رویدادها, رویدادهای مدرسۀ مطالعات هایدگر, مدرسه‌ها, مدرسۀ مطالعات هایدگر

«بحران» و مطالعات هایدگر

«بحران» و مطالعات هایدگر

«بحران» و مطالعات هایدگر

«بحران» و مطالعات هایدگر

«بحران» و مطالعات هایدگر

شرطِ امکانِ بحران

هستیِ آدمی خودْ بحران است و شدّت‌گاه‌ها، بزن‌گاه‌ها و مرزگاه‌های آن، تنها یادآوران و نُمایان‌گرانِ این بحران اند. امّا آن‌چه معمولاً در بزن‌گاه‌ها و شدّت‌گاه‌های بحران‌ (هستیِ آدمی)، خود را در پسِ پرده‌ی فراموشی فرو می‌پوشاند، بستر و بافتاری است که بحران همواره خود را بر آن آشکار می‌کند؛ زمینه‌ای که معمولاً خودْ کمتر به دید می‌آید امّا شرطِ امکانِ پدیداریِ بحران است؛ در زمانه‌‌ی ما بحران و شدّت‌گاه‌های آن بر بسترِ «هیچ‌انگاری» (nihilism) پدیدار می‌شوند؛ شرطِ امکانی که خود را -در نحوه‌ی پدیداریِ هستیِ آدمی از آن- بیش از آن‌که آشکار کند، می‌پوشاند؛ شرطِ امکانی که خودْ از قماش ِ آن چیزی نیست که از ره‌گذرِ این شرطِ امکان پدیدار می‌شود.

«بنیاد»، آغازِ یک «چیز» است و «هدف»، نشان می‌دهد که یک چیز کجا به کمال و فرجام می‌رسد و این دو می‌توانند این‌گونه به هم بپیوندند که در آغاز و بنیادِ یک چیز، همواره باید هدف و فرجامِ آن نیز نهفته باشد تا آن چیز بتواند هدف‌دار باشد. حال اگر در چیزی، بنیاد و هدف یکی شوند چه؟ و اگر بنیادِ هر چیزی به‌گونه‌ای انگاشته شود که آن چیز می‌تواند به‌سویِ یا برپایه‌ی آن خویش را هدف‌مند سازد چه؟ این‌جا ست که «بنیاد» و «هدف» به «ارزش، معنا، آرمان» و «اصلِ موضوع» (axiom) بدل می‌شوند؛ «ارزش، معنا، آرمان» و «اصلِ موضوعی» که می‌توان آن را با ارزش‌ها، معناها، آرمان‌ها و اصولِ موضوعه‌ی دیگر جای‌گزین کرد. این اشارتی کوتاه به وجهی از هیچ‌انگاری‌ای ست که در آن نفس می‌کشیم.

هنگامی‌که در وضعیت و زمانه‌ی هیچ‌انگاری می‌نویسیم و هم‌زمان می‌خواهیم آگاهی به چشم‌انداز و بسترِ هیچ‌انگارانه‌مان را نشان دهیم، گویی داریم بر آب می‌نویسیم و اصولاً حتّی سخن‌گفتن از هیچ‌انگاری به‌مثابه‌ی شرطِ امکانِ بحران (که طنینی کانتی دارد) و از این‌جا رفتن به ‌سویِ واکاوی و فهم ِ شدّت‌گاه‌های این‌جا و اکنونِ‌مان نیز به این می‌ماند که «یکی بر سرِ شاخ و بن می‌برید». امّا شاید با این‌گونه بر آب نوشتن بتوانیم «بی‌هدفی و بی‌بنیادی» را جدّی بیانگاریم و «آگاهی از هیچ‌انگاری» را تاب آوریم که این برتابیدن، «گریزناپذیرترین و دشوارترین کار در چیرگی بر هیچ‌انگاری است» زیرا «جایی‌که خطری هست، نجات‌دهنده نیز سر می‌زند».

امیدوارم بتوانیم نسبتِ بحران و شدّت‌گاه‌های امروزِمان با هیچ‌انگاری را ژرف‌تر بکاویم و چشمِ هواخواهی، سوگیری و ارائه‌ی ره‌یافتِ زودهنگام و پرشتاب از واکاوی‌های وجودشناختی (ontological) نداشته باشیم، زیرا واکاویِ وجودشناختی از کنش و گرایشِ اکنونِ خودِ کارگزارانِ مدرسه نیز فراتر می‌رود و می‌کوشد آن‌ها را در پرانتز (کمانک) بگذارد. این خنثی‌بودگی، از سازمایه‌های بنیادینِ واکاوی‌های وجودشناختی است، هرچند که در عمل هیچ‌گاه بی‌-کم-و-کاست به‌دست نمی‌آید.