رویدادها, رویدادهای مدرسۀ مطالعات نقد اقتصاد سیاسی, مدرسه‌ها, مدرسۀ مطالعات نقد اقتصاد سیاسی

چپ ایرانی (۲) – تجربهٔ حزب کمونیست ایران

چپ ایرانی (۲) – تجربهٔ حزب کمونیست ایران

چپ ایرانی (۲) – تجربهٔ حزب کمونیست ایران

چپ ایرانی (۲) – تجربهٔ حزب کمونیست ایران

چپ ایرانی (۲) – تجربهٔ حزب کمونیست ایران

مدرسه مطالعات نقد اقتصاد سیاسی باشگاه اندیشه برگزار می‌کند:

چپ ایرانی(۲)
تجربهٔ حزب کمونیست ایران

با ارائه‌ی
دکتر محمدعلی احمدی
پژوهشگر علوم سیاسی و نویسنده کتاب «گفتمان چپ در ایران»

یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۲
از ساعت ۱۷:۳۰

خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان اندیشه

📝 درباره‌ی نشست

گفتمان چپ در ایران با تأسیس «حزب عدالت» در قفقاز و مستقر شدن بلشویک‌ها در روسیه رنگ کمونیسم به خود گرفت. حزب عدالت به «حزب کمونیست ایران» تغییر نام داد و تداوم‌بخش این گفتمان در چارچوب مارکسیستی‌ـ لنینیستی شد. در پی زوال این حزب در دوره رضا شاه، گفتمان چپ ایران در این مقطع به ابتکار تقی ارانی، نه در چارچوب فعالیت حزبی، بلکه با انتشار مجله «دنیا» و پایه‌گذاری یک محفل روشنفکری ادامه حیات داد. گفتمان چپ در این مقطع به جای ترویج نگاه حزبی به مارکسیسم، در پی بسط مسائل تئوریک و به جای مخاطب قرار دادن طبقات فرودست، در صدد شناساندن آن به اقشار تحصیل‌کرده و روشنفکر بود. در این نشست می‌کوشیم تا برش‌هایی از چپ ایرانی در دوران قاجار و پهلوی اول را به بحث و گفت‌وگو بگذاریم.

📝 گزارش مشروح

وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه و پیروزی بلشویک‌ها ابعاد سازمانی و ایدئولوژیک جنبش چپ در ایران را گسترش قابل توجهی بخشید. موج جدید جنبش این بار هم همانند دوره شکل‌گیری سازمان‌های سوسیال دموکرات، اما با تفاوت‌هایی، از روسیه به ایران رسید. تفاوت این نفوذ در قیاس با گذشته در عزم راسخ بلشویک‌ها برای صدور انقلاب خود به ایران ریشه داشت. این امر ریشه در پایه‌های نظری لنینیسم و چرخش‌های تئوریک این مکتب در قالب مارکسیسم داشت. مارکس پیش‌بینی کرده بود که انقلاب پرولتری از کشورهای پیشرفته صنعتی آغاز خواهد شد، اما از دیدگاه لنین بنا به شرایطی که نظام سرمایه‌داری در دوران جدید یافته بود دیگر نمی‌‌بایست امیدوار به وقوع انقلاب و شروع ابعاد جهانی آن از این کشورها بود. لنین که مدعی وفاداری به مکتب مارکس بود تلاش نمود تا در حوزه نظر این تناقض را مرتفع سازد. لنین در واقع در نظر داشت که نظریات مارکس را این بار نه در ارتباط با کشورهای صنعتی، بلکه در رابطه با کشورهای واپس مانده سرمایه‌داری بکار گیرد. توجیه لنین برای این کار این بود که ویژگی‌های نظام سرمایه‌داری تغییر یافته و ما در دوران جدید با مولفه‌هایی مواجه هستیم که در دوران مارکس موضوعیت نداشته‌اند. او هر گونه اقدام سیاسی را مستلزم توجه به بروز ویژگی‌های نو در جهان سرمایه‌داری می‌دانست. او در اثر خود امپریالیسم آخرین مرحله سرمایه‌داری این تغییرات را مورد بررسی قرار داده و خصایص جدید را مورد توجه قرار داد. ابتکار لنین در این زمینه این بود که ریشه بروز تضادها در جهان سرمایه‌داری را علاوه بر تضاد طبقاتی در مبارزه سیاسی بین دولت‌ها نیز جستجو می‌نمود. این خود عاملی نو در بروز تضاد در راستای تحقق انقلاب سوسیالیستی بود. از نظر لنین سرمایه‌داری از شکل صنعتی به شکل مالی درآمده و رقابت فردی جای خود را به انحصار و استیلاجویی داده است. لنین معتقد بود که اختلاف بین برخی از کشورهای سرمایه‌داری فقط شامل اختلافات ناچیزی در شکل انحصارها یا زمان پیدایش آن‌هاست و پیدایش انحصار که معلول تمرکز تولید است به طور کلی قانون عمومی و اساسی مرحله کنونی تکامل سرمایه‌داری است.

