گفت‌و‌گوی سوگواران, مکتب

درام کربلا

درام کربلا

درام کربلا

درام کربلا

درام کربلا

نشست پنجم سوگواران چهاردهم
گفت‌وگویی پیرامون کتاب تورستن هیلن با عنوان «تحلیلی ساختارگرایانه از درام کربلا به گزارش طبری»
با حضور سیداحسان موسوی خلخالی (مترجم کتاب)، منصور براهیمی و نسیم حسنی
دوشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۱

📝 دربارۀ نشست: نسیم حسنی

با توجه به ضرورت پرداختن به مباحث میان‌رشته‌ای مانند روایت‌شناسی در بررسی قصص قرآنی و روایت‌های تاریخی عموما و تاریخ اسلام به‌طور خاص، ترجمه‌ی این دست آثار غربیان که در این باره پژوهش کرده‌اند مفید به نظر می‌رسد. کتاب واقعهٔ عاشورا، که با این حادثهٔ تاریخی همچون یک «درام» برخورد کرده، از منظر متدولوژی و به‌کار گرفتن تئوری‌های روایت برای واکاوی روایت تاریخی عاشورا گزینه بسیار مناسبی است.

📝 گزارش مشروح

● احسان موسوی:

این کتاب پایان­نامه ­ی دکتری آقای «تورستن هیلن» است. او در مقالات دیگری نیز به ارتباط آیین و اسطوره در تشیّع پرداخته و این کتاب با ساختار پایان­نامه و پرداختن به مواردی از قبیل «تحلیل متن»، «بررسی پیش­زمینه ­ها» و… نوشته شده و وی در این کتاب در پی آن است که روایت مسلمانان را از واقعه­ ی عاشورا روایت کند و تأثیر نحوه­ ی روایت این حادثه را بر شکل­گیری هویّت اسلامی، به­ خصوص هویّت شیعی، بازکاود. هدف دیگر او در این پژوهش این است که نشان دهد چگونه می­توان یک نظریه­ ی جدید (: نظریات ساختارگرایانه) را برای بازفهمی یک موضوع قدیمی مورد استفاده قرار داد و نتیجه ­ی کار را به نظاره نشست. و اتّفاقاً کار وی محصول خوبی را به خواننده عرضه کرده است.

وی موضوع تحقیق خود را به «گزارش طبری از واقعه ­ی عاشورا» منحصر کرده؛ گزارشی که در چاپ­های معمولی حدود 60-70 صفحه است و از مرگ معاویه آغاز می­شود و با بیتی که پس از شهادت امام ­حسین (علیه­ السّلام) هاتفی آن را در کوچه­ های مدینه می­خواند، پایان می­پذیرد. البته تحقیق او همه­ ی این گزارش را پوشش نمی­دهد و آن را از «ورود امام­ حسین (علیه ­السّلام) به کربلا و مواجهه­ ی ایشان با حرّ» تا «رسیدن خبر کشته­ شدن مسلم­ بن­ عقیل در کوفه» برمی­رسد. فصل نخست کتاب درباره­ ی خود طبری است و به زندگی او، نقش وی در شکل­گیری روایت ارتدوکس از تاریخ اسلام، منابع او برای گزارش ماجرای امام ­حسین (علیه­ السّلام)، تعریف «ساختارگرایی» و «اسطوره»، و این که از ساختارگرایی برای تحلیل روایت مورد بحث چه استفاده ­ای می­توان کرد، می­پردازد.

