رویدادها, رویدادهای مدرسۀ مطالعات مدرنیته و نقد متافیزیک, مدرسه‌ها, مدرسۀ مطالعات مدرنیته و نقد متافیزیک

چرخش زبانی، مدرنیته و مسأله‌ی متافیزیک

چرخش زبانی، مدرنیته و مسأله‌ی متافیزیک

چرخش زبانی، مدرنیته و مسأله‌ی متافیزیک

چرخش زبانی، مدرنیته و مسأله‌ی متافیزیک

چرخش زبانی، مدرنیته و مسأله‌ی متافیزیک

چرخش زبانی، مدرنیته و مسأله‌ی متافیزیک

با حضور دکتر ایمان همتی
۳۰ تیر ۱۴۰۱

اکنون حدود سه دهه است که جریانی فلسفی در جهان مطرح شده که با عنوان تفسیرهای تحلیلی یا غیرمتافیزیکی از هگل شناخته می‌شود. این مفسران مدعی‌اند نباید فلسفه‌ی هگل را بازگشتی به متافیزیک پیشاکانتی فهمید، بل پروژه‌ی فلسفی هگل تکمیل پروژه‌ی انتقادی کانت است. از جمله‌ی پیامدهای این جریان تفسیری ارائه‌ی برداشتی نو از مدرنیته است. برداشتی که از متافیزیک سوژه‌باورانه‌ی مدرن فراتر می‌رود. در این سخنرانی مروری کوتاه بر این جریان فلسفی پیامدهای آن برای فهم جهان مدرن خواهیم داشت.

گزارش مختصر

نخستین رویداد عمومی مدرسه مدرنیته و نقدمتافیزیک باشگاه اندیشه با عنوان «چرخش زبانی، مدرنیته و مسأله‌ی متافیزیک» با حضور دکتر ایمان همتی، دبیر علمی این مدرسه مطالعاتی ، پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۱ در باشگاه اندیشه برگزار شد.

🔻مروری کوتاه بر جریان تفسیر غیر متافیزیکی تحلیلی یا پساکانتی از هگل و مساهمت این جریان در فلسفه معاصر

🔻عمده جریان های فلسفه معاصر را می‌توان بر اساس برداشتی موسع از چرخش زبانی توضیح داد.

🔻پیامد چرخش زبانی، نقد متافیزیک سوژه محور مدرن است.

🔻جریان تفسیری مذکور، در عین پذیرش بخش های عمده ای از چرخش های زبانی، همچنان برداشتی تعدیل شده از پروژه مدرنیته و عقلانیت مدرن را دفاع پذیر می داند.

گزارش مشروح

اولین رویداد عمومی مدرسه مدرنیته و نقد متافیزیک با ارائه دکتر ایمان همتی دبیر این مدرسه پنجشنبه 30 تیر 1401 در باشگاه اندیشه برگزار شد. این نشست که با عنوان «چرخش زبانی، مدرنیته و مسأله متافیزیک» همراه بود، ابتدا معرفی مدرسه را در برداشت و سپس به موضوع پرداخت.

همتی در ابتدا گفت: در مدرسه مطالعات مدرینته و نقد متافیزیک هدفمان این است که مباحثی را به‌ویژه از فلسفه کانت دنبال کنیم. گفته می‌شود که کانت چرخشی در فلسفه ایجاد کند که معنای جدیدی به فلسفه می‌دهد و در کارکرد فلسفه تغییری ایجاد می‌کند. عنوان این چرخش را فلسفه نقدی یا فلسفه انتقادی نامیده‌اند و عمده جریان‌های فلسفی پس از کانت را تحت‌تأثیر خود قرار داده است. حتی نظریه انتقادی که نسل اول و دوم مکتب فرانکفورت است هرچند با مفهوم دقیق نقد در فلسفه کانتی مخالفند، ولی متأثر از کانت هستند.

همتی گفت: یکی از مواردی که کانت ذیل مفهوم نقد به آن می‌پردازد متافیزیک جزمی است و به انواع مختلف توسط هابرماس و دیگران تداوم یافته است. نقد متافیزیک جزمی در دوره کانت و پس از آن، فلسفه‌ورزی را به امری تاریخ‌مند و زمان‌مند تبدیل کرد. کانت در مقاله «روشنگری چیست؟» اولین موردی است که یک فیلسوف می‌خواهد از دوره‌ای تاریخی که زمانه خودش باشد تعریفی فلسفی ارائه دهد. پس از کانت، هگل را داریم که پروژه فلسفی هگل در واقع تفهم و نقد جهان مدرن است. تلاش برای فهم جهان اکنون که به «چه هستیم؟» و «که هستیم؟» پاسخ می‌دهد در این دوره برجسته می‌شود.