این امر پیش‌زمینه آغاز رقابت سیاسی بین دولت‌های سرمایه‌داری پیشرفته و گسترش سیاست‌های امپریالیستی بود. از نظر لنین این به مفهوم بسط سرمایه‌داریست که تضادهای ویژه‌ای را در دل نهفته دارد. بدین معنا که بسط سرمایه‌داری ضمن ایجاد یک جبهه جهانی امپریالیستی به بروز تضادهایی با شدت بی‌سابقه منجر شده و این تضادها زمینه‌ساز بروز انقلاب و نابودی سرمایه‌داری خواهند شد. بدین سان انقلاب تغییر شکل می‌یافت و دیگر وقوع واقعه‌ای جهان‌شمول که از کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری آغاز می‌شد مطرح نبود. در چارچوب این نظریه این قبیل از کشورها از انقلاب فاصله می‌گرفتند، زیرا طبقه کارگر به واسطه سود بیشتری که این دولت‌ها به دست می‌آوردند و بدان‌ها اعطا می‌کردند، اغنا می‌شدند. در مقابل کشورهایی که از واپس‌ماندگی برخوردار بودند و مشمول سیاست‌های امپریالیستی می‌شدند در مرکز تضادهای سرمایه‌داری قرار می‌گرفتند و زمینه مناسب‌تری برای بروز و گسترش انقلاب فراهم می‌آوردند. بدین ترتیب جغرافیای انقلاب از کشورهای پیشرفته صنعتی به کشورهای توسعه نایافته انتقال می‌یافت. علاوه بر این‌ها کم نبودند تئوریسن‌های بلشویکی که بر تغییر جغرافیای انقلاب صحه گذاشتند. آن‌ها نیز تز لنین مبنی بر توجه به وقوع انقلاب در شرق و اقدام سیاسی در این زمینه را پذیرفتند.

در پی توجه به شرق برای صدور انقلاب، بلشویک‌ها ایران را بیش از هر کشور دیگری دارای مساعدترین شرایط برای این اقدام تشخیص دادند که می¬توانست کلید انقلاب در هند و نهایتا چین باشد. پتانسیل اولیه، استفاده از احساسات ضدامپریالیستی در ایران بود. قرارداد ۱۹۰۷.م نفوذ انگلستان و روسیه تزاری را رسمیت بخشیده بود و اشغال ایران توسط این کشورها بعد از جنگ جهانی اول زمینه شکل‌گیری جنبش‌های ضداستعماری را بیش از پیش فراهم گردانیده بود. با سقوط حکومت تزاری در روسیه و قدرت یافتن بلشویک‌ها به عنوان یک حکومت انقلابی، و بویژه پس از انعقاد قرارداد ۱۹۱۹، نوک پیکان حمله این جنبش‌ها تماما متوجه انگلستان گردید. بلشویک‌ها شرایط حاکم را پتانسیل مناسبی برای صدور انقلاب به ایران می‌دانستند، زیرا از یک سو می‌توانستند برای دستیابی به هدف خود به تقویت احساسات ضدانگلیسی بپردازند و از سوی دیگر با مدد گرفتن و همراهی با جنبش‌های ضداستعماری در حال جریان، اقدام موثرتری در این زمینه انجام دهند. در این میان از دیدگاه برخی بلشویک‌ها نهضت جنگل از ویژگی‌های خاصی برخوردار بود که ائتلاف با آن می‌توانست بستر مناسبی برای صدور انقلاب فراهم سازد.