«روایتی که برای جهان­بینی یا هویّت یک گروه مشخّص، حالت زیربنایی دارد». این، مراد نویسنده ­ی کتاب از «اسطوره» است و در سراسر کتاب این واژه را به این معنا به­ کارمی­برد. او توضیح می­دهد که اسطوره ­ها مکانیسم واحدی دارند و با سیستمی که ابداع خود او و نشان­گر نبوغ اوست و حالتی شبه­ ریاضی دارد، اسطوره­ ها را در محورهای جانشینی و هم­نشینی تحلیل می­کند و نشان می­دهد که اسطوره ­ها، صرف نظر از اجزائی که دارند، از مکانیسم واحدی تبعیّت می­کنند. او سپس به تعریف ساختارگرایی می­پردازد و توضیح می­دهد که ساختارگرایان جهان را مجموعه ­ای از اجزاء می­دانند که به تنهایی معنای خاصّی ندارد و همه­ ی آن­ها در کنار یک­دیگر معنا را می­سازند. به تعبیر دیگر، اسطوره­ ها به انسان­ها کمک می­کنند که به جهان معنا بدهند و ربط میان اجزاء آن را بیابند.

● منصور براهیمی:

«اسطوره کمک می­کند که جهانی را که در آن زیست می­کنیم، ساختارمند سازیم؛ امّا همه می­دانیم که زندگی به آسانی به ساختارمندی تن نمی­دهد و همیشه میان طبقه ­ها و مقولاتِ هم­پوش بی­قاعدگی­هایی پیش می­آید. گاه این بی­نظمی­ها سبب پدیدآمدن مسائل عمیق وجودی یا اجتماعی در یک جامعه می­شود. اسطوره ­ها با مسائلِ برآمده از این نزاع­ها سروکار دارند. کار اسطوره­ ها رفع تعارض میان «آرمان» و «واقعیّت» است. نزاع­های بنیادین، حل­ ناشدنی ­اند؛ زیرا در وجود انسانی و جامعه­ ی بشری نهفته­ اند. امّا اسطوره­ ها مسائل را به حوزه ­هایی منتقل می­کنند که به نظر می­رسد خطر کم­تری داشته باشد».

در ادامه­ ی کتاب، ارکان تعریفِ مختار خود از اسطوره را بازمی­گشاید؛ مفاهیمی مانندِ «میانجی»، «نُماد»، «معادله­ ی اصلی»، «قطب» و «محور جانشینی و هم­نشینی»؛ و در ادامه این مفاهیم را بر روایت مورد بحث تطبیق می­کند و رمزهای آن را بازمی­یابد و ارتباط رمزها را با یک­دیگر برمی­رسد. این کتاب به بررسی صحّت و سقم نقل تاریخیِ مورد بحث نمی­پردازد و صرفاً نحوه­ ی روایت طبری را می­کاود و نمادهای آن را تحلیل می­کند و نشان می­دهد که طبری چگونه اجزاء آن روایت را در کنار هم قرار داده تا غرض خود را از آن تحقّق ببخشد.

* «در کتاب –درباره ی خلاقیت- اثر دیوید بوهم، در مقدمه‌ای که در ترجمه فارسی موجود نیست؛ از زبان یک رییس قبیله‌ی سرخ‌پوست می‌خوانیم: این که ذهن یک بلک­فوت به این دلیل مخزن خلّاقیّت است که از زبان برای برقراری ارتباط استفاده می­کند. زبان بلک­فوت، مانند زبان بسیاری از سرخ­پوستان آمریکای شمالی، به سادگی در مدل ساختاری زبان­های اروپایی قرار نمی­گیرد. زبان­های اروپایی بر «نحو» تأکید می­کنند که عبارت است از «نظم کلمات در یک جمله». زبان بلک­فوت بر «ریخت ­شناسی» تأکید می­کند که عبارت است از «روش برساخته ­شدن کلمات منفرد». جمله ­ی نوعی در زبان­های اروپایی از نهاد و گزاره تشکیل می­شود. بدون نهاد و گزاره جمله ­ای در اختیار نداریم. و از این بابت هیچ اندیشه ­ای کامل نیست. به همین دلیل برای انگلیسی ­زبانان درک واقعیّت زبان بلک­فوت­ها، که بیش­تر به فرایند و کنش می­پردازد و در واقع، آینه ­دار سَیَلان مدام است، دشوار می­نماید. زبان اروپایی، مثل انگلیسی، گوینده را به سمت­ و سویی سوق می­دهد که ناچار می­شود با دوئیّت­ها بیندیشد: خوب و بد، قدّیس و گناه­کار، روز و شب، سیاه و سفید، و مانند این­ها».

