حکمت نامتناهی, مکتب کاوش‌های وجودی

تاریخی یا فراتاریخی بودن جهان قدسی: نشست صد‌وششم حکمت نامتناهی

تاریخی یا فراتاریخی بودن جهان قدسی: نشست صد‌وششم حکمت نامتناهی

تاریخی یا فراتاریخی بودن جهان قدسی: نشست صد‌وششم حکمت نامتناهی

تاریخی یا فراتاریخی بودن جهان قدسی: نشست صد‌وششم حکمت نامتناهی

تاریخی یا فراتاریخی بودن جهان قدسی: نشست صد‌وششم حکمت نامتناهی


نشست صدوششم حکمت نامتناهی

تاریخی یا فراتاریخی بودن جهان قدسی:
آیا حکمت نامتناهی، امکان عام و روایتی آزاد از فهم بشری را فراهم کرده است؟

با ارائه
ناصرالدین قاضی‌زاده
روزنامه‌نگار و دانش‌آموخته فلسفه

سه‌شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳
از ساعت ۱۶

درباره نشست:
ناصرالدین قاضی‌زاده
روزنامه‌نگار و دانش‌آموخته فلسفه

مشی و مشرب حلقه حکمت نامتناهی در افقی عام و رهاشده از انسان و تجربه‌های وجودی او صورتبندی شده است، بی‌آنکه این صورتبندی معرفتی، تن به قلمرو ثابت و متعینی از مفهوم‌سازی دهد. در این روایت باز و آزاد، هیچ مفهومی استقرار ندارد تا آنجا که به نحوی از انحاء، برخی از شبکه معنایی را برای ارتباط با مخاطب نفی، و یا در هر مرحله‌ای از فراشدگی و در حال زایش مداوم، باز تعریف می‌کند.

دینامیزم حاکم بر حلقه حکمت نامتناهی بر تحول و صیرورت درونی و ذاتی بنا شده است تا آنجا که برای تبیین مبانی نظری و چارچوب روشی، ملزم است مباحث خود را از متن تاریخی واین‌جهانی، به فراتاریخی بر کشد!

تحول از تاریخی بودن بشر، به ساحت فراتاریخی، دقیقا نقطه آغازین شکل‌گیری مفهوم قدسی و قدسیت در این نحله فکری و دستگاه فلسفی است. زیرا به گمان بسیاری از متألهین، مفهوم و پدیدارهای قدسی، تنها در افقی فراتر از جهان تاریخی‌شده معنا پیدا می‌کنند و هر گونه تفسیری از قدسیت به معنای فراتاریخی بودن و التفات به جهان لاهوتی تلقی می‌شود.

این تفسیر از جهان قدسی در تعارض کامل با اندیشه‌های هگل در پدیدارشناسی روح و سیر اندیشه‌های تاریخی هگلی است.

زیرا هگل و تمام فیلسوفان تاریخی،‌ آگاهی بشری را در چارچوب تاریخ و شبکه‌های معنایی این‌جهانی قابل فهم می‌دانند و در هم‌داستان شدن با نو کانتی‌ها و نحله‌های هرمنوتیکی، فرا شدن از تاریخ را ناممکن می‌دانند.

در یک‌ نگاه اجمالی به نظر می‌آید با آنکه ایده‌آلیسم هگلی به روند و صیرورت بی‌انتهای روح تا آگاهی و آزادی مطلق توجه دارد، اما این فراشدگی را تا مرزهای تاریخی ممکن می‌داند و برای آگاهی و آزادی مطلق هگلی، به ساحت فراتاریخی نیازی ندارد.

بنا بر روایت‌های نحله حکمت نامتناهی،‌ فراتاریخی بودن آدمی شرط جهان قدسی و انسان قدسی را در معرفت بشری محقق می‌کند و اگر این پیش فرض را قبول نکنیم، بازتفسیر جهان قدسی با چالش روبرو می‌شود.

هرچند این روش و یا نگرش جای بحث و پرسش‌های بیشتری دارد که در جهان محدود به چارچوب‌های متعین مادی، با ساحت فراتاریخی چه ارتباط معناداری دارد و چرا هزاران پدیدار قدسی و این جهانی را به جهان انتزاعی حواله می‌دهیم و… .

به نظر می‌رسد دوستان حکمت نامتناهی در مباحث مربوط به تاریخی بودن آگاهی و یا گرایش‌های معارض آن تحقیق مستقل ومستوفایی نکرده اند و یا من نمی‌دانم.
از این رو پیش‌نیاز هر گونه اندیشه‌ورزی در مفاهیم قدسی و لوازم آن مانند ساحت فراتاریخی به تعریف دقیقی از تاریخ‌مندی معرفت نیاز دارد. در واقع سزاوار است، در نگرش و روش‌مندی جدیدتری، جایگاه مفاهیم قدسی، در آفاق معنوی و لاهوتی به شیوه کشفی و یا تحلیلی تبیین شود و مهم‌تر آنکه نسبت آگاهی بشر به ساحت‌های تاریخ و فراتاریخی باز تفسیر شود. در پایان می‌توان نتیجه گرفت که در سنت فکری و مدل تحلیل تاریخی، هر کوشش فکری فارغ از مفروض تاریخی نا محصل و حتی ممتنع است و کسانی که به آگاهی و معرفت فراتاریخی باور دارند، نه تنها امکان تفکر را مختل می‌کنند؛ بلکه روند توهم و کژفهمی را تسهیل می‌کنند.

فایل شنیداری نشست را اینجا بشنوید.
فایل دیداری نشست را اینجا ببینید.