از نظر این عده شعارهای میرزا کوچک‌خان با اهداف سوسیالیسم و کمونیسم منطبق بود و نزدیکی به وی می‌توانست نتایج مطلوبی به بار آورد. مسکو متوجه شده بود که جنبش محلی به وجود آمده در گیلان جنبة ملی و ضداستعماری دارد. اما بر پایه نظریات لنین وظیفه پیش انداختن انقلاب در هر کشوری به عهده حزبی متشکل از پیشروترین عناصر پرولتری بود. در این زمان ایرانیان مارکسیست فعالیت حزبی خود در پهنه قفقاز را گسترش داده و اقدام به تشکیل یک حزب تمام عیار سوسیا‌ل‌دموکرات به نام عدالت نموده بودند. بلشویک‌ها با توجه به نزدیکی این حزب به جناح بلشویک حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه تصمیم گرفتند ضمن فراهم آوردن مقدمات اولیه، این وظیفه خطیر را بر دوش رهبران عدالت قرار دهند.

انتقال کار تشکیلاتی ایرانیان سوسیالیست به ایران، در پی انگیزه صدور انقلاب به شرق از این طریق، زمینه‌های رشد بیش از پیش جنبش چپ و ابعاد ایدئولوژیک آن را در این پهنه فراهم گردانید. حزب عدالت در واقع به نوعی ادامه اجتماعیون-عامیون بود. این حزب توسط تعدادی از کارگرانِ ایرانی مهاجر به قفقاز و در باکو تاسیس گردید‌. حزب عدالت با گسترش فعالیت خود به ایران با تغییر نام و تجدید نظر در ایدئولوژی سازمانی، حزب کمونیست ایران را پایه‌گذاری نمود. گروهی که توسط تعدادی از کارگران ایرانیِ ساکن در قفقاز به وجود آمده بود، بعد از انقلاب فوریه ۱۹۱۷.م امکان یافت تا در قامت یک حزب پرولتری مطرح شود. حزب عدالت همانند اجتماعیون عامیون از روابط نزدیکی با سازمان همت برخوردار بود. اکثر رهبران این حزب از اعضاء ایرانی حزب سوسیال‌دموکرات کارگری روسیه و اهل آذربایجان بودند. بیرق عدالت به عنوان ارگان حزب، این سازمان را تشکیلاتی بر پایه مرام سوسیال‌دموکرات معرفی می‌نمود. حزب عدالت در ابتدای تشکیل، به ایجاد سازمان‌های دموکراتیک مترقی و همچنین استقرار حاکمیت دموکراتیک در ایران تاکید داشت. این حزب در مرام‌نامه خود بر تلاش در راستای ایجاد جامعه بی‌طبقه به عنوان تنها راه خوشبختی بشریت، تحقق مالکیت عمومی بر وسایل تولید، اراضی کشاورزی و کارخانه‌ها و تلاش برای ترویج آرمان سوسیال‌دموکرات و حل مسایل ملیت، آموزش و پرورش، بهداشت، قشون، دادگاه و آزادی‌های دموکراتیک و بهبود شرایط کار و زندگی کارگران به عنوان اهداف اصلی سازمان تصریح نمود. با این شرایط سازمانی ایرانی پایه‌گذاری گردید که می‌توانست رسالت گسترش انقلاب سوسیالیستی به ایران را در آینده فراهم گرداند، اما چنین چیزی مستلزم آن بود که هم پیش‌زمینه‌های عملی چنین امری مهیا گردد و هم در مرام سازمانی آن تجدید نظر شود. در درجه اول مشکل عمده این بود که در این زمان آذربایجان هنوز تحت حاکمیت کامل بلشویک¬ها قرار نگرفته بود و ابتدای امر می‌بایستی تسلط ایشان بر این منطقه قطعی می‌شد.

