گفت‌و‌گوی سوگواران, مکتب

تناقض‌های دعای عرفه و خون‌چکانی آن در عاشورا

تناقض‌های دعای عرفه و خون‌چکانی آن در عاشورا

تناقض‌های دعای عرفه و خون‌چکانی آن در عاشورا

تناقض‌های دعای عرفه و خون‌چکانی آن در عاشورا

تناقض‌های دعای عرفه و خون‌چکانی آن در عاشورا

گفتگوی سوگواران چهاردهم
نشست چهارم: تناقض‌های دعای عرفه و خون‌چکانی آن در عاشورا
حلقۀ ارائه: محمدحسین قدوسی، محمدرضا لبیب، محمدجواد قدوسی و علیرضا بنیادی
دوشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۱

📝 دربارۀ نشست

▫️ هیچ دعایی مثل دعای عرفه این همه در آن تناقض وجود ندارد! همین پیچیدگی و متفاوت بودن متن سبب شده که بسیاری از علمای با این بخشی که ذیل دعای عرفه آمده، موافق نبوده و آن را جعلی بدانند. امام در این فرازها خدا را خطاب می‌کند که رضایت تو دلیلی از ناحیه خودت هم ندارد، چطور از ناحیه من داشته باشد؟! همه دارند زحمت می‌کشند تا رضایت خداوند را به دست بیاورند، اما امام می‌گوید این از اساس بی‌خود است و خود خدا هم نمی‌تواند از خودش رضایت داشته باشد!

▫️ یا این فرازها: «کسی که معارفش جهل است، چگونه جهلش جهل نباشد؟» «الهی من کانت محاسنه مساوی فکیف لا تکون مساویه مساوی؟» کسی که خوبی‌هایش بدی است، چگونه بدی‌هایش بدی نباشد؟
«الهی من کانت حقایقه دعاوی فکیف لاتکون دعاویه دعاوی؟» کسی که حقایقی که درک می‌کند، همه‌اش ادعاست؛ چطور دعاوی‌اش ادعا نباشد؟
«الهی حکمک النّافذ و مشیتک القاهرة لم یترکا لذی مقال مقالا و لا لذی حال حالا» اینجا دیگر از همه اینها می گذرد و می گوید حکم و مشیت تو به گونه ای است که دیگر کسی نمی‌تواند حرف بزند! گاهی این کلام برای مبالغه و در مقام شعر است، اما اینجا مقام مبالغه نیست و می گوید اصلا هیچ بیانی وجود ندارد؛ «الهی کیف اعزم و انت القاهر و کیف لا اعزم و انت الآمر» من چه تصمیمی می‌توانم بگیرم؟ همه تصمیم دست توست؛ اما در عین حال دستور به تصمیم گرفتن داده ای…
«الهی ما اقربک منی و ابعدنی عنک» چقدر به من نزدیکی و من چقدر از تو دورم! این تناقض در قرآن هم هست، اما در قرآن به این روشنی و وضوح نیست.
«إلهي أنا الْفقير في غناي فكيف لا أكون فقيرا في فقري» خدایا من در بی نیازی فقیرم پس چگونه در این حالت  فقیر نباشم ؟ و بعد هم می گوید با همین فقرم به تو متوسل می‌شوم؛ اما چگونه می‌شود با فقر به او نزدیک شد؟! اول متوسل می‌شود و بعد خودش حرف خودش را رد می‌کند؛ «إلهي وصفت نفسك باللّطف و الرَّأْفة لی قبل وجود ضعفی أفتمنعنی منهما بعد وجود ضعفي» تو از اول به گفتی که به تو لطف و رأفت دارم، حالا می‌خواهی آن را از من بگیری؟ آن زمان که من وجود نداشتم و در نتیجه ضعفی هم نبود خودت را به لطف توصیف کردی، الان که ضعف من آشکار شد می خواهی لطفت را از من بگیری؟ می‌خواهی مرا به جهنم بفرستی؟ نه!

