حکمت نامتناهی, مکتب, مکتب کاوش‌های وجودی

حکمت نامتناهی (۷۱) – پرسش‌هایی از تفکّر وجودی

حکمت نامتناهی (۷۱) – پرسش‌هایی از تفکّر وجودی

حکمت نامتناهی (۷۱) – پرسش‌هایی از تفکّر وجودی

حکمت نامتناهی (۷۱) – پرسش‌هایی از تفکّر وجودی

حکمت نامتناهی (۷۱) – پرسش‌هایی از تفکّر وجودی

حکمت نامتناهی (جست‌وجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بی‌کران اندیشه)
نشست (۷۱) – پرسش‌هایی از تفکّر وجودی
سه‌شنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۲

در این نشست، با توجه به ارائۀ هفتۀ گذشته و متن پیوست، که هر دو نگرش و نگارش محمدحسین قدوسی هستند، حضار سؤالات خود را با ایشان مطرح می‌سازند و حول موضوع گفت‌وگو می‌کنیم.

📝 تفکر وجودی

1- اگرچه تفکر بخشی از ذات انسانی است و هرکسی با ان آشناست و هیچ انسانی بدون تفکر نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد، اما تفکر انواع و مراتبی دارد که از جهت ارزش و تاثیر و نتیجه با هم مساوی نیست. تفکر امری شایع و رایج بلکه ضروری است اما همین عمومیت ان باعث می شود که به انواع کم ارزش و سطحی ان اکتفا کنیم و کمتر انسانی می تواند از قدرت فکر و اندیشه استفاده کامل و حتی متوسطی نماید. در روزگار ما توجه به اندیشه و فکر و ارزش ان تا حدی شایع و رائج شده و جریان ها و مکاتب بسیاری به ان روی اورده اند اگرچه کسانی که در استفاده از ان موفق بوده اند هنوز اندک است.

2- “تفکر انسانی” از ذهن انسان آغاز می شود و هرچه که عمیق تر شود مراتب بیشتری از وجود انسانی را درگیر می کند. تفکری که بتواند بخش بیشتری از وجود انسانی را درگیر کند دارای اثار و قدرت به مراتب بیشتری است. میزان تاثیر و اقتدار تفکر انسانی با عمیق شدن و وجودی شدن ان نه تنها بیشتر می شود بلکه آثار و قدرت ان دهها و صدها برابر بیشتر می شود و این تاثیر و اقتدار وجود انسانی است که برای ما به صورت “تفکر وجودی” بروز می کند. “تفکر وجودی” یعنی کنش و عمل وجود انسان که بخشی از این کنش در ذهن هم رخ می دهد. در این کنش وسیر وجودی بخش های جدی از وجود انسانی درگیر می شوند برخلاف “تفکر ذهنی” که تنها ذهن انسان درگیر است و مابقی هویت انسانی از ان جدا و بیگانه است.

3- وجود انسانی نامتناهی است و هرگز نمی توان در این نشئه -در حالت معمول- به تمامی ان دست یافت. “تفکر انسان” ذهن او را دربر می گیرد و با مراقبت و عمل درست می تواند به سوی عمق وجود انسان متمایل شود و بخش هایی از وجود –و نه تمام آن- را دربرگیرد. “تفکر وجودی” به معنی این است که تفکر انسان از ذهن او به وجودش سرایت کند و بخش های بیشتری از وجود او را دربرگیرد. هرچه که بخش بیشتری از هویت انسانی درگیر این فعل و انفعال ذهنی شود ، تفکر او “وجودی تر” است و هرگز -در حالت طبیعی- به انتهای وجود انسانی نمی رسد.

4- بنابر آنچه گذشت، تفکر وجودی یعنی عمیق کردن فکر و با وجود خود فکر کردن، گوئی در حال زندگی کردن با ان است. وقتی که شما فیلم آتش سوزی را می بینید تنها ذهن شما درگیر ان است و وقتی که در حالت راحتی و شادی تصور اتش در منزل خود را می کنید بازهم تنها ذهن درگیر ان است اما اگر آتشی واقعی باشد تمام وجود شما درگیر می شود حتی اگر بیرون از آن باشید و هیچ صدمه ای به شما و اموالتان وارد نکند. آیا امکان دارد بدون حضور در واقعیت آتش و درگیری بدنی، بتوان بیش از ذهن را درگیر ان کرد؟ هنگامی که خاطره یک آتش سوزی را در ذهن بگذرانید و یا احساس همدردی با قربانیان ان داشته باشید و یا خطر آتش سوزی واقعی را در نظر بگیرید بازهم بیش از ذهن شما درگیر ان است و بخشی از زندگی شما خواهد شد. اما در چنین شرایطی بازهم از یک واقعیت بیرونی کمک گرفته اید. در این صورت تفکر شما بخشی از وجود شماست اما بهترین و کامل ترین حالت شرایطی است که هیچ کدام از این احتمالات و موارد نیست و با وجود آن بتوانید با تمرکز و توجه عمیق به آتش – همچون کسی که در حال تجربه آتش سوزی است- آن را احساس کنید. چنین عمق احساسی و تمرکز توجهی در موارد غیر محسوس، سخت تر و ارزشمند تر است. توجه به خصلت ها و حالات انسانی، درک روحیات و آسیب ها، توجه عمیق به زندگی خویشتن، قدرت تمرکز بر وضعیتی از زندگی و بسیاری از تفکراتی که در زندگی انسانی به ان نیاز است و تغییر و تحول انسانی را باعث می شود، همه اینها نمونه های سخت تری است که ارزش تفکر وجودی را دارد.