امید بلشویک‌ها به صدور انقلاب از طریق اعضای حزب عدالت، با استقبال رهبران حزب برای همکاری در این راستا همراه بود. در مقابل رهبران حزب عدالت نیز امید داشتند، تا با همکاری بلشویک‌ها بتوانند در ایران دست به انقلاب بزنند. بدین ترتیب حزب عدالت همبستگی‌اش با بلشویک‌ها در جنگ داخلی روسیه و تصمیم به تلاش برای استقرار حاکمیت کامل ایشان بر ماوراء قفقاز و بویژه آذربایجان را اعلام نمود. رهبران حزب در نخستین گام اقدام به ساماندهی ارتش سرخ متشکل از کارگران ایرانی نمودند. آنها ابتدا در باکو و سپس در سایر بخش‌های ماوراء قفقاز اقدام به مسلح کردن کارگران ایرانی، برای یاری رساندن به بلشویک‌ها نمودند. اقدامات عملی حزب عدالت تنها به این محدود نماند و رهبران این حزب اقدام به تأسیس شعبه‌هایی در آسیای مرکزی و سازماندهی ارتش سرخ در این ناحیه نیز نمودند. اما برای گسترش انقلاب به ایران ضروری بود که این حزب سازمان خود در این پهنه را نیز متشکل سازد، بنابراین بخش عمده تلاش رهبران عدالت معطوف به این هدف گردید. سرانجام در سال ۱۹۱۹.م/۱۲۹۸.ش کمیته‌های محلی حزب عدالت در شهرهای تبریز، تهران، خوی، اردبیل، خلخال، مرند، قزوین، رشت و مشهد تشکیل و فعالیت سازمانی این حزب در ایران رو به گسترش نهاد.

هدف مهم‌تر رهبران عدالت در این راستا اما، فراهم آوردن زمینه‌های انتقال حزب به داخل کشور بود. هدفی که دقیقا در راستای تصمیم بلشویک‌ها برای اقدام سازمانی متشکل از خودِ عناصرِ مارکسیستِ مسلمانِ ایرانی، برای انقلاب در این پهنه بود. با تشکیل شعبه‌های حزب در ایران و اقدام به کار تبلیغاتی و ایدئولوژیک در میان ایرانیان پیش‌زمینه‌های این انتقال فراهم می‌گردید. اما پیش از انتقال کامل حزب به ایران می‌بایستی کمیته‌های محلی در ماوراء قفقاز تعیین تکلیف می‌شدند. بنا به تصمیم رهبران حزب مقرر گردید، این کمیته‌ها در تشکیلات محلی حزب کمونیست (بلشویک) ادغام شوند.