او در پیشینه‌شناسی مبحث خود توضیح داد: یک جریان فلسفی حدود سه دهه در دنیا در آلمان و آمریکا مطرح شده که عناوینی مختلفی از جمله تفاسیر غیرمتافیزیکی از هگل، فیلسوفان تحلیلی هگل، تفاسیر تحلیلی و پساکانتی از هگل برایش به کار می‌رود. در کشور ما هم چهار پنج سالی است آثاری از تری پینکارد و پی‌پین ترجمه شده است. این نشست به دنبال معرفی این جریان و تبیین مساهمت آنها در فلسفه معاصر چیست؟ طبعاً این‌ها در پی تفسیر هگل قرن نوزدهمی نیست؛ بلکه پاره‌ای مسائل فلسفی امروز را از منظر هگلی مورد توجه قرار می‌دهند.

همتی به مرور ادبیات عنوان نشست پرداخت. او گفت: اولین کسی که گفته می‌شود شروع‌کننده این جریان است فیلسوفی به نام کلاوز هارتمن مقاله‌ای با عنوان «هگل: منظری غیرمتافیزیکی» دارد که اولین مقاله در این جریان تلقی می‌شود. بعد از آن ویلفرد سلرز فیلسوف آمریکایی یک سخنرانی با موضوع «تجربه‌گرایی و فلسفه ذهن» دارد و مفهوم اسطوره‌ی امر داده‌شده را نقد می‌کند. پس از رابرت پی‌پین در 1989 کتاب ایده‌آلیسم هگل را منتشر می‌کند که در هگل‌پژوهی نقطه‌عطفی برای این جریان است. در کنار آن، پینکارد، مک‌داول، برندوم، اشپایت و دیگران هم مشغولند.

همتی در باب «چرخش زبانی» گفت: چرخش زبانی عمده فلسفه معاصر را صورت‌بندی می‌کند و با این موضوع است که فلسفه تقریبا از قرن بیستم به این سو با جریان‌های پیش از قرن سوم تفاوت‌هایی پیدا می‌کند. مفهوم چرخش زبانی را اولین بار گوستاو برگمان پژوهشگری کمترشناخته‌شده در فلسفه برای تبیین تحولاتی به کار برد که پدران فلسفه تحلیلی یعنی فرگه و راسل و ویتگنشتاین ایجاد کردند. پس از آن ریچارد رورتی مجموعه‌ای از مقالات فیلسوفان تحلیلی را با مقدمه و مؤخره با عنوان Linguistic Turn منتشر می‌کند که چیستی فلسفه تحلیلی و تفاوت آن با جریان‌های پیش از خود در آنجا بررسی شده است. همچنین اس‌لوگا در اثر خود فلسفه را به سه بخش تقسیم می‌کند: او می‌گوید فیلسوفان ابتدا در دوره پیشامدرن به سراغ مسائل هستی‌شناختی می‎روند، سپس درباره شیوه شناخت بحث می‌کنند که با دکارت آغاز شد و با کانت به اوج خود رسید به مسائل معرفت‌شناختی پرداختند و در مرحله سوم اصل قوای شناخت خود را مورد نقادی قرار دادند.

همتی افزود: فیلسوفان تحلیلی در پی این آمدند که پیش از بحث درباره اینکه چه منابعی برای شناخت درست است، ببینیم اساساً معنادارند یا خیر؟ یعنی تحلیل و صورت‌بندی خود از مسائل را بیان می‌کنیم که روش آن تحلیل زبانی یا به صورت دقیق‌تر تحلیل منطق زبان است. با این روش می‌توان از برخی سردردگمی‎ها نجات می‌دهد. همان‌طور که کانت می‌گفت فلسفه باید ما را از مباحثی که معرفت‌پذیرند نجات دهد، ویتگنشتاین و افراد متأثر از او می‌گفتند فلسفه باید ما را از عبارت‌ها و الفاظ فریبنده نجات دهد؛ الفاظی که ممکن است ظاهراً جذاب باشد ولی در واقع ذهن ما را مسحور کرده‌اند. نظریاتی که برای اولین بار راسل آن را مطرح کرده به این تحقیقات جهت می‌دهد؛ از جمله تمایز بین فرم گرامری و فرم منطقی است. مثلا عبارت «همه پنجشنبه‌های سال مثلث‌اند»، فرم گرامری نهاد و گزاره و سور درستی دارد، ولی فرم منطقی آن نادرست است. راسل اصطلاح تابع گزاره‌ای را برای تبیین این پدیده به کار می‌برد. وقتی بخش موضوعی گزاره‌ای را حذف کنیم و به جای آن X بگذاریم و بگوییم «همه Xها مثلث‌اند» یک تابع گزاره‌ای خواهیم داشت. راسل می‌گوید توابع گزاره‌ای دامنه مخصوص به خود را دارند و وقتی چیزی که از سنخ زمان است را با مثلث و شکل کنار هم می‌گذاریم، معناداری گزاره از بین می‌رود؛ لذا با شبه‌گزاره‌ای طرفیم که قابل صدق و کذب نیست. پس باید به دامنه موضوعی هر گزاره پای‌بند باشیم تا معناداری را بتوان تضمین کرد. این ایده را ویتگنشتاین بسط و گسترش می‌دهد و به این رویکرد می‌رسد که عمده مغالطات ناشی از بدفهمی زبانی است. همه فیلسوفان تحلیلی پس از ویتگنشتاین نیز زبان را عنصر بسیار مهمی می‌دانند.

