مدرسه «مطالعات هویت» باشگاه اندیشه برگزار میکند:
نشست «خوانش داستایوفسکیانۀ علامه جعفری: قانون و وجدان در ساختمانِ مفهومی حیات معقول»
با حضور دکتر سیدجواد میری
پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۱
📝 دربارۀ نشست: میثم قهوهچیان
تمام تلاش سیدجواد میری در این نشست آن خواهد بود تا این پیشفرض را مطرح کند که آیا امکان یک خوانش داستایوفسکیانه یعنی مبتنی بر رویکرد داستایوفسکی نسبت به مدرنیته در علامه جعفری وجود دارد یا نه. همانطور که میدانیم داستایوفسکی یکی از منتقدین جدی مدرنیسم و عصر روشنگری بود. اما نقد و انتقادات داستایوفسکی نسبت به عمل خودبنیاد، عصر روشنگری و مدرنیته یک نقد کور نبود. داستایوفسکی ایمانوئل کانت را بهدقت خوانده بود و تمایز کانت بین امر حقوقی و اخلاقی را به دقت درک کرده و در آثار خود به انحا مختلف به این مسأله اشاره کرده بود.
حال پرسش اینجاست که وقتی علامه جعفری در خصوص جامعه و حیات معقول سخن گفته و به وجدان ارجاع میدهد و در اینجا به خوانش داستایوفسکی اشاره میکند، آیا میتوان خوانشی از منظر داستایوفسکی به علامه جعفری داشت و آیا متن علامه چنین ظرفیتی را دارد؟
📝 گزارش مختصر
- در نگاه علامه جعفری و داستایوفسکی، وجدان مکمّل قانون است.
- داستایوفسکی با خلق شخصیتهای داستانی مختلف، نشان داد عصر روشنگری دچار نقایصی است و مدرنیته نمیتواند انسان و جامعه را به صلاح و فلاح برساند.
- نقد داستایوفسکی به عقلانیت خودبنیاد و چارچوب عصر روشنگری و نقدهای علامه جعفری اتفاقی و تصادفی نیست و به چند پاراگراف مشترک میان این دو خلاصه نمیشود.
- از نظر علامه جعفری، مدلول مفهوم وجدان اخلاقی شامل ندای درونی، قطبنمای وجود انسانی و رهنمونسازی به سوی ایدهآلهاست.
- علامه به جای اینکه از واژه «حکومت» استفاده کند، «مدیریت جامعه» را به کار میبرد تا بتواند بحثش را بهدور از درگیریهای سیاسی و حزبی مطرح کند.
- موضعگیریهای معقول علامه جعفری باعث شد تا بتواند مباحثی را که در زمانهاش عادتاً امکان تبیین نداشت را تبیین کند.
📝 گزارش مشروح
نشست «خوانش داستایوفسکیانه علامه جعفری: قانون و وجدان در ساختمان مفهومی حیات معقول» بههمت مدرسه مطالعات هویت با حضور دکتر سیدجواد میری روز پنجشنبه 20 مرداد 1401 در باشگاه اندیشه برگزار شد.
در ابتدا دکتر میری به داستایوفسکی اشاره کرد که از متفکران و نویسندگان قرن نوزدهم در روسیه بوده است که با خلق شخصیتهای داستانی مختلف نشان داد تا عصر روشنگری دچار نقایصی است و نمیتواند مدرنیته او را به صلاح و فلاح برساند. میری به بنیادیترین نقد داستایوفسکی پرداخت و سپس نسبت آن را با علامه جعفری سنجید و به این پرسش پاسخ داد که آیا میتوان خوانشی از علامه جعفری کرد که به منظر تئوریک و چارچوب نظری داستایوفسکی قرابت دارد؟
میری گفت: داستایوفسکی به دینامیزم جمع میپردازد که دکتر شریعتی هم به آن اشاره میکند؛ آنجا که میان ذکر و دعای فرد و جمع تفاوت میگذارد. داستایوفسکی در ابله با خلق شخصیت راسکولینکف مفاهیمی مطرح میکند که نیچه در ابرانسان هم به آن میپردازد و تصریح میکند از داستایوفسکی متأثر بوده است. تالکوت پارسونز هم آبشخور مکاتب جامعهشناسی پارتو، دورکهایم و مارکس را میداند. از قضا پارتو وقتی ویژگیهای انسان از جمله معقولیت و انتخاب عقلانی را تشریح میکند، میگوید بسیاری از پدیدههای انسانی ریشه در عقلانیت و منطقیبودن دارد؛ به این معنا که از فرهنگ و سنت و اسطوره و سایر آگاهیهای غیرمنطقی ناشی میشود.