ادغام کمیته‌های حزب عدالت در احزاب کمونیست، بنا به ضرورت یکپارچه‌سازی سازمان‌های وابسته یا طرفدار بلشویک‌ها برای سامان‌دهی نیروها در غالب یک سازمان و فعالیت ذیل یک مرام‌نامه و نظام‌نامه واحد بود. تصمیمی که از رده‌های بالای رهبری بلشویک‌ها به رهبران حزب عدالت ابلاغ شده بود. در همین راستا سرانجام در ۱۱فوریه سال ۱۹۲۰.م/ ۲۲بهمن ۱۲۹۸.ش و در نخستین کنگره کمونیست‌های آذربایجان، حزب عدالت در همراهی با سازمان همت، در کمیته باکوی حزب کمونیست ادغام و حزب کمونیست آذربایجان را تشکیل دادند. حزب عدالت اندکی پس از این، کنفرانس ایالتی ترکستانِ خود را در تاشکند برگزار نمود، تا تصمیمات نهایی برای انتقال حزب به ایران را مورد بررسی قرار دهد. در این کنفرانس کمیته ایالتی منتخب، ضمن اعلام مجدد حمایت حزب عدالت از بلشویک‌ها متذکر شد که پرچم سرخ انقلاب در فاصله‌ای نه چندان دور بر فراز ایران به اهتزاز در خواهد آمد. اما این کمیته ایالتی نیز بنا به ضرورت همسان‌سازی سازمان‌های وابسته یا طرفدار بلشویک‌ها به حزب کمونیست ترکستان پیوست. بدین ترتیب و در این فرآیند کمیته‌های حزب عدالت به نوبت در قفقاز و آسیای مرکزی تعطیل و رهبران این حزب پس از تسلط کامل بلشویک‌ها در آذربایجان در آوریل ۱۹۲۰.م/ اردیبهشت ۱۲۹۹.ش، رفته رفته راهی ایران گردیدند.

حزب عدالت پس از انحلال شعبه‌های ایالتی خود در مناطق یاد شده، برای انتقال کامل حزب به ایران اقدام به برگزاری نخستین کنگره بزرگ خود در انزلی نمود. پیشروی نیروی دریایی شوروی پس از تسلط کامل بلشویک‌ها در قفقاز به سوی ایران و اشغال بندر انزلی زمینه برگزاری این کنگره و نهایتا علنی شدن فعالیت حزب عدالت در ایران را فراهم گردانید. کنگره بزرگ حزب عدالت در ژوئن۱۹20.م/ تیر ۱۲۹۹.ش برگزار و در مهم‌ترین اقدام ضمن تغییر نام سازمان به حزب کمونیست ایران و انتخاب لنین به ریاست افتخاری، به تدوین مرام سازمانی و تجدید نظر در مبانی ایدئولوژیک حزب پرداخت.

نخستین چرخش‌های ایدئولوژیک در این کنگره در برنامه‌های مصوب حزب پدیدار گردید. حزب عدالت که پیش از این به انقلاب دموکراتیک می‌اندیشید، تحت تاثیر جناحی از رهبران که به انقلاب کمونیستی در ایران معتقد بودند، متوجه انقلابی با این ماهیت و اجرای سریع اصول کمونیسم در این پهنه گردید. بدین ترتیب برنامه‌ای برای حزب تدوین گردید که استقرار حکومت شورایی در ایران را در دستور کار کمونیست‌های ایرانی قرار می‌داد. این برنامه تاکید داشت که حتی دموکرات‌ترین نظام پارلمانی یا جمهوری بورژوازی، با توجه به مالکیت خصوصی بر زمین و دیگر وسایل تولید، همچنان در عمل دیکتاتوری بورژوازی باقی خواهد ماند. در این زمان نمایندگان ارتش سرخ توانسته بودند نظر میرزاکوچک خان را در راستای اقدام مشترک برای تشکیل حکومت شورایی در گیلان جلب کنند و رهبران حزب پس از استقرار جمهوری و الغاء سلطنت امید داشتند بتوانند اهداف مشخص شده را به سرانجام برسانند.

