




نشست سوم سوگواران چهاردهم
تلاقی تاریخ و فراتاریخ در واقعه عاشورا
با حضور سجاد هجری (دانشآموخته حوزه علمیه و پژوهشگر تاریخ علم) و دکتر سعید طاوسیمسرور (عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی)
دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۱
📝 دربارۀ نشست: دکتر سعید طاوسیمسرور و سجّاد هجری
یکی از مسائل مهم در عاشوراپژوهی که لازم است بیشازپیش مورد توجه قرار گیرد، مسأله تعارض و ناسازگاریِ گزارشهای تاریخی از عاشورا با منابع و دادههای غیرتاریخی است.
یک حوزه از تعارض احتمالاً میان تاریخ و طبیعیات مطرح میشود. برای نمونه، ظهور و بروز امور خارقالعاده در پی عاشورا از مواردی بوده در منابع مختلف وارد شده است. آیا چنانکه در برخی منابع گفته میشود، در روز عاشورا خورشیدگرفتگی و ماهگرفتگی رخ داده است؟ یا اینکه هیچکدام از این دو رخداد در روز دهم محرم سال ۶۱ هجری ثبت نشده و ایبسا قابلاثبات نباشد؟
علاوه بر آن، میان اخبار تاریخی عاشورا با فقه نیز تعارضاتی مطرح شده است؛ چنانکه بهدلیل عدم انطباق حرکت امام حسین با آموزهها و موازین فقهی مسلّم اسلامی، برخی پژوهشگران بر آن شدند حرکت امام حسین فرافقهی بوده و قابلالگوبرداری نیست. این پرسش موردنظر اندیشوران بوده که آیا چنین است و حرکت امام فرافقهی است؟
افزون بر این دو سنخ مسأله، در علم کلام نیز تعارضاتی به چشم میخورد؛ تا جایی که با نگاه به آثار موجود در میراث اسلامی، به نظر میرسد بیشترین تعارض با کلام وجود دارد. یکی از این نمونهها، گزارشهای قصد (یا هدف) امام حسین برای تشکیل حکومت در کوفه است. آیا این مسأله با علم امام به جرئیات شهادت خود، دستکم بدواً ناسازگار به نظر میرسد؟ در این میان و در مواجهه با این قبیل مثالها، برخی محققان بر وجود و واقعیت تعارض تاکید کرده و برخی دیگر به نفی تعارض پرداختهاند.
در جلسهای که پیش رو داریم، هم به امکانسنجی وقوع ناسازگاری گزارشهای تاریخی با دادههای فراتاریخی خصوصاً طبیعی، کلامی و فقهی میپردازیم و هم تلاش میکنیم ملاکهای ایجاد تعارض را تبیین کنیم. در ادامه به این پرسش خواهیم پرداخت که آیا بهواقع میتوان گفت میان دو سنخ تاریخی و فراتاریخی تعارض وجود دارد یا فقط تصور این موضوع در ظاهر پدید آمده و لذا حقیقت ندارد؟
همچنین با ذکر نمونههایی از تعارضهای مطرحشده، به مرور ادبیات مسأله اشاره کرده و از سیر تلقی تعارض از تلاقی اخبار تاریخی عاشورایی با امور فراتاریخی خصوصاً با تأکید بر دورهی معاصر سخن خواهیم گفت.
📝 گزارش مشروح
ابتدای جلسه با ارائه آقای طاووسی شروع میشود.