ریشه چرخش زبانی به پیش از فلسفه تحلیلی باز می‌گردد. مطابق جستجوی انجام‌شده چارلز تیلور معتقد است هردر، هومبولت و هامان که هر سه نفر یک نسل پس از کانت هستند، ایده‌ای بنیادین را مطرح می‌کنند که زبان نقش قوام‌بخش در تحلیل پدیده‌های فلسفی دارد. کانت هم مقولات حس و فاهمه را مطرح کرد که ذیل آن مقولات کانتی، عناصری وجود دارند جزء شناخت تجربی نستند، شرط امکان معرفت تجربی‌اند. کاری که این سه نفر کردند، به نوعی چارچوب‌گذاری برای زبان در مقولات کانتی است. به هر حال کانت به نکته مهمی اشاره کرد؛ این‌که در واقع شناخت تجربی کلاسیک مورد نقد قرار گرفت و گفته شد درک و شناخت ما از جهان بی‌واسطه نیست؛ بلکه زبان واسطه می‌شود و با کمک زبان می‌توان جهان را مفهوم‌پردازی کرد. حتی زبان را که می‌آموزیم ادراکات حسی را قالب‌بندی می‌کند و در برخی مکاتب روان‌شناختی مانند گشتالت می‌توان آن را ملاحظه کرد. نمونه معروف در تحول رابطه زبان و معرفت و اثر آن در مطالعات روان‌شناختی همان مثلث کانیتزا (Kanizsa) است که در واقع مثلث نیست، ولی برخی مثلث می‌بینند و برخی هم شکل‌هایی غیر از مثلث را از آن درک می‌کنند. می‌توان گفت عمده فیلسوفان قاره‌ای در قرن بیستم نسخه‌هایی مختلف از چرخش زبانی را در خود تجربه کرده‌اند و به آن محوریت داده‌اند که با جریان‌های پیش از قرن بیستم در این‌جا متمایز می‌شوند که زبان محوریت دارد. البته باید تذکر داد مسئله این نیست که همه چیز ذیل زبان قرار می‌گیرد؛ بحث بر سر این است که آیا درکی به‌جز درک زبانی داریم یا خیر؟ در برخی آسیب‌های تروماتیک وقایعی هستند که مفهوم‌پذیرند، ولی فعلاً به دلیل موانعی امکان بیان آن وجود ندارد. این به معنای مفهوم‌ناپذیری از اساس نیست.

همتی درباره جزء دوم عنوان ارائه خود یعنی مدرنیته گفت:مدرنیته پروژه‌ای است که ایده‌آلی مطابق عقل یا سوژه خودبنیاد مطرح می‌شود؛ همان‌طور که دکارت می‌گفت بشر تنها و تنها با اتکا بر عقل خود و نه بر سنت و هیچ آتوریته دیگری، به معرفت‌های یقینی درست یابد. این ایده‌آل که دکارت مطرح کرده و تداوم یافته، عقل خودبنیاد نامگذاری شد و دوره‌ای جدید در زندگی بشر بود و با پیش از خود متمایز شد. همتی در پاسخ به این پرسش که چرخش زبانی چگونه به نقد آرمان مدرن منجر می‌شود؟ گفت: اصولاً و مطابق آنچه گفتیم، ادراک ما متکی به زبان است و این زبان همان‌طور که ویتگنشتاین در نقد زبان خصوصی گفت، امری است اجتماعی که با مساهمت و مشارکت اجتماعی پدید می‌آید. افزون بر این‌که تاریخی است و به انسان مطابق زمانه و زمینه‌ای که متولد می‎شود و بر اساس شیوه زندگی مختص وی به ارث می‎رسد. بنابراین عقل خودبنیاد بیشتر توهمی است که با التفات به تاریخ‌مندی زبان می‌تواند با تبیین‌های فهم‌پذیر جایگزین شود. گادامر نیز به ایده‌ی خودبنیادی سوژه انتقاد و تصریح می‌کند عقل وابسته به سنت است و از آن نمی‌تواند منفک باشد.

