیست اما آنچه در نهایت باید صورت گیرد و احیا شود، “خویشتن” انسانی است بدون هیچ نفی و اثبات و شرط و انضمام نفیی و اثباتی. همانطور که در نشست‌های گذشته توضیح داده شد، “انسان” با حقیقت نامتناهی خود، مبدأ تمام ارزش‌ها و کرامت و قدرت است و هیچ انضمام و شرطی برای آن معتبر نیست.

۳- بر اساس مطالب نشست دوم (بند8)؛ “خود و خویشتن” و “بازگشت به آن” به معنی “انزوا” و جدائی از زندگی و “گوشه‌گیری” نیست. “خود” در اینجا به معنای مبدأ تمام افعال و کمالات انسان است و بازگشت به آن به معنی احیای زندگی انسانی و تکمیل آن است. خود و خویشتن و احیای آن همراه با فعال شدن “خورشید انسانیت” است که پرتو آن تمام زندگی، اعمال، آثار و حرکات انسانی را روشن می‌کند و به هیچ وجه مترادف با “گوشه‌نشینی” و ریاضت‌هایی از این دست نیست.

۴- بنابر آنچه گذشت، رهائی و احیای انسان به معنی قدرت واقتدار و برجسته شدن ذات انسانی در زندگیِ این نشئه است. انسان پس از رهائی نیز همین زندگی را ادامه می‌دهد اما همراه با اقتدار و عزتی که توان او را در برخورد با جهان بیرونی تامین می‌کند. او در حالیکه همچون دیگران زندگی این دنیائی دارد، اما این “نفس و ذات او” و حقیقت انسانی اوست که بر جهان پیرامونش غالب است و نه بالعکس.

۵- رهائی انسان از طریق گرفتار و اسیر نبودن انسان در جهان پیرامون و مقتضیات زندگی او صورت می‌گیرد. انسانی که دچار ازخودبیگانگی شده است گرفتاری‌ها و ضعف او در مقابل جهان بیرونی و همچنین خواست‌ها و حوادث آن همچون لایه‌ای از شخصیت، “هویت” او را “دگرگون و از خود بیگانه” کرده است؛ گوئی این لایه‌ها هستند که برای او تصمیم می‌گیرند و”خویشتن” او اسیر این “لایه” هاست. تفاوت انسان رها و آزاد با انسان اسیر در همین لایه هاست. انسان آزاد و انسان اسیر هردو در این زندگی و جهان و مقتضیات آن شناور هستند با این تفاوت که انسان اسیر چنان خود را گرفتار این مقتضیات نموده که آثار و رسوبات شخصیتی آن همچون پوسته‌ای او را فرا گرفته، در حالیکه انسان آزاد گرفتار این پوسته نیست. بازگشت به خویشتن یعنی “شکستن این پوسته و دریدن این لایه‌ها” و “خود شدن” که نتیجه آن “خود بودن” است، بدون هیچ شرط نفیی و اثباتی.

۶- مقتضیات و مشخصات این جهان و لوازم این نشئه –که انسان در آن گرفتار می‌شود- مراتب و لایه‌های گوناگونی دارند و از جهت عمق و شدت با هم مساوی نیستند. این “مقتضیات”، از لذت‌های بسیار سطحی شروع شده و تا مشخصات هویتی و ابعاد تشکیل شخصیت انسان عمیق می‌شود. در مراتب عمیق‌تر به مقوله نیاز انسان به زمان و مکان و وجود ظاهری می‌رسد، در نهایت نیز به اصل حضور انسان در این نشئه منتهی می‌شود. هیچ‌کدام از این مقتضیات به صورت اجبار بر انسان تحمیل نمی‌شود و این انسان است که خود انتخاب می‌کند- حتی اصل حضور در این نشئه!

۷- زندگی در این جهان و همراه با این مقتضیات ملازم با “گرفتاری در آن” نیست. انسان گرفتار و انسان رها هردو در این نشئه و جهان آن زندگی می‌کنند، و گرفتار شدن و “تشکیل لایه‌های شخصیتی ناشی از گرفتاری‌ای” غیر از اصل زندگی است. همانطور که رهائی پس از گرفتاری و بازگشت به خویشتنِ رها به معنای “خارج شدن از زندگی” و “انزوا از جهان” نیست، ضمن اینکه هر مرحله از رهائی، جهان انسان را تغییر می‌دهد و زیست جدیدی برای او رقم می‌زند.