▪️ این فرازهای دعا، به عنوان یک متن شاعرانه می‌توان پذیرفت؛ اما امام رئیس عقلاست، نمی‌شود فقط شعر و شاعری باشد!

📝 گزارش مشروح

در منطق صوری، «تضاد و تناقض» و «اجتماع متضادَّین و متناقضَین» محال است. این حکم، در نسبتی خاص و با شرائط ویژه­ ی خود، درست است؛ هرچند در منطق جدید به آن «إن ­قُلت»هایی وارد شده و تغییراتی یافته است. این نگاه صوری باعث شده که در منظر عقلانی خویش از این نکته غافل شویم که جهان پر از تناقض است و از وقتی که انسان وارد جهان می­شود، در احاطه ­ی آن­هاست. از همان آغاز، گناهِ آدم تناقض ­آلود است. وی در همان ابتداء به قصد خلافت در «زمین» آفریده می­شود؛ امّا در «بهشت» جای می­گیرد. و از وقتی که «هبوط» می­کند، با تناقض­ها مواجهه می­یابد. ریشه­ ی این تناقض­ها در این است که هر طلب و اقدامِ انسان با یک نوع درک و معرفت هم­راه است و آن دریافت­ها همواره با «حقیقت» فاصله ­ای نازدودنی دارند. هر گاه او چیزی کشف می­کند، همین کشف به وی نشان می­دهد که در ورای آن، چیزی هست و در نهاد آن، جهل­های بی­شماری نهفته که هنوز معلوم نشده. انسان بدون واسطه­ ی ذهن خود به جهان دست­رسی ندارد و هر تناقضی که در آن می­یابد، محصول کارکرد این واسطه است. لازمه ­ی باور به «تکامل ادراکات»، باور به نقص هر درک است و این تناقض سراسر زندگی انسان را در این نشئه احاطه کرده است. هیچ توجّه، طلب، ادراک، معرفت، اراده، کسب، اقدام و… از این تناقض خالی نیست؛ مگر این که انسان این نشئه را ترک کند. این تناقض، اساس مشکلات انسان است که برای او مطلوب نیست. ظرف او انتها ندارد؛ لذا وی همواره در صدد رفع آن تناقض­هاست. هیچ­گاه دوراهی­ها و تناقض­هایش پایان نمی­یابد. او در هر منزلی از صیرورت خویش چیزهایی به دست می­آورد و چیزهایی از دست می­دهد و همواره تکامل­اش در گرو این «از دست­ دادن»ها و «به­ دست ­آوردن»هاست.

از این روست که تکامل انسان با «مصیبتی همیشگی» هم­راه است. بدون ترک منزل­گاه فعلی (یعنی از دست ­دادن چیزی که هست)، وصول به منزل­گاه جدید (به ­دست ­آوردن چیزی که خواهد بود) ممکن نیست. مصیبت همیشگی انسان، این است که او «می­خواهد ادامه دهد» و «می­خواهد از دست ندهد» و جمع این دو خواسته امکان ندارد. «تناقض در طلب­ها» اساس مصیبت انسان است. اساس مصیبت انسان­های متوسّط، «ترک تعلّق به دست­آوردهای هر منزل» است. برای آنان رسیدن به منزل­گاه­های جدید با «ترکِ اجباریِ» منزل­گاه­های قبلی هم­راه است. و اساس مصیبت انسان­های برتر، «شدّت سیر آن­ها در منازل»، یعنی «سرعت از دست ­دادن­ها و به ­دست ­آوردن­ها» است. دو نوع انسان مصیبت را احساس نمی­کنند: یکی انسانی که سیر صعودی دارد و به اختیار خود، متعلَّقات­اش را از خود می­کَنَد و به پیش می­رود و چیزهایی که دیگران مصیبت به حساب می­آورند، او مصیبت نمی­بیند و آن­ها را نوعی نفی تعلّق و رهایی از وابستگی­ها می­داند؛ و دیگری انسانی که در مسیرِ شقاوتِ کامل است و مدام پیله­ ی وابستگی­ها و تعلّقات را بر خود می­تَنَد و با هر مصیبت، میله ­های زندان خود را تنگ­تر می­کند. هیچ انسانی از درگیری با تناقض­ها و مصیبت­ها معاف و فارغ نیست.

