حکمت نامتناهی (جستوجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بیکران اندیشه)
نشست (۷۲) – بنیادِ تفکّرِ وجودی
سهشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲
📝 چکیده
1- تفکر وجودی با چه زاویه ای شروع می کند و اصل و اساس این ادعا چیست و چگونه چنین ادعایی را راهبری می نماید؟
2- مهم ترین ادعایی که از ابتدا در تفکر وجودی خودنمایی می کند همان است که در این واژه نهفته است و نیاز نیست که به مفهوم و محتوای بحث رجوع کنیم: “تفکر” و “وجود”. به صورت طبیعی از تفکر به نیروی ذهن منتقل می شویم و از وجود با عمق وجود انسانی توجه می کنیم؛ چگونه این دو قرار است در یک پروسه واحد گرد هم بیایند ویک عمل واحد انسانی را تشکیل دهند؟
3- مرزهایی که قرار است مورد بازبینی ادعایی تفکر وجودی قرار گیرد تنها به این مورد منحصر نیست. اولین مرزها بین ابعاد مختلف انسانی است که هرکدام زندگی و جهانی متفاوت برای ساکنان خود فراهم می کند. انگونه که گوئی راهی برای همراهی انان نیست. مشهور ترین انها در جهان قدیم به واژه های “عقل، قلب و شرع” شناخته می شود، اما با نگاه کامل تر می یابیم که بسیار فراتر از این است. ابعاد مختلف انسان هرکدام راه و روش خاص خود را دارند و مرز بین آنها واضح و اشکار می نماید.
4- مرز بین خود و دیگر؛ وقتی به خود و ذات خویشتن توجه می کنیم و زمانی که به جهان بیرونی می اندیشیم
5- مرز بین پدیدار و ذات که در بعضی فلسفه های جدید بر روی ان تکیه نموده و به شکل ها و بیان ها و محتواهای گوناگونی محور مطالب خود قرار می دهند
6- مرز بین شهود ذاتی و یا هر شهودی که انسان را در معرض یک درک فوق تصور و صورت بندی قرار می دهد و همه اینها د رمقابل صورت بندی هایی که انسان انجام می دهد و حتی بعد از شهود نیز این مرز روشن و اضح است
7- مرز بین فکر و ذهن و عقل و حس و خیال
8- مرز بین عقل و ذهن: در بعضی از منتظم های ذهنی مرزی بین این دو کشیده می شود
9- مرز بین حکم های پیشین که چون لایه های شخصیت و هویت، انسان را فرا گرفته و همه چیز را تحت تاثیر خودقرار می دهد و درک دوباره ای که با شکستن ان لایه ها و تعلیق حکم های پیشین و پسین فراهم می شود وانسان رها و آزادی که به اندازه این شکستن می تواند در رهایی موفق باشد
10- مرز بین تفکر و هر عملی که انسان از جایگاه و حالتی که در ان قرار دارد انجام می دهد د رمقابل تجربه عینی و واقعی که فراتر از این است و از زیست و حضور او در این جهان نشئت می گیرد
11- مراتب وجودی انسان در عرفان و فلسفه و مرزی که بین این مراتب وجود دارد و حقایق متفاوتی که در این مراتب هست و چنان با هم تفاوت عمقی دارند که از مرزبندی گذشته وگوئی جهان های متفاوت و گاه متضادی را تشکیل می دهند
12- حواس پنج گانه و مرز آنها با فراتر از حس و همینطور مرز بین ارتباط کلامی و فهم وتفهیم و تفهمی که فراتر و حتی زودتر از این صورت می گیرد
14- مرز بین بدن و روح و فراتر از روح
15- جهان موجود و عالم فیزیک و مرز ان با متافیزیک و عالم بالاتر . گاه این معانی با واژه هایی مانند آسمان و زمین و دنیا و آخرت نامیده می شود.