اقدام در راستای تبلیغات کمونیستی در گیلان نه تنها باعث بهم خوردن ائتلاف میرزاکوچک خان با نمایندگان شوروی و اعتراض وی به ایشان شد، بلکه با آن‌چه لنین در کنگره دوم کمینترن توصیه نموده بود در تضاد بود. توصیه لنین همراهی با جنبش ملی-بورژوازی و نه اقدام در راستای انقلاب کمونیستی بود، بنابراین حزب کمونیست از طریق دفتر قفقازِ خود راسا درصدد متعادل سازی برنامه حزب کمونیست ایران برآمد. با نمایان شدن تنش‌های ایدئولوژیک میان جناح چپ حزب که کمیته مرکزی را در اختیار داشت و جناح معتدل سازمان به هنگام شرکت درکنگره ملل شرق، دفتر قفقاز حزب کمونیست وارد عمل شده و با تشکیل پلنوم حزب در کنار کنگره یاد شده، اقدام به تغییر کمیته مرکزی نمود. جناح‌بندی‌ها بر سر مسایل مربوط به انقلاب و تاکتیک‌های حزبی و همچنین اختلافات کمیته مرکزی حزب با اعضاء میانه‌رو و سیاست این کمیته در قبال نهضت جنگل و میرزاکوچک خان زمینه تشکیل پلنوم حزب در کنار کنگره ملل شرق را فراهم گردانید. نهایتا تغییر در کمیته مرکزی باعث تعدیل در برنام حزب کمونیست ایران گردید. کمیته مرکزی جدید برنامه‌ای مدون و به تصویب رساند که اتخاذ تاکتیک اتحاد با همه طبقات از پرولتاریا تا بورژوازی متوسط و ارتباط نزدیک با دموکرات‌های چپ و اتحاد با میرزاکوچک‌خان و شرکت در انتخابات مجلس را در دستور کار حزب قرار می‌داد.
کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران پس از ائتلاف مجدد با میرزا کوچک‌خان که تعدیل برنامه‌های این حزب را در راستای اهداف انقلابی خود ارزیابی کرده بود و تشکیل کمیته انقلاب با ترکیبی از کمونیست‌ها و جنگلی‌ها، تصمیم به گسترش فعالیت سازمانی خود به سایر نقاط ایران گرفت.

تا این زمان از ابتدای فعالیت کمیته مرکزی اول گرفته تا تصمیم به گسترش فعالیت سازمانی توسط کمیته مرکزی دوم، حزب کمونیست ایران موفق به تقویت کمیته‌های خود در تهران، آذربایجان، خراسان، قزوین و سایر شهرها گردیده بود. این حزب انتشار روزنامه و کار تبلیغاتی در شهرهای مختلف ایران را نیز گسترش داده بود. اما دیری نپایید حزب کمونیست ایران که با حمایت‌های بلشویک‌ها توانسته بود موقعیت ایدئولوژیک خود را در ایران تثبیت نماید، تحت تاثیر چرخش‌ در سیاست‌گذاری حکومت شوروی و پس نشستن از سیاست‌های انقلابی خود رو به ضعف مفرط نهاد.

در این شرایط تلاش شوروی برای برقراری روابط تجاری با انگلستان به دیپلماسی این کشور که در پی پایان دادن انقلاب در گیلان بود پاسخ مثبت داد. دولت شوروی هم با دولت انگلستان قرارداد تجاری امضاء نمود و هم به تجدید نظر در روابط خود با دولت ایران در مقابل انقلابیون گیلان مبادرت ورزید که به امضاء قرارداد مودت در فوریه ۱۹۲۱. م/ اسفند ۱۲۹۹.ش مابین طرفین منجر گردید. بر پایه قرارداد مودت مقرر گردیده بود که نیروهای شوروی خاک گیلان را ترک نمایند. بدین ترتیب فعالیت علنی حزب کمونیست ایران نیز در این منطقه متوقف گردید. حزب پس از این تلاش نمود که فعالیت خود را در تهران تمرکز بخشد. اما امکان گسترش فعالیت سازمانی همانند گذشته میسر نبود. با این وجود حزب کمونیست ایران با نزدیک شدن رضاخان به نیروهای آزادی‌خواه و مترقی پیش از قبضه قدرت و در دست گرفتن پادشاهیش، امکان نسبی مناسبی برای فعالیت پیدا نمود. اما با افزایش قدرت رضاخان و تبدیل شدن او به رضاشاه فضای نیم‌بندی که برای حزب کمونیست به وجود آمده بود عملا از میان برداشته شد. رضا شاه از همان ابتدای سلطنت مبارزه خود با کمونیسم را آغاز نمود. او مطبوعات حزب را تعطیل و اعضاء آن را تحت تعقیب و پیگرد قرار داد. علاوه بر فضای سیاسی موجود اختلافات ایدئولوژیک میان رهبران حزب در اتخاذ موضع نسبت به حکومت رضاشاه انسجام سازمانی آن را تضعیف و پیش زمینه‌های افول حزب کمونیست ایران را فراهم گردانیده بود. این اختلافات در حال نابودی حزب از درون بود.

