📝 میثم قهوهچیان (دبیر مدرسه مطالعات هویت باشگاهاندیشه)
دوم اسفند روز جهانی زبان مادری است و خاستگاه چنین نامگذاریی آن بود که برخی از دانشجویان در بنگلادشِ امروز و پاکستان شرقیِ دیروز، در سال 1952 برای به رسمیت شناخته شدن زبان بنگالی، در تظاهراتی مسلامتآمیز کشته شدند. از سال 1999 این روز توسط سازمان یونسکو، روز جهانی زبان مادری نامگذاری شده است. ما ممکن است روز جهانی زبان مادری را روزی عاطفی برای احترام به بخشی وجودی از جهانمان در نظر آوریم یا این روز را به مثابه بخشی از پاسداشت جهانی نسبت به میراث فرهنگی، قلمداد کنیم، اما این روز سرشتی سیاسی دارد. مراد از سیاسی بودن زبان مادری واقعیاتی چون در هم تنیده شدن حقوق، ساز و کارهای دولتی، رفتارهای سرکوبگرانه اجتماعی و سیاسی و کنشگران حقوق زبانی هستند. سرشت سیاسی زبان مادری به این معناست که دارایی مادرانهی یک انسان نیز میتواند بخشی از جهان سیاست باشد و امروز وقت آن رسیده است که حق آن ادا شود.
وقتی دانشجویانی بنگالی در پاکستان شرقی، حقوق زبانی خود را میساختند، با گلوله پاسخ داده شدند. اما چرا آنها باید به جای بنگالی با زبان اردو سخن میگفتند؟ چرا تک زبانی بودن، باعث میشود تا فرد نتواند به زبان مادری در مجامع رسمی سخن بگوید، به نامگذاری اماکن و فرزندانش بپردازد؟ از حمایت دولتی و رسمی در آموزش آن بیبهره باشد و … امروز دامنه وسیعی از حقوق زبانی ذیل حقوق اقلیتهای اتنیکی و در چارچوب حقوق بشر مطرح شده و به عنوان یکی از معیارهای وفاداری یک جریان یا اندیشه سیاسی-اجتماعی به حقوق بشر است.اما کنشگران احیا و حفظِ زبان مادری با مخالفان سفت و سختی روبروست. ناسیونالیستهای دو آتشه از این جملهاند که ترجیح میدهند، روح ملی خود را با یک زبان معرفی کنند. برای آنها شاعر ملی، ادبیات ملی، زبان رسمی، فرهنگ عمومی و … تنها یک زبان دارد و زبانهای دیگر در بهترین حالت تنها میتوانند حق حیات داشته باشند. خالصسازی زبان در این رویکرد تا بدانجا پیش میرود که حتی نام شهرها و روستاهای تاریخی را فارسی کنند، اسم مغازههای خیابانهای غیرفارسی نشین را تغییر دهند و حتی نگذارند اسامیی که در زبانهای غیر فارسی وجود دارد در نامگذاری فرزندان استفاده شود.
اما تنها دشمنان حیات حقمند زبان مادری، ناسیونالیستها نیستند. طیف گستردهای از کنشگران و اندیشهورزان در جای جای جهان، بدون توجه، همدلی و حمایت از زبان مادری، در نابودی این میراث انسانی بیتفاوتند. علت آن است که حمایت از زبان مادری در کشورهای تک زبانه هزینه دارد و نادیده انگاشتن زبان مادری با فوایدی پیدا و پنهان روبروست. به نقل مضمون از آنچه باریش اونلو در کتاب «پیمان ترکبودن» مینویسد، توجه، اذعان، همدلی و میل به جبرانِ سرکوب تاریخی کردها در ترکیه مدرن، باعث میشود تا تُرکها چنین اذعانکنندهای (حتی اگر تُرک باشد) را طرد کنند. این بدانروست که یک اکثریت به صورتی نانوشته از چنین نادیدهانگاریی در این کشور بهرهمند است. جالب اینجاست که در این کشور مارکسیستها، کمالیستها، لیبرالها و جریان اسلامی به عنوان جریانهای عمده سیاسی مساله زبان کردی و چنین اقلیتی را با تحلیلهای متفاوت بر اساس مبانی خود، انحرافی، فرعی و ناچیز ارزیابی میکنند. از این رو حقوق یک زبان مادری غیررسمی، میتواند مورد نادیدهانگاری افرادی قرار بگیرد که علیالظاهر ناسیونالیست نیز نیستند و حتی ادعاهای حقوق بشری دارند.
در همین بافتار، لهجه داشتن یکی از معایب و نقصانهایی است که در کمرنگ بودن و باعث افتخار نبودن زبان مادری، مطرح میشود. وقتی زبان مادری مهم نباشد و یا نقص به حساب آید، تنها زبان مادری غالب ممدوح است. اگر به اخبار و تلویزیون رسمیمان نگاه کنید، تنها لهجهای از فارسی غالب است که در تهران به کار برده میشود و اگر لهجهای هم منعکس میشود برای نشان دادن زیبائی و در واقع تزئینی است بر چهره یکپارچه و زبانمادریستیز نگاههای تکزبانهگرا.
در کشور ما به رغم پهلویستیزی بنیانگذاران انقلاب اسلامی ، منابع اسلامی که نسبت به زبانهای قومی بیطرف بوده و پذیرش حدودی از حقوق زبانی در قانون اساسی (برای مثال در اصل 15 قانون اساسی که اجرایی هم نشده است)، مخالفت با زبانهای مادری، ریشه در نادیدهانگاریی دارد که با پهلوی آغاز شد. وابسته دانستن اتحاد، وحدت و انسجام ملی به تنها زبان فارسی، حذف شعر، موسیقی، ادبیات و مجرای حکمت غیر فارسی در ایران و نیز معطل گذاشتن پتانسیلهای قانونی برای پرداخت به زبانهای مادری، ریشه در آن داشت که برخی ایرانی و فارسیزبان بودن یا زبان فارسی را اینهمان کردند.
ممکن است گفته شود که چنین کاری اقتضا شکلگیری دولت-ملت مدرن در ایران بوده است اما امروز پس از یکصد سال وقت آن رسیده است که برخی اذهان نسبت به باورهای ضد حقوق بشری خود تجدید نظر کنند. اما هنوز کسانی در همه جریانهای سیاسی ایران، طرح مباحث حقوق زبانی را مساوی تجزیهطلبی میخوانند. سایه سرکوب مدافعان تکزبانگی در حوزه روشنفکری نیز غوغا میکند.
در این میان ناسیونالیسم مدنی معتدل، راهی است برای حفاظت از زبان مادری، بدون درافتادن در ناسیونالیسمهای قومی دیگر. آنچه به زیرکی ذیل مخالفت با حقوق زبانی چنبره زده است و خود را نماد وحدت ملی میداند، نوعی از ناسیونالیسم قومی است که ایران را مساوی و مساوق با یک زبان میداند. در بهترین حالت از دیدگاه چنین دیدگاه تنگاندیشانهای، زبانهای مادری دیگر تنها میتوانند حق حیات خصوصی داشته باشند و این در حالی است که زبان مادری از آنجا که زبان است پدیدهای اجتماعی است و نمیتوان دامنه آن را تنها به گهواره محدود کرد. این روندی است که باعث شده است تا زبانهای مادری بیشتری در ایران نابود شوند. همان روندی که در جهان در حال ملاحظه است و هر روز زبانهای بیشتری منقرض میشوند.