آقای طاوسی:
فراتاریخ خودش واژه مبهمی است این که شامل چه چیزهایی میشود؛ اما ما قرار است به این موضوع بپردازیم که گزارشهایی که از عاشورا به ما رسیده با چه حوزههایی تعارض پیدا میکند مثل فقه و کلام یا حتی امور عادی و طبیعی. تاریخ دو معنا دارد: یکی خود واقعه و دیگری اخبار آن واقعه. خود تاریخ هم گاهی با خودش تعارض دارد یعنی همان گزارشها در منابع مختلف. بحثی که قابل طرح است این است که گزارشهایی از عاشورا رسیده که هم در منابع متقدم شیعه و هم منابع متقدم اهل تسنن مطرح شده. و آن ظهور امور خارقالعاده بعد از واقعه عاشوراست. در جلسهای که با آقای اسفندیاری داشتیم یکی از اشکالاتی که به کتاب نفسُ محمود گرفته شد این بود که نگاه اسطورهای دارد. نگاه اسطورهای منظور همین اخبار خارقالعاده است. من عرض کردم این موضوع فقط در این کتاب نیست و در مقتل حسین بن عبدالرحمن کوفی-که آقای جعفریان آن را منتشر کرده- به همین موضوعات، مثل این مورد که در کوفه دیوارها رنگ خون گرفت، آسمان خونی شدو…، اشاره شده است. آن چیزی که من دیدم این است که نقل امور خارقالعاده در منابع، از قرن ۱ و ۲ به جلو، هم در بین شیعه هم در بین اهل سنت استمرار داشته است. تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا جلد دوم در بخش دوم فصل اول به این موضوع اختصاص داده شده است با نام پیامدهای تکوینی واقعه عاشورا و اشاره میکند به خورشیدگرفتگی، تاریکی آسمان، وزش بادهای سیاه وسرخ، بارش خاکستر خون، مشاهده خون در جاهای مختلف،گریه پیامبران و مومنان و جن و… عقوبت عجیب دنیوی برای جنایتکاران کربلا و بوی خوش و شفادهی تربت سیدالشهدا. این بحثهایی که میگویند این روایات با امور عادی وطبیعت تعارض دارد، جدید هست. البته ابنالکثیر در الوداعه و نهایه میگوید که این موارد یعنی بلاهایی که سر قاتلین واقعه کربلا اومده همه کذب هست؛ ولی خودش باز هم به جنون اکثر قاتلین سیدالشهدا اشاره میکند. در دوره معاصر چون ابزار نقد بیشتر فراهم شده است، میگویند این موارد با امور طبیعی تعارض دارد؛ مثلا میگویند نرمافزارهایی هست که نشان میدهد در هر دورهای خسوف و کسوف اتفاق افتاده یا نه؛ یا حتی نرمافزارهای رویت هلال ماه که اینها را نشان میدهد، در آن دوره کسوف وخسوفی نبوده است. مثلا الان وهابیها مدعی شدند که روز غدیر هوا گرم نبوده و غدیر هم یک منطقه ییلاقی است. پس چون هوا گرم نبوده و در روایت حادثه غدیر ذکر شده است که برای پیامبر سایبان زدند، پس کل واقعه دروغ است. جوابی که داده میشود به این شبهه این است که در منابع اهل سنت ذکر شده که هوا گرم بوده است و با استفاده از همین نرمافرازها حساب کردند که هوا در روز غدیر بالای ۴۰ درجه بوده است. ولی برخی مسائل به همین راحتی حل نمیشود. مثلا تعارض ممکن است از جنبههای دیگر باشد و با خود گزارشهای تاریخی و روایی باشد. یک اِشکالی بیان شده است که میگویند خسوف و کسوف در واقعه عاشورا روی نداده است، چون برای ابراهیم پسر پیامبر وقتی خسوف و کسوف شد، پیامبر گفت اینها ربطی به هم ندارند.