رضاشاه بشدت از گسترش مارکسیسم در ایران بیمناک بود. اوج دشمنی رضاشاه با جریان چپ در ایران در تصویب قانون مجازات مقدمین بر علیه امنیت و استقلال کشور، در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۱۰ متبلور شد. این قانون تشکیل و اداره هر دسته‌ یا گروه مروج مرام اشتراکی را ممنوع اعلام می‌نمود. این قانون رسما اعلام می‌کرد که رویه یا مرام اشتراکی مخالف با سلطنت مشروطه است و بایستی از ترویج آن جلوگیری شود. اما پیش از تصویب این قانون علی‌رغم دشمنی رضاشاه با نیروها و احزاب چپ، حزب کمونیست ایران به صورت غیرعلنی به فعالیت سازمانی مشغول بود. این حزب اما با توجه به ضربه سختی که در اثر چرخش استراتژیک حکومت شوروی خورده بود هیچ‌گاه به دوران اوج خود در گذشته بازنگشت.

چنان‌که گفتیم آن‌چه حزب کمونیست ایران را با چالش‌های بیشتری مواجه می‌نمود اختلافات ایدئولوژیک و عدم انسجام سازمانی بود. اختلافات ایدئولوژیک حزب این بار اما بر سر همراهی یا عدم همراهی با جنبش ملی-بورژوازی نبود، بلکه ریشه در تشخیص نمایندگان این جنبش داشت. این امر باعث ایجاد دودستگی در میان کمونیست‌های ایرانی شده بود. اختلاف نظرها مربوط به دورانی می‌شد که رضاخان چه در مقام وزارت و چه در جایگاه نخست وزیری در سروسامان دادن به اوضاع از هم گسیخته کشور موفقیت‌های چشمگیری بدست آورده بود و بسیاری از نیروهای سیاسی وی را منجی کشور می‌دانستند. در این میان برخی رهبران حزب کمونیست به این باور رسیده بودند که در مبارزه علیه فئودالیسم و امپریالیسم، رضاخان را بایستی نماینده جنبش ملی قلمداد نمود و در این مبارزه با او همراه شد. تغییر موضع رضاخان نسبت به نیروهای سیاسی، بعد از رسیدن به پادشاهی اما باعث گردید برخی از رهبران کمونیست در این دیدگاه تردید نمایند. بدین ترتیب اختلاف عقیده در حزب کمونیست ایران بر سر اتخاذ موضع در قبال حمایت یا عدم حمایت از رضاشاه به اوج خود رسید. جناح مخالف که با توجه به مشخص شدن ماهیت سیاسی حکومت رضاشاه دست بالا را بدست آورده بود با درخواست تشکیل کنگره دوم حزب، بحث و تصمیم‌گیری در این زمینه را در دستور کار قرار داد. بدین ترتیب کنگره دوم حزب کمونیست ایران، موسوم به کنگره ارومیه در سال برگزار گردید. این کنگره در سال ۱۹۲۷.م/۱۳۰۶.ش یعنی پس از تثبیت قدرت رضاشاه و آغاز مبارزه وی با احزاب سیاسی و بویژه کمونیست‌ها برگزار شد.

موافقین حمایت از قدرت گرفتن رضاشاه معتقد بودند با استقرار حکومت وی حکومت فئودال‌ها در ایران ساقط و حکومت بورژوازی مستقر خواهد شد. این عده بر این باور بودند که حکومت رضاشاه حداقل امپریالیسم انگلستان و جناح حامی آن را در ایران تضعیف خواهد نمود.