میری در ادامه افزود: کسانی که در عصر روشنگری تلاش میکنند این تصویر را القا کنند که انسانها بر اساس روابط فردی و اجتماعی مبتنی بر عقلانیت خودبنیاد و ابزارهای آن از جمله قانون جامعه بهتری را بنا کردهاند مورد نقد داستایوفسکی قرار گرفته است. از این منظر علامه جعفری با نقد عقلانیت مدرن و مطالعه انتقادی انحصارطلبی موجود در عصر روشنگری، به ایده و چارچوب نظری داستایوفسکی نزدیک میشود؛ از این طریق که مسأله وجدان مهم بوده و این بُعد اخلاقی مورد غفلت واقع شده است که بدون آن به جامعه عقلانی و اخلاقی نخواهیم رسید. علامه جعفری هم میگوید قانون به جامعه نظم میدهد و وجدان انسان را میسازد و وجدان و قانون هر دو با هم است که جامعه معقول را شکل میدهد. نقد داستایوفسکی توسط علامه جعفری درونیسازی میشود و در مواجهه با دوران خود میگوید قانون میتواند روابط اجتماعی و قدرت را تنظیم کند، ولی اگر قانون دست آدمهای بیوجدان بیفتد، دمار از روزگار همه در میآورد. مثل اینکه رئیس سازمان با کارمند دچار چالش شده و رئیس هم آییننامههای سازمانی استفاده میکند تا کار را بر کارمند تنگ و سخت کند.
میری در امتداد نقد داستایوفسکی به عقلانیت خودبنیاد و چارچوب عصر روشنگری گفت: تقارن و قرابت نقدهای علامه جعفری با نقدهای داستایوفسکی اتفاقی و تصادفی نیست و به چند پاراگراف مشترک میان این دو خلاصه نمیشود. از نظر علامه جعفری مدلول مفهوم وجدان اخلاقی شامل ندای درونی، قطبنمای وجود انسانی و رهنمونسازی به سوی ایدهآلهاست. وجدان مفهومی کلیدی و بنیادین در ساختار نظری علامه جعفری است و به شمول آن نزد همه جهانیان قائل است. وجدان مقولهای فلسفی در ساحت عام مطرح میشود که میان همه انسانها وجود دارد و فعالیت این قوه را ضد فعالیت عقلانی نمیداند؛ بلکه مکمل آن میداند. این دقیقاً نقطهای است که داستایوفسکی ایستاده و خلق شخصیت پرینس میشکین در «ابله» به همعصران خودش تذکر میدهد که عقلانیت خودبنیاد کافی نیست و باید با وجدان ضمیمه شود.
میری به فضای انقلاب اشاره کرد و گفت: علامه جعفری دانشآموخته حوزه نجف است؛ به عبارت دیگر دقیقاً زمانی که روحانیت از خرداد 1342 موضوع نهادسازی را آغاز میکند او در نجف مشغول تحصیل و پژوهش است. سال 1357 به نوعی آغاز اوج شناسایی او در محافل ایرانی است. علامه در نجف که کنش سیاسی خود را مبتنی بر سکوت پیش میبرد، بزرگ شده است. همانگونه که گفتهها مهم است، سکوت و ناگفتهها هم حائز اهمیت است. برای نمونه علامه به جای اینکه از واژه «حکومت» استفاده کند، «مدیریت جامعه» را به کار میبرد تا بتواند بحث را عامتر و بهدور از درگیریهای سیاسی و حزبی مطرح کند. علامه با زیرکی از تربیت حوزه نجف استفاده کرد تا شخص و متن وی بتواند از طوفان حوادث انقلاب مصون بماند. موضعگیریهای معقول علامه باعث شد تا بتواند مباحثی را که در زمانهاش عادتاً امکان تبیین نداشت را تبیین کند.
📝 نگاهی به دیدگاه داستایوفسکی درباره حضرت رسول: سیدجوادمیری
در زبان فارسی آثار زیادی در باب نگاه داستایوفسکی به حضرت محمد وجود ندارد. یکی از مقالاتی که در این باب سخن گفته است کاری است از مرضیه بحییپور که در سال ۱۳۸۵ در مجله علمی “پژوهش زبانهای خارجی” به این مهم پرداخته است. عنوان مقاله “بررسی مضامین اسلامی در برخی آثار فیودور داستایوفسکی و علل گرایش نویسنده به آن” میباشد که در آنجا به برخی از رمانهای داستایوفسکی و آشنایی او با اسلام و احترام قلبیش به محمد (ص) اشاره شده است.
البته کتب دیگری هم در فارسی نگاشته شده است که به تاملات متفکران روس درباره اسلام پرداخته شده است ولی اثری که به صورت فلسفی و نظری به آراء داستایوفسکی و خوانش او از پیامبر بپردازد من به آن برخورد نکردهام. یکی از کتب بسیار مهم در زبان فارسی که به آثار و آراء داستایوفسکی پرداخته است کتاب کریم مجتهدی با عنوان “داستایفسکی: آثار و افکار” است که توسط انتشارات هرمس در سال ۱۳۸۹ به چاپ رسیده است. نکته مهمی که در رمان “ابله” وجود دارد و مجتهدی به آن نپرداخته است بحث “صرع” (Epilepsy) و الهامات و اشراقات است که داستایوفسکی به نوعی “حدیث نفس” میکند و در لابهلای داستان “پرنس میشکین” به عیسی و محمد و حالات روحانی آنها اشاره میکند که در کتاب مجتهدی اثری از این بحثها به چشم نمیخورد.