۸- حضور در این نشئه و تشکیل جهان انسان و زیست در آن از عمیق‌ترین لایه‌های آن شروع می‌شود و در هر لایه انسان انتخاب‌های خود را انجام داده، وارد لایه دیگری می‌شود؛ در این میان -و در هر مرحله- میزان اسارت و رهائی خود را نیز انتخاب می‌کند. اما رهائی انسانِ گرفتار –عموماً- از سطحی‌ترین لایه‌ها آغاز می‌شود و با دریدن هر لایه، مرحله‌ای از هویت انسانی و ذاتی او هویدا می‌شود و با تشکیل جهان جدید و زیست در آن، میدانِ انتخاب‌های بالاتری باز می‌شود و رهائی کامل‌تری را برای او به ارمغان می‌آورد.

۹- تقسیم‌بندی‌ها و مختصات گوناگونی برای “مراتب گرفتاری و رهائی” می‌توان ذکر کرد، اما انسان عادی در مراتب سطحی گرفتارتر است و انسان‌های متوسط -همچون ما- در زندگی روزمره بیشتر با این سطوح سروکار دارند. بنابر این بهتر است از سطحی‌ترین مراتب شروع نموده و به مراتب عمیق‌تر -به صورت اجمال- پرداخت. با این نوع توصیف می‌توانیم نگاه کامل‌تری به خویش و زندگی و زیست خود داشته باشیم و جهان درونی و لایه‌های شخصیتی خود را بهتر بشناسیم و ارزیابی دقیق‌تری از آن را انجام دهیم.

۱۰- ما -انسان‌های متوسط- بیشتر با محدوده‌ای از زندگی و شخصیت سروکار داریم که می‌توان به آن نام “کمالات ثانویه” داد (البته این نام به معانی دیگری هم استعمال شود). منظور از کمالات ثانویه تمامی حالات، ملکات، لذائذ، اهداف، آرزوها و هر چیزی است که در انسان انگیزه و تمایل زندگی و حرکت و عمل روزمره ایجاد می‌کند. در واقع در نگاه انسان عادی “کمالات اولیه” تمامی زندگی است و چیزی غیر از آن را زندگی محسوب نمی‌کند. اکثریت انسان‌ها برای “زندگی روزمره” یا “اهداف” و یا “دنیای آرزوئی” خود اموری را برگزیده‌اند وتمام عمل و اقدام خود را بر آن بناکرده‌اند. در حالت عادی اگر انسانی از این هدف، آرزو، درخواست و تمایل خالی باشد، به پوچی و بی‌عملی کشانده می‌شود، اگرچه بسیاری از پوچی‌ها و افسردگی‌ها هم در اثر همین اهداف و آرزوها رخ می‌دهد اما نداشتن و شکل نگرفتن محدوده “کمالات ثانویه” در انسان عادی غیر ممکن است و اصولاً زندگی بدون آن ممکن نیست. کمالات ثانویه می‌تواند از بالاترین درخواست‌ها و انگیزه‌ها تا پست‌ترین و مبتذل‌ترین آنها باشد. واژه “کمال” در اینجا با “کمال اخلاقی” متفاوت است و به معنی “فلسفی” آن می‌باشد؛ یعنی “مرتبه و محدوده‌ای که انسانیت فلسفی -نه اخلاقی-به عنوان یک نوع شکل می‌گیرد”.

۱۱- اصل وجود و تشکیل محدوده کمالات ثانویه در شخصیت و زندگی تمام انسان‌ها مشترک است و اگرچه انسان‌های متوسط سروکار بیشتری با آن دارند ولی در جهان هر انسانی تشکیل می‌گردد که میزان گرفتاری و رهائی انسان‌ها نسبت به آن متفاوت است. اکثر انسان‌ها تنها در همین محدوده امکان صعود ونزول پیدا می‌کنند و نمی‌توانند از کلیت آن رها شده و به محدوده بالاتر و عمیق‌تری صعود نمایند.