5- تفکر وجودی نوعی جهت گیری و جهت دهی است. انسان در یک تفکر و اندیشه از ذهن خود فراتر می رود و همچون اموری که در زندگی خود درگیر ان است، هویت و زندگی خود را درگیر موضوع و اندیشه می کند و حرکت فکری و تصمیمات او با تمام وجودش انجام می شود و نه تنها در ذهن و فکر. بنابر این وجودی شدن هر تفکر، در هر شخص و موضوع به تناسب خود ان موضوع و شخص است و همان اندیشه که در ذهن و فکر انسان گذشته، وقتی فقط یک گام یا بیشتر با وجود انسان درگیر می شود تبدیل به “تفکر وجودی” می شود . طبیعتا سطح وجودی شدن تفکر و لایه ای از وجود انسان که درگیر ان است متفاوت است و به تناسب موضوع و شخص تغییر می کند اما همه آنها اثر جدی و شوک مانندی در زندگی عینی فرد دارد.

6- مهم ترین روش برای تفکر وجودی عبارت است از “بازگشت به خویشتن”. وقتی که انسان از جهان بیرونی و گرفتاری ان فارغ شود، با وجود خود درگیر می شود و چون در این حالت سوال و ابهام و موضوع فکری برای او مطرح شود، خودبخود تفکر او وجودی خواهد بود (به شرطی که حضور او نزد خویشتن همینطور ادامه داشته باشد و تفکر در این حالت صورت گیرد).وقتی که یک “سوال واقعی و عینی” برای انسان مطرح می شود و انسان با کنده شدن از دنیای بیرونی به بررسی آثار و ثمرات ان در هویت خویشتن پرداخته و ابتدائی ترین مرحله بازگشت به خویشتن رخ می دهد و هرچه که بیشتر این تفکر و تامل در دنیای درونی وعینی انسان رخ دهد به تفکر وجودی تری دست یافته است. صفت “واقعی و عینی” برای سوال به معنی این است که اصل سوال به تقلید از جهان بیرونی و دراثر القای ان و ناشی از خود بیگانگی نباشد که در این صورت امکان وجودی کردن ان نیست.

7- گاهی تفکر وجودی به صورت “مضاف” و در حاشیه بازگشت به خویشتن و در کنار ان رخ می دهد. حالتی را در نظر بگیرید که خیره به یک نقطه خیره شده اید و هرگز از ان چشم برنمی دارید. در این حالت، اشیا و حوادث کنار ان همچنان در مشاهده شما قرار دارند در صورتی که قصد دیدن انها را ندارید. به همین صورت وقتی که توجه به نفس خودتان می کنید افکار و خواطری به صورت تسلسل به ذهن شما هجوم می آورند. اگر همچنان درگیر خودتان باشید –و به آنها توجه نکنید- این افکار مهاجم پیوسته رقیق تر و لطیف تر می شوند و اگر مدتی استقامت کنید در نهایت افکار و سوالات و مسائلی باقی می مانند که بخشی از وجود شما و یا حداقل لایه های زیرین زندگی شما را تشکیل می دهند و شما می توانید نوعی از “تفکر وجودی مضاف” را با آنها تجربه کنید. بهترین راه تجربه “تفکر وجودی مضاف” شرایطی است که موضوعی فکر شما را به شدت مشغول می کند ویا به موضوع یا سوال یا به یک متن مقدس، توجه ویژه و با ثباتی دارید. در این حالت و با توجه به نفس و “رها کردن ارادی موضوع درگیری”، هرچه که بیشتر به خودتان بازگردید و در عمق وجود خود فرو روید، آنچه که از موضوع درگیری باقی می ماند وجودی تر و عینی تر است و شما می توانید تجربه ای بکر از “توجه وجودی مضاف” را تجربه کنید. تجربه “حلقه های مخاطبه با قران” در باشگاه اندیشه از این نوع است. هر یک از شما تجربه هایی از این “توجه و تفکر وجودی مضاف” را در زندگی داشته اگرچه به ان توجه نکرده اید.