البته ما میدانیم که بحث “اپیلپسی” و “پیامبری” یکی از موضوعات کلیدی در مطالعات ادیان میباشد و همچنین در مطالعات داستایوفسکی-شناسی بحثهای جدی در باب نقش اپیلپسی و حالات اشراقی داستایوفسکی مطرح بوده است. به عنوان مثال، کلنسی مارتین (Clancy Martin) در مقاله Agony and Ecstasy in the Idiot در سال ۲۰۲۰ به این بُعد از ابله و حالات و روحیات اشراقی داستایوفسکی و ردپای اپیلپسی در نسبت با “حالات روحانی پیامبر” پرداخته است.
در آثار فارسی به هیچکدام از این بحثها اشاره نشده است و صرفاً به یک مضمون کلی با عبارات “علاقه” یا “احترام” داستایوفسکی به اسلام یا شخصیت پیامبر برمیخوریم که با رویکرد فلسفی و نظری و اگزیستانسیالی که داستایوفسکی با محمد (ص) داشته است فاصله عمیقی دارد.
نکته دیگر که باید به آن توجه کنیم متن ترجمه فارسی رمانهای داستایوفسکی است که به نظر میآید مترجم یا مترجمان این آثار فهمی از مباحث عرفانی و موضوعات عرفان نظری تطبیقی ندارند و حتی فهم دقیقی از مباحث دین اسلام و موضوعات حِکمی اسلامی و شیعی و ایرانی نیز ندارند.
به عنوان مثال، سروش حبیبی که “ابله” را از زبان روسی به فارسی ترجمه کرده است وقتی داستایوفسکی در حال بیان “علم حضوری” و “حالات اشراقی” خویش و نسبت آن با حالات پیامبر پیش از دریافت وحی است میپردازد-مفاهیمی که حبیبی برای بیان آنها به فارسی برمیگزیند چنان از “متن روسی” و “ادبیات دینی اسلامی” فاصله دارد که مخاطب ایرانی نمیتواند به صِرف خواندن ترجمه فارسی به عمق دغدغه اگزیستانسیالیستی داستایوفسکی پی ببرد.
اما جالب است بدانید که حبیبی هنگامیکه به دغدغه داستایوفسکی در باب مکاشفه یوحنا میپردازد به دقت مفاهیم و آدرس گفتههای داستایوفسکی را در پانوشت (صفحه ۳۶۶) به مخاطب ایرانی میدهد ولی همین اتفاق در باب حدیث نبوی رخ نمیدهد.
به نظرم این خبط صرفاً مسئلهایی در زمینه فن ترجمه نیست بل ما با یک موضوع بنیادین روبرو هستیم که باعث شده است ما نتوانیم داستایوفسکی را به عنوان یک متفکر بشناسیم و خوانش همدلانه او از اسلام و مشترکات عرفانی بین مسیحیت روسی و اسلام کماکان مغفول بماند.
داستایوفسکی در رمان ابله در تشریح “حالات اپیلپتیک” خود مینویسد که: «… در عین اندوه و فشار شدید و ظلمتی که روحش را فرامیگرفت، گفتی شعلهور میشد و همهی نیروهای حیاتیاش در تکانها و پیچ و تابهایی بسیار نیرومند متمرکز میشد. شور زندگی و آگاهیاش در این لحظات، که همچون آذرخش کوتاه و نورانی بود ده چندان میشد. ضمیر و دلش با نوری خارقالعاده روشن میگشت … و به صلحی والا و سرشار از شادی … و خردمندی … مبدل میگشت» (۱۳۸۳. ۳۶۴).
سپس داستایوفسکی به این نکته اشاره میکند که حاضر است تمام زندگیاش را به همین “لحظه” (۱۳۸۳. ۳۶۵) بدهد و در این کانتکست است که به حدیث نبوی در باب “جنس این لحظه” اشاره میکند که در ترجمه حبیبی به نوعی در وضع مستوری قرار میگیرد. داستایوفسکی در باب این لحظه اشراق مینویسد: «چه بسا که در لحظهای نظیر همین بوده است که از کوتاهی، آب فرصت نیافته از کوزهی واژگون محمد فرو ریزد ولی همین لحظه به قدری طولانی بوده است که او توانسته است تمام عظمت خدا را در نظر آورد» (۱۳۸۳. ۳۶۶).
داستایوفسکی در اینجا به یکی از کلیدیترین بحثهای عرفان نظری و حکمت نظری و “نامتناهی بودن لحظه” و تجربه اشراق و پدیدار وحی و مکاشفه در مسیحیت و اسلام اشاره میکند و به نوعی تبارشناسی حالات و اشراقات خود با سنت نبوی را با مخاطبان در میان میگذارد که تاکنون در بین اهل نظر در ایران مورد بحث و گفتگو قرار نگرفته است.
ویدئوی نشستِ «خوانش داستایوفسکیانۀ علّامه جعفری: قانون و وجدان در ساختمانِ مفهومی حیات معقول»