همتی درباره مفهوم «نقد متافیزیک» گفت: آنچه مدنظر من در این جلسه است همان اصطلاح “GoD’s Eye Point Of View” یا «منظرِ خدایی» است که هیلاری پاتنم به کار می‌برد؛ یعنی شناختی که از منظری مطلق و رها از هر پیش‎فرض و پیش‌داوری باشد که به آن متافیزیک یا تفکر متافیزیکی هم می‌توان گفت. تعریفی که هایدگر می‌گوید متفاوت با نظر پاتنم اما در نهایت قابل ترجمه به همین شکل است.

همتی به نسبت چرخش زبانی و نقد متافیزیک با تفسیر سنتی از هگل پرداخت و گفت: تفسیر سنتی یا کلاسیک از هگل این است که هگل به عنوان فیلسوفی خوانده می‌شده که احیاگر متافیزیک پیشاکانتی است. اگر کانت آمد متافیزیک جزمی را نقد کرد و گفت شناخت مستقیم و بیواسطه از جهان نداریم بلکه مشروط و مقید به مقولات حس و فاهمه بوده و نمی‌توانیم به جهان فی‌نفسه دست یابیم، هگل برخلاف آن معتقد بود می‌توان به شناختی غیرمقید یا همان منظر خدایی رسید، مگر این‌که هگل گفت دسترسی به این شناخت محصول فرایندی تاریخی است. مثلا اگر اسپینوزا و لایب‌نیتس آن را بر اساس تصورات فطری مطرح می‌کردند، هگل آن را متکی به تاریخ می‌داند. در این صورت نقدهای ویتگنشتاینی که به هگل وارد می‌شود، موجه است و مدرنیته به نقد کشیده می‌شود. اما بر اساس تفسیر جدیدتر از هگل، اساساً سخن هگل چنین نیست و همچنان از منظر هگل هم می‌توان از پروژه مدرنیته دفاع کرد. این جریان تفسیری جدید می‌گوید بر پایه واژۀ آلمانی Geist (تقریباً نزدیک به «روح») در فلسفه هگل که سلرز آن را مجموعه‌ای از قواعد و هنجارها می‌داند که توجیه قواعد درون خودش رخ می‌دهد. حال از منظر مفسران جدید هگل، پرسش محوری برای هگل در باب اعتبار این قواعد و هنجارهاست و این‌که چگونه سنجیده و ارزیابی می‌شود؟ محققان با استفاده از مُثُل افلاطونی، امر و اراده الهی، قوانین طبیعی و ساختارهای حاکم بر ذهن به این پرسش در فلسفه‌های پیشاکانتی پاسخ داده‌اند. بر اساس جریان پساکانتی یا تفسیری، اساساً پس از کانت این توجیه را نمی‌توان به کار برد؛ چون کانت چرخشی در فهم جهان زبان این‌جا کرد که اتونومی یا خودبنیادی عقل باشد. در نتیجه هنجارهای عقلانی با چیزی به‌جز خود، در بیرون از عقل، سنجیده نمی‌شود. بحرانی در این صحبت کانت گویی موجود عقلانی دوپاره می‌شود؛ یک وجه قانون‌گذار و یک وجه قانون‌پذیر پیدا می‌کند و بحث می‌شود کدام بخش قانون‌گذار و کدام یکی قانون‌پذیر است.

در پی این بحث، فیشته پاسخی مهم ارائه کرده و معتقد است به جای فرض سوژه‎ای که خودش قانون می‌گذارد و خودش می‌پذیرد، دو سوژه را در نظر می‌گیرد که متقابلاً بر هم تأثیر می‌گذارند. در نتیجه هنجارهایی تصویب و به رسمیت شناخته می‌شوند که در الگوهای بازشناسی متقابل تعریف می‌شوند. پس روحی که هگل می‌گوید امر مطلق هگلی همان جوهر متافیزیکی نیست؛ بلکه فرایند بی‌پایان خوداصلاح‌گری است که درون الگوهای بازشناسی متقابل قرار می‌گیرد. با این توضیح دیگر هیچ نوع منظر خدایی یا دسترسی مطلق و خطاناپذیر و یقینی را فرض نکردیم و کاملاً هم‌راستا با امثال ویتگنشتاین صحبت کرده‌ایم. این خوداعتباربخشی ناشی از تصورات فکری، داده‌های حسی، اصول تخطی‌ناپذیر نیست؛ بلکه ناشی از فرایند بی‌پایان خوداصلاح‌گری است که باید در جای خود بیشتر به آن پرداخت.

صوت نشست «چرخش زبانی، مدرنیته و مسأله‌ی متافیزیک»
ویدئوی نشست «چرخش زبانی، مدرنیته و مسأله‌ی متافیزیک»