8- تفکر وجودی از نوع رهائی و آزادی و آزاد شدن از گرفتاری های روزمره و حب و بغض های اسارت بار است و این رهائی است که به انسان امکان می دهد که وجود خود را اصل و اساس بگیرد و هرچه که غیر از این حقیقت است رها کند و آنچه که باقی می ماند بخشی از جهان وجودی اوست و می تواند با وجود خود در ان مشاهده و تصمیم بگیرد و همان لحظه ان را عملی کند. چرا که در جهان وجودی انسان بین “مشاهده وتصمیم و عمل و نتیجه” تفاوتی نیست و همه اینها بر هم “منطبق” هستند. نباید “تفکر وجودی” را –به اشتباه و خطا- از مایه درگیری بیشتر و گرفتار شدن بیشتر در احساس و حب و بغض ها و تسلیم شدن به القائات جهان بیرونی و از خود بیگانگی بیشتر دانست. متاسفانه در شرایط فعلی بسیاری از افراد ، بازگشت به خویشتن را فرو رفتن در خود مجازی و گرفتار و اسیر می پندارند. در این صورت –و در این جهت گیری خطا- تفکری که روی می دهد دچار بیماری و خطای بیشتری شده و اگرچه با وجود و زندگی انسانی عجین است اما با “وجود توهمی” و “زندگی انحرافی”…

9- هنگام شروع سیر مراقبه و محاسبه،”تفکر وجودی” چون سلاح کمیاب و گران قیمت “نقطه زن” است. هر فکر و اندیشه ای ارزش آن را ندارد همانطور که در نبرد ها هر هدفی را نمی توان با این اسلحه مورد هدف قرار داد. باید نقطه های حساس زندگی و سیر روحی انسان شناخته و برای آن مورد استفاده قرار گیرد. اما در ادامه سیر و پس از تمرین های بسیار، اکثر زندگی فکری انسان در این محدوده وجودی قرار می گیرد. نقاطی که “اثر کلیدی بر زندگی انسان” و “ارزش وقت گذاری” دارند و در سیر منطقی و درست زندگی، شناسائی و نشانه گیری می شود: نقاط اسیب دیده، موانع و مشکلاتی که فرد را گرفتار کرده اند، سکوهای پرش و آنچه که باعث خیزش می شود، متن های مقدس یا ارزشمند، تجربیات ویژه، تمرین های وجودی و تجربه های تجسمی، گره های کوری که به راحتی باز نمی شود، هدف های ارزشمند انسانی متناسب با شان و جایگاه او، شناخت ابعادی از خویشتن که نگاه به خود را متحول می کند و هرچیز ارزشمندی که ارزش این تمرکز و تجربه را دارد می تواند موضوع قرار گیرد و نباید به “امور کم ارزش و تقلیدی و القائات اجتماعی و حب و بغض ها و هویت توهمی و غیر واقعی” بها داد.

10- برای شناخت نقاط حساس و ارزشمند باید زندگی را بر اساس آموزه هایی که در جلسات قبلی گفته شد پیش برد. شناخت نقاط حساس، برایند این جلسات و عمل بر طبق آنهاست. نباید در شناخت این نقاط عجله و شتاب داشت و اگر زندگی انسان بر اساس این آموزه ها و بر طبق نظم و استمرار –در محدوده توان و ظرفیت هر فرد- ادامه پیدا کند، چنین نقاط حساسی برای تفکر وجودی آماده می شود.

11- همه آنچه گفته شد نوعی تعلیم و تمرین برای درک و توجه به خود و انجام “تفکر وجودی” است. نباید به آنها مانند “کلیشه و نظم خشک و بدون انعطاف” نگاه کرد. آنچه گفته شد می تواند آموزشی برای درست زندگی کردن باشد اما زندگی درست برای هر انسانی با دیگری متفاوت است و هرگز نمی توان “قواعد عام” و “کلیشه های همگانی” برای ان ساخت. از این تعالیم می توان برای تمرین و تجربه بیشتر استفاده کرد اما در نهایت این خود فرد است که باید خود را بشناسد وخدمت گزار ان شود و عرصه زندگی خود را تغییر دهد و وجودی و واقعی نماید.

شمار صوت‌ها: ۸؛ شروع صوت‌ها
ویدئوی «حکمت نامتناهی (۷۱)»