در بسیاری از ادعیه و احادیث اهل­ بیت (علیهم ­السّلام) نیز مواجهه­ ی ایشان با این تناقض­ها بازتاب یافته که از نمونه­ های کامل آن، فقرات ذیل «دعای عرفه» است. به دلیل سنگینیِ معارفِ ذیل آن دعا و دشواری فهم آن­ها، بسیاری از افراد صدور آن را از معصوم (علیه ­السّلام) نفی کرده ­اند و آن را متعلّق به صوفیّه دانسته ­اند (به­ ویژه مخالفان فلسفه و عرفان). تناقض­هایی که در آن فقرات به آن­ها اشاره شده، در زندگی عینی و روزمره ­ی اهل ­بیت (علیهم ­السّلام) نیز ظهور و بروز داشته است. در زندگی بعضی از ایشان (و بیش ­از همه، امام حسین) رها شدن از قید تناقض­ها و رسیدن به مرتبه ای فراتر از آن­ها با «قربانی ­کردن خود» تحقّق یافته است.

سرتاسر واقعه­ ی عاشورا، از ابتدای حرکت امام حسین (علیه ­السّلام) تا انتهای آن، پُر از تناقض است. از «خروج» ایشان تا «رفتارهای صلح­طلبانه»؛ از «اعلام آمادگی به اهل ­بیت (علیهم ­السّلام) برای اسارت» تا «خبر دادن از پایمال ­نشدن عزّت ایشان»؛ از «طلب ناصر» و «اعلام کفر بی­طرفان» تا «برداشتن بیعت از یاران». باید این تناقض­ها به «نهایت» می­رسید تا ظهور و بروز این واقعه به نهایت برسد و این­چنین ماندگاری یابد. بعضی از ائمّه ­ی اطهار (علیهم ­السّلام) با مظلومیّت­های مضاعفی سروکار داشته­اند (مانند امام حسن مجتبی)؛ امّا تناقض­های پیشاروی آن­ها به اندازه ­ی تناقض­هایی که اباعبداللّه (علیه ­السّلام) با آن­ها مواجهه یافت، نبود و لذا ایشان حادثه ­ای به اثرگذاریِ عاشورا پدید نیاورده­ اند. این تناقض به نحو دیگری نیز در فرهنگ شیعی خود را نشان می­دهد و آن، تناقض در رویارویی با حکومت است. در این فرهنگ، هم، نوعی مواجهه و تأیید و هم­کاری در جهت تقویت جوانب مثبت حکومت وجود دارد، و هم، نوعی معارضه­ ی دائمی با حکومت­ها و رضا ندادن به هیچ حکومتی. این گونه تناقض­ها در سراسر قرآن، احادیث و ادعیه پراکنده ­اند؛ امّا هیچ ­یک از آن موارد، در «تصریح» به تناقض­ها و «تجمیع» آن­ها، به پای «دعای عرفه» نمی­رسند. این توفیق فقط نصیب امام حسین (علیه السّلام) شد که با فدیه ­کردن خود و تعلّقات­ش در شدیدترین و غلیظ­ترین حالت ممکن، از آن تناقض­ها بِرَهَد و به مرتبه ­ای از «کمال» دست یابد که برای دیگران ممکن نیست؛ چه، دیگران با چنان تناقض­هایی سروکار نداشته ­اند و لذا به چنین قربان ­کردن­هایی دست نزده ­اند.