در جواب این اشکال آقای جباری میگویند اینها اصلا تعارض نیست. چون ابراهیم یک آدم معمولی بوده ولی اینجا حجت خدا را سر بریدند. پس اگر خسوف و کسوف هم شده باشد، با روایت پیامبر در تعارض نیست. بعد هم این دلیل نمیشود؛ شاید خسوف و کسوف رخ داده باشد و باز هم ربطی به موضوع عاشورا نداشته باشد. در جلسهای که با حضور مولفان مقتلالجامع داشتم پرسیدم ملاک گزینش روایت چه بوده است؟ ایشان گفتند من اکتفا کردم به آن چیزی که در منابع سنی و شیعه مشترکاً ذکر شده است. ولی به نظر من این چیزی را ثابت نمیکند چون آنها از هم روایت را میگیرند. در روایات آماده است عاشورا جمعه بود. روایت از امام صادق است و قابل استناد هم هست؛ ولی محاسبات نجومی نشان میدهد چهارشنبه بوده. بحث دیگری که در حوزه تعارض و سابقه آن میشود مطرح کرد، بحث تعارض با کلام هست. یکی از کتابهای متقدم که به این موضوع توجه کرده کتاب تنظیمالانبیا و ائمه از مرتضی علمالهدی است. ایشان معتقدند که واقعه عاشورا و حرکت امام حسین با عصمت ناسازگاری ندارد. پس این شبهه که میگویند امام حسین خودشان را به کشتن داده را پاسخ داده است. مساله دیگر که در حوزه علم کلام مطرح میشود و بیشتر مورد توجه است، واقعه عاشورا با علم امام به شهادت چگونه قابل جمع است؟ آیتالله نجفآبادی میگوید: اگر بخواهیم با رویکرد تاریخی به واقعه عاشورا نگاه کنیم، جز این متوجه نمیشویم که امام قیام برای تشکیل حکومت قیام کردند و شاهد این حرف هم این است که اهل سنت از واقعه عاشورا همین را فهمیدند. چون از گزارش تاریخی این استفاده میشود که امام میخواسته حکومت تشکیل دهد. در عین حال علم به شهادت خودش داشته که این منافات دارد. حالا یا تعارض را قبول کردند مثلا مرحوم صالحی اذعان دارد که اینطور که شما گفتید امام علم به شهادت نداشته یعنی به کلیات علم داشتهاند.
نگاه دیگر این است که اصلا تعارضی وجود ندارد. علامه مجلسی در آثارش آورده که علم به شهادت رافع تکلیف از امام نیست و امام تکلیفش این بوده که برای تشکیل حکومت حق قیام کند چون یزید مقابلش بوده و شخصیت خاصی داشته است. این بحث از پردامنهترین بحثهای دوره معاصر است. و باعث بروز انواع و اقسام واکنشها به کتاب شهید جاوید شد. چه در تایید این کتاب و چه در رد آن.
مسالهای که در کلام مطرح شده، در مورد این موضوع است که امام را جز امام دفن نمیکند. نگاهی کلامی به این موضوع شده و چون امام سجاد آن موقع در اسارت بودهاند، گفتند که ایشان با طی الارض آمده. آقای دکتر حسینیان مقالهای در مورد روایت دفن شهدای کربلا دارند که حضور امام سجاد در موقع دفن را قبول نمیکنند. آقای یوسفی قرنی در مقتل سیدالشهدا میگویند تعارضی نیست چون آن را به عنوان اصل کلامی نمیپذیرند که امام را جز امام دفن نمیکند. برخی هم میگویند این قضیه فقهی است. حالا اگر امام توانست این کار را انجام میدهد. در بحث فقه این مطرح میشود که حرکتی که امام حسین انجام داد مثلا با قواعد فقه چه تناسبی دارد. بعد این بحث پیش میآید که چرا امام صلح نکرده یا معاهده نکرده است؟ در جواب میگویند که یزید قابل اطمینان نبود. یا بحث دیگری پیش میآید اگر امام میخواستند امر به معروف و نهی از منکر کنند، پس تکلیف از او ساقط بوده است. بعضی میگویند عاشورا از امر به معروف بالاتر بوده و یک نوع جهاد محسوب میشود. به هرحال این باعث شده که نوعی نگاه شکل بگیرد که عاشورا را نباید فقهی کرد. عاشورا یک تکلیف خاص بوده که امام حسین داشته و قابل الگوبرداری هم نبوده است. این بحثها گاهی بخاطر درست دانستن یک گزارش پیش میآید. مثل اینکه امام به ابنحنفیه وصیت کردند که من برای امر به معروف قیام کردم. منظور این است که روی اخبار عاشورا، خیلی کارها میتوانسته انجام شود و بعد ما بگوییم تعارض دارد یا ندارد.