16- انسان عادی و این جهانی و مرزی که با انسان های برتر دارد و تفاوت آنها در نگاه فلسفی و متون دینی و نوشته های مقدس
17- رابطه و مرز انسان با خالق به هر معنی و مفهومی که در نظر بگیرد
18- تفکر نامتناهی از سه طریق به سوی شکستن این مرزها گام بر می دارد:
طریق اول- متعلق و مصداقی که در عالم واقع برای این مرزها و عینیت های دو طرف ان در نظر گرفته می شود؛ از قبل در حکمت نامتناهی؛ به عنوان حقایق مجزا با ماهیت های گوناگون وجدای از هم، مورد انکار قرار میگرد. درواقع حکمت نامتناهی مدعی است که اگرچه اینها عینیت های گوناگونی هستند اما در عالم عین همه اینها ابعاد گوناگون یک عینیت برتر است و هرکدام بعد و حقیقتی را نشان می دهند که خود جلوه ای و زاویه ای از ان عینیت برتر است و هرکدام از اینها نسبت و بخشی از حقیقت را نشان می دهد و هرگز به صورت مطلق نمی توان آنها را مجزا از یکدیگر در نظر گرفت.
19- طریق دوم- خود و دیگر دو واقعیت هستند که در یک حقیقت بالاتر ادغام می شوند وان “خودبه معنی جامع” است که مبدا و در حالت ارتباط کامل با جهان غیر است. “خودبه معنی جامع” و “خود در مقابل غیر” دو مفهوم کلیدی درشناخت این مطلب هستند. خود درمفهوم دوم کاملا مجزا با غیر است و مرز روشن و غیر قابل تغییری با ان دارد و در هر پروسه شناختی باید یکی از این دو را در نظر گرفت وقابل ادغام نیست. اما خود به معنی اول نه تنها با غیر مرزی ندارد بلکه تمام شناخت های انسان از طریق ان و بخشی از ان است. هیچ مفهومی از خود –به معنی جامع- نیست که در ان، جهانی که انسان در ان زندگی می کند حک نشده باشد و بتوان ان را مجزا از غیر در نظر گرفت. همچنان که هیچ مفهوم عینی در جهان انسان نیست که در یک ارتباط متقابل با خویشتن انسانی نباشد. هر توجه و عمل و عکس العملی از این خود –به معنی جامع- همراه و همزاد با جهان غیر است و هر توجه و تعامل با جهان غیر از طریق این خودجامع صورت می گیرد و کشیدن مرز بین این دو ممکن نیست.
20- طریق سوم- درک ها و شناخت های انسان هیچ کدام کامل و تمام نیستند وانسان –در این نشئه- به حقیقت مطلق راهی ندارد. هر درک و شناخت، بعدی و جلوه ای از حقیقت و عینیت را به انسان نشان می دهد و نه بیشتر از ان. تفاوتی بین شناخت های انسان و راه های درک و ابزار و دیگر مشخصات ان در این نسبیت نیست. علاوه بر انکه تمام این شناخت ها نسبت به یک دیگر همچون ابعاد مختلفی است که در یک دستگاه کامل تر امکان همگرائی به یکدیگر را دارند و اگر چه به یک واحد نهائی نمی رسند وتکثر در انها –دراین نشئه- ادامه دارد اما این تکثر نیز در یک دستگاه بالاتر به یک عین کامل تر می رسند و همینطور این سیر تا بی نهایت ادامه دارد. در این خط سیر نه شناخت های متکثر به یکدیگر می رسند و منطبق بر هم می شوند ونه مرز بین آنها مطلق و همیشگی خواهد بود.
21- نتیجه این سه مطلب این خواهد شد که عمل شناختی انسان مراتب گوناگونی دارد و همین اندازه که از جهت طولی متکثر است از جهت عرضی نیز دارای تکثر و گوناگونی است. در نتیجه هرچه که انسان به هویت بنیادین و خویشتن جامع خود نزدیک شود عرض عریض تری از شناخت ها را در خود گرد اورده و مرزهای بیشتری را در خواهد نوردید.
22- این بنیاد کلی و اساسی تفکر وجودی است ونگاهی است به بی مرزی تفکر وجودی و اثار و نتایج ویژه ای که این نگاه به بار می اورد. تفصیل مطلب بازهم نیازمند توضیحات دیگری است که به بعد از گفتگوی این جلسه و نقد مطلب و ارائه نظرات دوستان به ان موکول می کنیم.
صوت «حکمت نامتناهی (۷۲)» – بخشهای یکم – دوم
ویدئوی «حکمت نامتناهی (۷۲)»