حکمت نامتناهی, مکتب, مکتب کاوش‌های وجودی

حکمت نامتناهی (۸۹) – تفهیم و تفاهم

حکمت نامتناهی (۸۹) – تفهیم و تفاهم

حکمت نامتناهی (۸۹) – تفهیم و تفاهم

حکمت نامتناهی (۸۹) – تفهیم و تفاهم

حکمت نامتناهی (۸۹) – تفهیم و تفاهم

حکمت نامتناهی، نشست ۸۹ ام
تفهیم و تفاهم
ارائه: محمدحسین قدوسی
سه‌شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۶

✍️ چکیده

1- آنچه از درک و فهم برای انسان حاصل می شود مختص خود اوست و به صورت مستقیم و بدون واسطه امکان انتقال -در این نشئه- به دیگری برای کسی مقدور نیست. تمام درک انسان در قالب تصویری است که در وجود اوحک و ابداع شده است و هیج راهی برای انتقال به دیگری -در این جهان و نشئه- وجود ندارد و انتقال ان به انسان یا موجود دیگر باید از طریق واسطه ای در این جهان صورت بگیرد.

2- همانطور که در مواضع مختلف -از جمله در بند 6 نشست 88- گفته شد شناخت انسان بدون رابطه مستقیم با عینیت ممکن نیست و انسان در همین نشئه با عینیت مواجهه مستقیم دارد اگرچه شناخت در این نشئه از طریق تصویر در وجود انسان شکل می گیرد. بنابر این انتقال درک از طریق مواجهه مستقیم انسان با عین بیرونی موضوعی فراتر از انتقال در این جهان و نشئه است که آن را “تفهیم وتفهم این جهانی” می توان نامید. “انتقال فهم این جهانی” از طریق “راههای این جهانی” رخ می دهد و انتقال شناخت های ورای ان از طریق مواجهه مستقیم با عین و اعیان خارجی رخ می دهد و دو موضوع جدا از هم هستند.

3- انتقال فهم -تفهیم و تفاهم- بین دو موجود صاحب شناخت در این جهان، تنها از طریق انتقال و اشتراک درمقدمات فهم ممکن است و هیچ راه دیگری غیر از ان متصور نیست. فهم انسان در این جهان با مقدمات جسمی وحسی و مشاهده و غیر ان همراه است و مقدمات از فضایی فراهم می شود که فهم در ان فضا شکل می گیرد. ابتدائی ترین مرحله تفهیم از طریق اشتراک گذاشتن این فضا و قرار دادن مقدمات مشترک برای فهم دیگری، راه را برای تفهیم هموار می کند. انسان ابتدائی برای تفهیم یک شی به همنوع خود، بهترین راهی که ممکن بود قرار دادن خود “آن شئ” در دید فرد مخاطب بود و سپس این تفهیم اشکال پیچیده تری پیدا نمود و درطول زمان کامل و کامل تر گشت. این مقدمات به فرد مقابل کمک می کرد که به فهم نزدیک شود.

4- در شکل پیچیده و مدرن همین “تفهیم از طریق اشتراک فضا و مقدمات شناختی” که پس از هزاره ها شکل گرفت، در یک تئاتر -نوع ساکت و بدون کلام آن- فضای کامل تری فراهم می شود که تماشاگر بتواند به فهم بسیار عمیق تری از مقصود ومراد بازیگران دست یابد. اگرچه فاصله این دو نوع تفهیم بسیار است و از ابعاد مختلف با هم تفاوت دارند اما محتوای اصلی تفهیم در هر دو یکی است.

5- کلام و زبان انسانی -آنچه انسان به زبان می اورد- یک حقیقت چند وجهی است. از یک سو کلام و نطق انسان ابداع و خلق یک عینیت جدید است. کلامی که بر زبان جاری می شود چه زمانی که برای اولین بار گفته می شود و چه بارهای بعدی، حقیقتی فیزیکی و واقعی است که قبل از این موجود نبوده است. از سوی دیگر کلام دارای یک جنبه نمادین و آئینه ای هست چرا که صوت و کلمه زمانی یک بخش از زبان و کلام شمرده می شوند که دارای معنی باشد. نگاه سنتی این است که هر کلام یک معنی و مفهوم روشن و مرزبندی شده دارد که معنی قراردادی ان است و اگرچه در مواردی این قرارداد مبهم و یا قابل تغییر و یا مجاز و استعاره است اما اصل در کلام همان قرارداد ابتدائی است که روشن و واضح است اگرچه نظریات جدید در این مورد حرف های فراوانی دارند.