سؤال:
شما از این تعارضات چه داوریای دارید و اینها فایدهای دارد؟
پاسخ آقای طاوسی:
هرکدام بحث جداگانهای دارد. مثلا در بحث فقه ما میگوییم عاشورا با فقه تعارض دارد، در صورتی که خود عمل معصوم جزو منابع فقه است. حال یا آن عمل از معصوم نیست یا اگر نمیتوان به آن استناد کرد باید روشن شود که برای چه؟ یعنی خود این تعارض مقدمه بررسی بیشتر است که از این بررسی بیشتر، نکات به دست میآید. یا در بحثهای کلامی ممکن است خود این تعارض نشون دهد که آن قاعده کلامی مشکل دارد و اصلا نسبت کلام و تاریخ دامنه دارد. این تعارضها به فهم خود عاشورا کمک میکند. فقه و کلام باید ضابطهمند و روشمند باشد؛ اینکه هر کسی هرچه دلش خواست از عاشورا در بیاورد درست نیست. ما فقط به تاریخ صرف، نگاه نمیکنیم؛ بلکه از کلام، فقه، و حتی طبیعیات هم استفاده میکنیم.
ارائه آقای هجری:
موضوع بحث موضوعی پر مقدمه است. در مورد عنوان جلسه این عنوان، بخاطر واژه فرا کمی ارزشی است؛ چون در نگاه ما فرا به معنی چیزی بهتر و بالاتر و.. است، و انگار ما میخواهیم تاریخ را با چیزی بالاتر قیاس کنیم؛ انگار از همین اول سمت وسو گرفتهایم. به نظرم باید میگفتیم تاریخ و جز تاریخ یا فرا تاریخ. یکی از مقدماتی که باید مطرح کنیم چیستی خود تاریخ است، چنان که چیستی خود کلام هست، چیستی خود علم هست و…
تاریخ چهار معنی دارد: وقایع تاریخی، اخبار تاریخی، علم تاریخ، تقویم تاریخ.
ما اینجا با علم تاریخ سروکار داریم یا اخبار تاریخی؟ همه مثالهایی که آقای طاووسی مطرح کردند، اخبار تاریخی بود. در جهان اسلام در مورد چیستی تاریخ بحث کردند. من معتقدم فلسفه تاریخ در جهان اسلام با یعقوبی آغاز شده است و فلسفه علم تاریخ با خوارزمی شروع شده است. ما فعلا با اخبار تاریخ کار داریم. فاصله بین اخبار و علم تاریخ زیاد است. امروزه هرچه صحبت در مورد این تعارضات شده است اخبار تاریخی بوده با قضایای کلامی و مسائل فقهی. ما میخواهیم بدانیم کدام اخبار تاریخی معتبر است و کدام نامعتبر. در کنار آن، در مورد علم کلام و علم فقه هم باید صحبت کرد. آقای طاووسی اول بحث خوارق العادات رو طرح کردند. در علم اصول بحثی به نام تواتر داریم. در برخی کتب تحت عنوان یقینیات آمده است. متوارات به دو بخش لفظی ومعنوی تقسیم میشود؛ یک قسمی دیگری هم به اسم تواتر اجمال، به آن اضافه میکنند. در مورد بحث خوارق العادات که آقای طاووسی مطرح کردند، میگویند یک تواتر اجمالی دارد. من معتقدم تواتر معنوی دارد و از لوازم همه اینها، این است که امور خارقالعادهای بعد این ماجرا اتفاق افتاده است ولی جزئیاتش قابل تامل است. پرسش اصلی این است که چرا این خوارق العادات رخ داده است؟ در حقیقت این خوارق العادات چه تاثیری در آن فضا داشته است؟ من معتقدم این خوارق العادت از جهت تاثیرگذاری بر تنبه، مانند آن آگاهیبخشیها عمل کرده است؛ یعنی اگر بعد حادثه تنبهی ایجاد شد، یکی از عواملش همین خوارق العادات است، یعنی مردم با دیدن اینها متوجه شدند گویی فعلی نادرست و غلط رخ داده است. من معتقدم ما یک نگاه علمی به این حوادث داریم که میخواهیم تشخیص بدهیم کدام درست است و کدام نادرست. اینجا نکتهای است که این بحثها باید نتیجهاش در جامعه به تنبه و فهم و ادراک و تشخیص بیانجامد. یعنی باید تاثیرش بر مردم بررسی شود. بحثی که است ذهنهای الان با گذشته متفاوتتر شده و تعقلیتر مسائل بررسی میکنند. احادیث هم نوعی اخبار هستند. باید توجه داشت که تعارض چی هست؟ شروط تعارض چی هست؟ در علم اصول یک باب اصلی وجود دارد و آن هم تعارض است. فراوان بحث شده که تعارض چیست؟ مسئله اختلاف احادیث مسئلهای قدیمی است، احادیث هم اخبار هستند. از شروط تعارض چیست یا اصلا مواجه با تعارض چگونه باید باشد؟ اگر بخواهیم در این مورد صحبت کنیم در این دو ساعت ممکن نیست، ولی واقعیتی وجود دارد که حالا در علم کلام بحث لطیف الکلام است که به آن بحث دقیق الکلام هم میگویند و این یک بحث عقلی است که در آن براهین عقلی میآورند. در مقابل دقیق الکلام، بحث جلیل الکلام است؛ که بحث جلیل الکلام همان مبحث اصول دین است که یک سری از آن مباحث الوهی است. اینجا دو تا موضوع اساسی داریم یکی نبوت عامه و خاصه، یک هم امامت عامه و خاصه. نبوت عامه در مورد کلیات مسائل نبوت صحبت میکند و نبوت خاصه در مورد اشخاص صحبت میکند. مثلا بحث اعجاز، در عامه بررسی میشود؛ ولی اعجاز حضرت موسی یا غیره در بحث خاصه میآید که ما اینجا نیاز به اخبار داریم که خود قرآن در نقش آن اخبار اینجا برای ما ظاهر میشود. آنجایی که کلام و تاریخ خیلی باهم کنش پیدا میکنند اینجاست؛ در بحث نبوت و امامت خاصهامکان تعارض پیدا میشود.
آقای براهیمی سوالی را مطرح می کنند:
چقدر میتوان به مرزی که بین تاریخ و فراتاریخ هست اعتبار کرد و گفت شکننده نیستد و محکم هستند. این مرزها کاربردیاند یا میتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند؟ اگر کاربردی نیستند میتوانیم بگوییم سطوح متعدد از یک واقعه را نشان میدهند. و اینها حقایق چندگانهاند که ما با آن رو به رو هستیم؟ یعنی در واقع تعارض از کجا میآید؟
آقای هجری پاسخ می دهند:
بحث اصلی یقین و ظن و اینهاست؛ مثلا وقتی ما یک خبر تاریخی داریم چقدر ممکن است درست باشد و وقتی یک مدعای کلامی یا فقهی داریم چقدر احتمال صحتش هست؟ مساله اینجاست که انگار دو تا خبر با هم تعارض پیدا کردند. مدعای فقهی نتیجه استفراغ وسعی است که فقیه انجام میدهد. فقه یک بخشش رجوع به اخبار است و یک بخشش اصول قمریه است. قرار است فقه وظیفه من مکلف را مشخص کند. میدانید فقه خیلی با واقع کار ندارد. دنبال حجت است که من حجت داشته باشم و این کار را انجام بدهم. حالا ما باید بررسی کنیم مدعا خودش چیست و چقدر واقع نماست؟ یعنی صرفا دارد حجتی را برای من روشن میکند که به عنوان وظیفهام انجام دهم یا نه، حکم فقهی یک واقعیتی را برای من دارد روشن میکند. اینجا بحث مفصل اَمارات است. سوال اصلی این است که آیا فقه ما واقع نماست یا واقع نما نیست؟ و خود این خبر به خود استنباط فقهی میتواند کمک کند یا نمیتواند؟ مثلا در حادثه عاشورا ما قول امام حسین را داریم و فعل امام حسین را، که سنت اینها را در بر میگیرد. یعنی یک فقیه باید ایمان در استنباط فکریش ببیند. یک بحث واقع نماییفقه را داریم و دوم اینکه اخبار تاریخی میتوانند در استنباط فقهی به ما کمک کنند. در کلام هم قضیه همین است. باید دید دلیل این مساله کلامی چیست. خود این مساله کلامی چقدر فنی است و چقدر یقینی. اینجا مهم است ادله این حکم کلامی چیست .اگر عقل هست که چیزی نمیتواند با آن مقابله کند حتی ظاهر قرآن .مثلا همین خسوف و کسوف، یک معنی علمی دارد و یک معنی لغوی عربی قوی دارد که در قرآن از آن استفاده شده است. خسوف و کسوف که در اخبار کربلا آمده شاید آن معنی علمی منظورش نباشد. پس میشود ظاهر اخبار را تاویل کرد. خیلی از ادله ما در علم کلام عقلی نیست و عُقلایی است. در علم کلام دلیل عقلی میتوان پیدا کرد، دلیل عُقلایی هم میتوان پیدا کرد و دلیل مبتنی بر وحی هم میتوان پیدا کرد. حالا از قرآن میتواند باشد یا اخبار حدیثی ممکن است خود آن حدیث که از آن مدعای کلامی استخراج شده، ضعیف باشد. آن موقع مدعای کلامی نمیتواند بر آن خبر صریح تاریخی غلبه کند. در مورد خود علم امام نظرات مختلفی در تشیع وجود دارد.