بعضی از تناقض­هایی که در این دعا به آن­ها اشاره شده، چنین است: چگونه در غِنایم فقیر نباشم؛ چگونه در علم­م جاهل نباشم؛ چگونه مرا وامی­گذاری، در حالی که مرا تکفّل کرده ­ای؛ چگونه با چیزی به تو وصل شوم که وصول به تو با آن محال است؛ چگونه به تو از چیزی شکایت کنم که تو از آن باخبری؛ چگونه حالی را بر تو عرضه کنم که سرچشمه­ ی آن تویی؛ من کسی هستم که محاسن­ش معایب اوست و آن­چه حقیقت می­پندارد، دعاوی اوست؛ چگونه عزم کنم، در حالی که قادر تویی؛ چگونه از عزم سر باز زنم، در حالی که تو به آن دستور داده ­ای؛ چگونه چیزی که به تو محتاج است، بر وجود تو دلالت کند؛ چگونه چیزی ظاهرتر از تو باشد که به تو راه نُماید؛ قبل از ذکر ذاکران، تو خود ذاکری؛ و قبل از عبادت عابدان، تو خود محسنی؛ همه ­ی این تناقض­ها با علمی قابل­ حل است که در صندوق­چه ­ی علم توست؛ آن علم را به من اعطاء کن. و گویی این دعا در حقّ حضرت سیّدالشّهداء (علیه­ السّلام) اجابت می­شود و ایشان با قربان­ کردن خویش به آن علم می­رسد. نقطه­ ی ظهور تامّ این علم، در عاشورا و کربلاست. این تناقض­های فراگیر در متن معارف شیعی وجود دارد و بدون درک آن تناقض­ها درک آن معارف شیعی، و نیز درک تناقض­های روزمره، ممکن نیست.

برخی از نکات و موضوعاتی که مورد بحث و گفتگو قرار گرفت:

·    هر چه فاصله­ ی طرفین متناقض انسان با یک­دیگر بیش­تر باشد (: نزدیکیِ هر چه بیش­تر به «تناقض تامّ»)، کمالی که پس از حلّ آن نصیب او می­شود، بیش­تر است. با تناقضِ بیش­تر، وصول «فنا» نزدیک­تر است.

·    لازمه­ ی باور به وجود تناقض­ها و حل ­نشدنی بودن بعضی از آن­ها، این نیست که انسان به هر تناقضی تن دهد یا هر تناقضی را حل ­نشدنی بداند. تشخیص نظم هر یک از این موارد، مصداقی از ابتلاء و مسئولیّت اوست.

·    درک و حلّ تناقض­ها زمانی به کمال انسان می ­انجامد که در جوشش درونی او ریشه دوانده، و از تلقین­ها و تقلیدهای بیرونی فاصله گرفته باشد.

·    واقعه­ ی عاشورا معلول مجموعه ­ای از علل عدیده و متراکم است که پیوستگی همه­ ی آن­ها با یک­دیگر، ظهور پدیده ی «قربانی­ شدن فضیلت» را امکان تحقّق بخشیده است. تکرارِ تجمیع آن معلول­ها ممکن نیست؛ لذا وقوع مجدّد چنین رخ­دادی نیز امکان ندارد.

·    انجام هر خیر یا شرّ، بر ظرفیّت انسان برای تکرار آن کار می ­افزاید.

·    انسان متأمّل، مصیبت «خود» را در عاشورا می­یابد و به این دریافت می­رسد که باید کدام تعلّق را از خود بزداید.

·    رنج، ضرورتاً، وجود دارد و با هر رنج، بعضی از ظرفیّت­های انسان، ضرورتاً، ظهور و بروز پیدا می­کند.

صوت نشستِ «تناقض‌های دعای عرفه و خون‌چکانی آن در عاشورا»
ویدئوی نشستِ «تناقض‌های دعای عرفه و خون‌چکانی آن در عاشورا»