6- اما وجه دیگری برای کلام وجود دارد که از همه اینها مهم تر بلکه اصلی ترین وجه آن است. جنبه آیینه ای و نمادین کلمه و سخن غیر از ان معنی و مفهمومی است که توسط شنونده و فهم کننده زبان درک شده و تصویر ان در وجود او حک می شود. حتی اگر طبق نگاه سنتی هر کلام را نماد یک مفهوم مرزبندی شده و روشن بدانیم و به زبان و نگاه سنتی دلالت وضعی و قراردادی کلام را بر یک مفهوم – وتنها یک مفهوم- بگیریم، بازهم “مفهوم دلالت شده” بر “صورت ذهنی و وجودی مخاطب و شنونده کلام” به صورت ضروری منطبق و یگانه نیست.

7- شایداصلی ترین نقطه افتراق نگاه سنتی با نظریات جدید در همین جاست. اما به نظر می رسد که می توان نگاه کاملتری داشت که جامع نگاه های گوناگون در مورد زبان باشد. اگر مفهومی که زبان بر ان دلالت دارد را با تصویری که در وجود مخاطب نقش می بندد مقایسه کنیم خواهیم دید که تنها بعضی از ابعاد شناختی این تصویر در زبان، مورد دلالت قرار گرفته است و بیشمار بعد دیگر در این تصویر ذهنی و وجودی لحاظ شده است که در این کلام و دلالت آن اثری از ان نیست. این ابعاد جدید شناختی ابداع مخاطب است که برای تکمیل تصویر خود آن را خلق نموده است.

8- آیا این ابداع مخاطب به معنی بدفهمی و تحریف کلام گوینده و دلالت های مورد اتفاق آن نیست؟ جواب منفی است. هر تصویر که در ذهن و وجود انسان نقش می بندد همچون تمام عینیت ها و تصاویر ان دارای بی نهیات بعد شناختی است که بدون ان امکان این تصویر نیست. اما در یک دلالت و نماد تعداد محدودی بعد شناختی وجود دارد و ضرورت دارد مابقی این ابعاد را مخاطب خود ابداع کند وچاره ای از این کار نیست.

9- ایا چنین فرایندی از تفهیم به معنی هرج ومرج شناختی نیست ونتیجه ان بی معنی شدن دروغ و تحریف نیست؟ چون هر انسانی با شنیدن کلام تعداد محدودی بعد شناختی از یک عینیت را از طریق دلالت لفظی درک می کند و مابقی را خود طبق سلیقه خودمی سازد و کسی حق ندارد به او ایرادی بگیرد چون مابقی ابعاد شناختی در این دلالت موجود نیست و او ناچار است که خود آنها را ابداع کند!

10- بازهم جواب منفی است. ابداع مابقی بعدهای شناختی به اختیار فرد و به هرنوعی که اراده کرد نیست. ابداع آنها درفرایندی در ارتباط با تمام معلومات و درک های گذشته و حال فرد صورت می گیرد. شنیدن یک لفظ و معنی دلالت شده ان چون ورود یک مجموعه جدید به دنیائی نامتناهی از معانی و تصاویر و شناخت ها می باشد و چون بازی کردن تئاتری است که بازیگر با بازی خود وارد دنیای تماشاگر می شود و با این ورود دنیای پیچیده و مرتبط و نامتناهی تماشاگر را با داخل کردن عوامل جدید به هم می ریزد و دنیای سراسر ارتباط تماشاگر بدون درک و هضم این ورودی های جدید نمی تواند دوباره به تعادل برسد و در این تلاش برای تعادل جدید مجبور است جهان خود و رابطه ان با این ورودی های جدید را تبیین و تحلیل کند و تصویر جدید را به گونه ای طراحی کند که جهان او دومرتبه منظم و متعادل گردد.

11- دروغ و خطا در اینجا معنای جدیدی پیدا می کند. در تصویر و ترسیم این مفهوم جدید انسان اگر ارتباط واقعی قابل درک را از روی عمد و توجه رعایت نکند و تصویری خلاف آنچه درواقع درک می کند ارائه دهد دچار “کذب و دروغ” شده است. اما اگر در تطبیق آن با جهان خود نتواند ارتباط لازم را رعایت کند دچار خطا شده است. این معنایی است که نزدیک به معنای سنتی خطا و کذب است. اما این حداقل شرط لازم برای راست گوئی و خطا نکردن است که منطبق بر معنای سنتی است؛ پس از آن مراتبی از راستی و واقع بینی آغاز شده و بدون انتها ادامه می یابد: میزان ارتباط و تحلیل و تبیین درست در تصویر این مفهوم جدید می تواند پیوسته بیشتر و بیشتر شده و هرگز به انتها نمی رسد. حدی وجود ندارد که آن را “راست و درست نهایی” بدانیم و پس از ان امکان انطباق و تبیین کامل تر از این مفهوم جدید وجود نداشته باشد.