۱۲- رشد یا سقوط انسان در محدوده کمالات ثانویه از طریق گزینش عینیت‌های فراتر یا فروتر صورت می‌گیرد و این گزینش به تناسب ظرفیت هر فرد سنجیده می‌شود. انسانی که خود را فدای اهداف والا می‌کند با کسی که تمام توانش مصروف اندوخته‌های مادی است، برابر نیست. بالا و پائین رفتن در این محدوده دارای مختصات پیچیده، مراحل، روش‌ها و بسیاری از “دستگاه‌های انسانی و خصلتی و روشی” است که “راه رهائی” و در مقابل “نحوه سقوط انسان” را تبیین می‌کند. اکثر دستگاه‌های تحلیل و توصیف انسانی در محدوده “اخلاق و عرفان” و نیز “رنج و نیاز” در همین محدوده انسانی سیر می‌کنند. خروج و رهائی از این محدوده برای عده معدودی ممکن است اگرچه “رگه‌هایی از رهائی” به صورت “حالات لحظه‌ای” و “شوک‌های وجودی” برای بسیاری رخ می‌دهد.

۱۳- پایه‌های کمالات ثانویه بر واقعیت‌هایی از وجود و شخصیت انسان قرار دارد که می‌توان آن را “کمالات اولیه” نام نهاد. مرحله‌ای از وجود انسانی که او در آن مرحله با “نیاز و تمایل و آرزو” عجین می‌شود. انسان پس از حضور در این نشئه با توجه به جنبه‌های خاص و مراتب ویژه خود نیازمند زندگی خاصی می‌شود که به آن زندگی در محدوده کمالات می‌گوئیم. او در مرتبه عمیق‌تر خود می‌تواند این لایه را پیدا و مشاهده کند و حتی می‌تواند برای لحظاتی از آن جدا شود: درست آن زمانی که هر نیاز و هدف و آرزو را به کناری می‌گذارد. اگرچه این لحظه قابل تداوم برای ما نیست؛ اما از این طریق می‌توانیم درک کنیم که چگونه با انتخاب خود کمالات اولیه را برگزیده‌ایم و چگونه می‌توان از آن رهائی پیدا نمود.

۱۴- عمیق‌تر از آنچه گذشت محدوده “سامان‌های اولیه و ثانویه” است. وجود انسان به محض احساس حضور در این نشئه برای بقای خود به ارکانی متصل می‌شود که نحوه زنده ماندن در این جهان را برای او تبیین می‌کند. خصائصی مانند “زمان و مکان” و بودن در آنها از این نوع هستند. در مرحله بعدی اصل نیاز به غذا و آب و هوا از “سامان‌های ثانویه” محسوب می‌شود. “سامان” ها نحوه خاصی از وجود است که به دنبال حضور در این جهان برای انسان ایجاد می‌شود و رهائی از آن هم در همین جهان می‌تواند صورت بگیرد. همانطور که مواردی از این “رها شدگان” برای همه قابل مشاهده و تحقیق است، اگرچه بسیار اندک و غیر معمول است.

۱۵- پس از این به “بنیان ذات انسانی و اصل وجود” می‌رسیم که از همه این‌ها بنیادی‌تر است و توضیحات خاص خود را می‌طلبد. “وجود خویشتن و هویت آن” و “هویت بنیادین” و “اصل فعل و صفت” و دیگر “ابعاد بنیادین خویشتن” همه از این نوع هستند و برای انسان به معنی مفهومی آن قابل درک است، اگرچه مشاهده آن برای لحظاتی با تمرین‌های خاص و طولانی قابل تجربه است.

۱۶- عمیق‌تر از همه اینها “خویشتن و رهائی از آن” است و پس از آن نیز “تعمیق وجودی” می‌تواند ادامه پیدا کند که در توصیف مفهومی آن مشکلاتی وجود دارد.

شمار صوت‌ها: ۳؛ شروع صوت‌ها
ویدئوی «حکمت نامتناهی (۴۲)» – بخش‌های یکم دوم