از دیدگاه این عده تضعیف فئودال‌ها باعث بهبود وضعیت دهقانان فقیر خواهد شد و در سایه حکومت بورژوازی ملی، سرمایه‌داری در کشور رشد خواهد نمود و مسیر ترقی و توسعه صنعتی پیموده خواهد شد. آن‌ها معتقد بودند با توسعه سرمایه‌داری و صنعتی شدن ایران، پرولتاریای صنعتی رشد خواهد نمود و شرایط برای تحقق انقلاب سوسیالیستی فراهم خواهد گردید. در کنگره دوم حزب جناح مخالف دیدگاه یاد شده را نادرست دانسته و تلاش داشت اثبات نماید کودتای رضاخان نه تنها موقعیت انگلستان را در ایران تضعیف نکرده، بلکه به عنصر تضمین کننده منافع این کشور در این پهنه تبدیل کرده است. آن‌ها تاکید داشتند رضاخان از ابتدا عامل انگلستان بوده، اما موافقینِ حمایت از او تا سال ۱۹۲۵.م/۱۳۰۴.ش یعنی بعد از سرکوب قیام‌های انقلابی و پادشاهی که پیوند محکمی بین او و انگلستان بسته شد، به این حقیقت پی نبرده بودند. ایشان بر این اعتقاد بودند با قدرت گرفتن رضاشاه نه تنها موقعیت موقعیت فئودال‌ها را تضعیف نکرده، بلکه حتی وضعیت دهقانان را در مقابل آن‌ها وخیم‌تر نموده است.

کنگره دوم حزب تلاش نمود تا اختلافات ایدئولوژیک را میان رهبران مرتفع سازد، اما اسناد موجود نشان می‌دهد که این اختلافات همچنان میان ایشان باقی مانده باشد. موضع‌گیری‌های ضد و نقیض این حزب از سال ۱۳۰۷.ش و پس از آن نشان از حل نشدن این اختلافات در میان رهبران حزب دارد. فضای محدود فعالیت در داخل، رهبران حزب کمونیست را بر آن داشت که بخشی از انرژی خود را صرف کار سازمانی و ایدئولوژیک در خارج از کشور نمایند. ایجاد مرکزی برای انجام کار تبلیغاتی در میان دانشجویان در اروپا و انتشار نشریاتی چون ستاره سرخ و پیکار از جمله کارهایی بود که حزب در این زمینه به سرانجام رسانید. محور فعالیت این حزب در داخل کشور نیز بیش از هر چیز معطوف به جنبش کارگری بود. حزب کمونیست ایران در این سال‌ها علاوه بر این در شهرهای مختلف ایران پیگیر فعالیت حزبی بود، اما فضای موجود اجازه گسترش بیشتر کار سازمانی را به این حزب نمی‌داد. اسناد حاکی از آن هستند که حزب کمونیست حداقل تا اوایل سال ۱۳۱۰.ش به صورت غیرعلنی فعال بوده است، اما تصویب قانون مقدمین بر علیه امنیت و استقلال کشور در خرداد همان سال تیرخلاصی بود بر پیکر کم‌جان حزب کمونیست ایران. تصویب این قانون نشان دهنده اوج جهت‌گیری ضدکمونیستی رضاشاه بود. بدین ترتیب فعالین چپ به صورت قانونی تحت پیگرد قرار گرفتند. بسیاری از رهبران حزب کمونیست ایران پس از این یا به زندان افتادند و یا ناگزیر به ترک کشور و مهاجرت بویژه به شوروی گردیدند. با این روند دیگر حتی امکان فعالیت مخفی برای حزب کمونیست ایران مهیا نبود، بنابراین این سازمان عملا به تعطیلی گرایید.

صوت نشست «چپ ایرانی (۲)»

ویدئوی نشست «چپ ایرانی (۲)» – بخش یکم و دوم