12- ممکن است سوال شود ما در اکثر گفت و شنودهای روزمره کلمه یا کلامی را می شنویم و کاملا فهم ما با مقصود گوینده منطبق است بلکه در مواردی مانند معاملات و حقوق می توان ادعا نمود که عدم تطابق مشکلات جدی در زندگی روزمره ایجاد می کند و حتما باید منفی تلقی بشود.

13- پاسخ این است که این تفاوتها و تنوع برداشت ها و تناقض تصویر گری ها در برداشت از یک اثر هنری یا در یک امر پیچیده اجتماعی به راحتی قابل مشاهده است. یک جسم محسوس در یک نقاشی یا یک حادثه در یک فیلم سینمائی یا یک موضوع تاریخی چگونه برداشت و فهم می شود؟ تنوع برداشت ها و تلقی های گوناگون به دلیل گنجایش ان است. اما در زندگی روزمره اگرچه این تعدد به لحاظ عقلی موجوداست اما تفاوت آنها به اندازه ای اندک است که قابل اعتنا نیست و اقتضای زندگی روزمره و گنجایش ان بی توجهی به این دقت های عقلی است.

14- اما فرایندی که در تصویر یک مفهوم از طریق کامل کردن “حداقل دلالی” توضیح داده شد توضیح فهم مخاطب و چگونگی وقوع آن است. همین فرایند در تفهیم توسط گوینده و یا بیان کننده -باغیر زبان- هم رخ می دهد. گوینده، کلام یا علائم دیگر را به صورتی در جهان واقعی می چیند که به نگاه او و با ترکیب با دنیای او همان مقصودی را ایفا کند که مورد نظر اوست.

15- آیا این دو فرایند و مقصود افاده شده توسط متکلم و تصویر برداشت شده توسط مخاطب بر یگدیگر منطبق هستند؟ به صورت کامل و با دقت عقلی هرگز! اما می توانند به هم نزدیک شوند.

16- در این صورت تفهیم چه معنایی خواهد داشت؟ چون هرگز این دو فهم و تصویرگری های آنان بر یکدیگر تطابق کامل ندارد و نمی توان ادعا نمود که تفهیم درست و کاملی صورت گرفته است. جواب این است که اگر دقت عقلی را در نظر بگیریم هرگز تفاهم کامل معنی نخواهد داشت. اما می توان گفت که به تناسب موضوع و ظرف وجودی و معرفتی تفهیم و تفاهم و میزان حساسیت موضوع، حدی از تطابق برای تفاهم کافی است و اگر این حد صورت گیرد می توان ادعا نمود که تفهیم و تفاهم کاملی صورت گرفته که این هم نسبی و به تناسب موضوع و شرایط دیگر است.

17- بنابر آنچه گذشت اگر دقت عقلی را در نظربگیریم نه تنها هیچ تفاهم کاملی وجود ندارد بلکه هیچ دو فهمی از یک انسان نیز نمی تواند کاملا بر هم منطبق باشد بلکه یک انسان نیز در دو فهمی که از یک واقع دارد، به دلیل پیچیدگی و وجود بینهایت عامل برای تبیین و تحلیل و برداشت هایی که تصویر مورد نظر او را می سازد؛ قادر نخواهد بود کاملا آنها را بر هم منطبق کند.

18- سوال: آنچه گفته شدرابطه معرفتی بین دو موجود صاحب شناخت در این جهان و نشئه است. همچنان که اشارتی رفت بر اینکه انسان در همین نشئه هم شناخت هایی از واقعیت های ورای این نشئه از راه مواجهه مستقیم یا از طریق شناخت های نفیی دارد. اکنون سوال این است که ارتباط شناختی بین یک موجود ورای این جهان با انسان یا هر موجودی که در این جهان و نشئه است چگونه صورت می گیرد و مشحضات آن چیست؟

صوت نشست «حکمت نامتناهی (۸۹)»
ویدئوی نشست «حکمت نامتناهی (۸۹)»