«زبان بلک­فوت­ها، گوینده را در چهارچوب تقسیمات دوگانه­ ی مقولات محصور نمی­کند. ممکن است مانند زبان انگلیسی مرزهایی داشته باشد؛ امّا از این مرزها به سادگی می­توان گذشت. تفاوت دیگر، این است که انگلیسی ­زبان زمانی یک انگلیسی ­زبانِ خوب محسوب می­شود که مخزن کلماتی که استفاده می­کند، گسترده باشد و او قفسه ­ای داشته باشد که تجربیات گوناگون را در جای مخصوص آن بچیند. امّا از آن سو کسی که به زبان بلک­فوت سخن می­گوید، مخزنی از کلمات را با خود حمل نمی­کند. آن­چه او با خود دارد، مخزنی از آواها یا اصوات است. اگر بتوان جدول تناوبی عناصر را از شیمی وام گرفت، می­توان بلک­فوتی را تصوّر کرد که از جدول تناوبی آواها بهره می­بَرَد. به بیان استعاری، «تجربه­ کردن»، حرکت کردنِ پهلو به ­پهلوی روی­داد است؛ نه توصیف آن. به عبارت دیگر، گویش­گر بلک­فوت، فردی است که در ساختن آمیزه ­هایی از جدول تناوبی آواها مهارت دارد. طبق محاسبه ­ی ویتل اسموت، 356200 روش متفاوت برای صرف فعل «رفتن» در ناواجو وجود دارد. پس در مورد امکانات سخن بگویید؛ در مورد خلّاقیّت. مفاهیم «سَیَلان مدام»، «نظمِ برآمده از آشوب»، «فرا رفتن از مرزها» و «توصیف واقعیّت از طریق فرایند و کنش» مفاهیم و ایده ­های دیوید بوهم را تکمیل می­کند».

● نسیم حسنی:

* پژوهش­های این­چنینی زمینه ­هایی را فراهم می­کنند تا یک مسلمان شیعی بتواند از منظری متفاوت به میراث دینی و مذهبی خویش بنگرد.

* نویسنده از منابع پرشماری استفاده کرده؛ ولی بهره­ وری او از «منابع اسلامی» محدود است.

* در پژوهش­های غربی، به خاطر مقیّد نبودن پژوهش­گران به پیش­فرض­های دینی و مذهبی، احتمالات فراوانی پیش روی مخاطب قرار می­گیرد که همین موضوع، موجب گشایش افق­های تازه است.

* «جامعه ­ی ما [: جامعه­ ی غربی] به امور واقعی ارزش بیش­تری می­دهد تا امور غیرواقعی. در جوامع دیگر امّا شاید انتخاب چیز دیگری باشد. برای همین کُنین می­گوید که تفکیک میان تاریخ­نگاری و اسطوره، بر این اساس که اوّلی حقیقت است و دومی خطا، بر پایه­ ی ترجیح قومیّتی و مبتنی بر نگاه جوامع غربی به جهان است».

* نخستین مواجهه ­ی نویسنده با موضوع تحقیق خویش، در یک هیئت عزاداری در کشور پاکستان بوده است.

* نتیجه ­ای که نویسنده، علی­رغم پای­بندی به روش تحقیق، به آن می­رسد، این است که امام­ حسین (علیه ­السّلام) یک قهرمان، و در جبهه ­ی حقّ است و جز اقدامی که انجام داد، چاره ­ی دیگری نداشت. او امام ­حسین (علیه­ السّلام) را یک «شورش­گر»ِ صرف، که باید سرکوب می­شد، نمی­داند.

صوت نشستِ «گفت‌وگویی پیرامون کتاب تورستن هیلن با عنوان “تحلیلی ساختارگرایانه از درام کربلا به گزارش طبری”»
ویدئوی نشستِ «گفت‌وگویی پیرامون کتاب تورستن هیلن با عنوان “تحلیلی ساختارگرایانه از درام کربلا به گزارش طبری”»