آقای طاووسی
گاهی دو چیز تعارض پیدا میکند و ترجیح یک طرف خیلی راحت است. ولی بعضی موارد راحت نیست؛ مثلا میگویند این موضوع با کلام تعارض دارد، خود آن کلام را چه کسی تعیین کرده که درست است.
آقای هجری
بعضی چیزها هست به اسم بدیهیات. یقین مضاعف هم کمیاب است ولی این طوری نیست که نشود سره را از ناسره و حق را از باطل تشخیص داد.
آقای طاووسی
بعضی جاها تعارضات کلامی و فقهی پیچیده میشود. مثلا میگویند کلام شیعی این را میگوید، در صورتی که کلام شیعی این را نمی گوید و این قول مشهور یا روایت مشهور از کلام شیعی است. بنابراین وقتی میخواهیم نقد کنیم، آن چیزی که میخواهیم خرج کنیم باید اعتبار داشته باشد حالا هر چیزی میخواهد باشد. مثلا منجمین با محاسبات دقیق میگویند روز عاشورا چهارشنبه بوده؛ پس ما میپذریم.
آقای قدوسی
در ارزشمندی بحث صحبتی نیست ولی جغرافیای بحث باید تغییر کند. تمام چیزهایی که از معارف دین به ما رسیده نسبی هستند. جزئیات اخبار خاص عاشورا هم همینطور. آقای مطهری میگویند بعضی حرفهایی که از واقعه عاشورا مطرح میشود، با یک محاسبه ساده میشود فهمید که دروغ هستند. خبر سره خبر قطعی نیست. آیات قرآن قطعی السرور هستند. دانشمندان علوم طبیعی ادعای قطعیت را کنار گذاشتند و می گویند مطالبی که ما میگوییم در محدوده ی خاصی درست است. در تاریخ فلسفه با وجود قطعیات تغییرات پذیرفته میشود. بنابراین در این دعواها جغرافیا بحث ما دعوای بین نسبیها و غیرقطعیها ست. فقه برای شرایط عادی است. اصلا انسان چیز قطعیای ندارد. این نسبیتی که در جزئیات است، در دو طرف تعارض است. بنابراین نمیتوان گفت قواعد عقلی که من دارم درست هستند. مرزبندیها را باید برداریم و جغرافیای بحث باید تغییر کند. حقایق جهان مراتب مختلفی دارد، بحثی که در این مرتبه میشود، در مرتبه دیگر جوابش یک چیز دیگر است. در واقع مثل علمریاضی دستگاهها متفاوت میشود. مثل رفتار امیرالمومنین که رفتارهایشان متفاوت بوده؛ بعد از فوت پیامبر در زمانهای مختلف که انگار دلایل مختلف دارد، رفتارها در یک سطح نیستند.
صوت نشستِ «تلاقی تاریخ و فراتاریخ در واقعۀ عاشورا»
ویدئوی نشستِ «تلاقی تاریخ و فراتاریخ در واقعۀ عاشورا»