جستارها, مدرسه‌ها, مدرسۀ مطالعات هویت

نقدی بر دوگانۀ «آموزش زبان مادری» و «آموزش به زبان مادری»

نقدی بر دوگانۀ «آموزش زبان مادری» و «آموزش به زبان مادری»

نقدی بر دوگانۀ «آموزش زبان مادری» و «آموزش به زبان مادری»

نقدی بر دوگانۀ «آموزش زبان مادری» و «آموزش به زبان مادری»

نقدی بر دوگانۀ «آموزش زبان مادری» و «آموزش به زبان مادری»

میثم قهوه‌چیان*

چه نسبتی میان آموزش زبان مادری و آموزش علم (علم به معنای عام، نهاد علم در کشور و جهان) وجود دارد. آیا آموزش زبان مادری از آموزش به زبان مادری قابل تفکیک است؟ آیا می‌توان تنها زبان مادری را آموزش داد و از آموزش به زبان مادری سرباز زد و یا آموزش علم را منحصر به یک زبان دانست؟

نگارنده بر آن است که نمی‌توان میان آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری تمایز نهاد. جدایی این دو صرفا برای استفاده در ایدئولوژی ناسیونالیستی برای یکسان‌سازی زبان صورت می‌گیرد. اساسا آموزش به عنوان کارکرد دولت، در دولت‌های تک‌زبانه با زبان رسمی انجام می‌شود. در کنار این سیاست رسمی، آموزش‌های غیررسمی و رسمی زبان‌مادری بعضا مورد پذیرش قرار می‌گیرد اما تأکید می‌شود که چنین آموزشی، آموزش به آن زبان‌ها نیست بلکه صرفاً آموزش زبان مادری است و آموزش به معنای انحصاری با زبان رسمی انجام می‌شود.

هر زبان مادریِ دارایِ سنتِ مکتوبِ زنده، می‌تواند منبع علم آموزی و تولید علم باشد. هرچند برخی از این زبان‌ها در یک قلرو امکان نوشتاری ندارند اما در خارج از مرزهای سیاسی می‌توانند به صورت مکتوب، زبان رسمی کشور دیگری باشند. پس زبان مادری لزوما در محدوده مرزهای ملی نمی‌گنجد و مراد از داشتن سنت مکتوب برای یک زبان مادری، در محدود جغرافیای سیاسی خاص ملی نیست. اگر زبانی مادری در محدوده مرزهای ملی زبان مکتوب نداشته باشد اما در خارج از کشور چنین سنتی داشته باشد، آن می‌تواند منبع علم باشد.

در جهان پیشامدرن اسلامی، زبان عربی زبان علم بود اما این بدان معنا نبود که به زبان‌های غیر عربی علم تولید نشود، چنانچه برخی از متون فارسی و یا ترکی به تولید علم پرداخته‌اند.

علمی بودن یک زبان، به معنای وجود سنت علمی در آن زبان است. وجود کتاب‌هایی در شاخه‌های مختلف علمی، نگاشته شدن پایان‌نامه‌ها، وجود قوانینی حقوقی، متون مورد استفاده در شاخه‌های مختلف فرهنگی مانند دین، هنری و … نشاندهنده یک سنت علمی به آن زبان است. در این راستا، علم فراتر از علم تجربی و آکادمیک، میراث حکمی و اساطیری زبان‌ها را نیز می‌تواند در بربگیرد. مضافا گویشور به یک زبان مادری، با یادگیری سنت کتبی آن زبان، می‌تواند علم در آن زبان را بیاموزد. ایجاد تمایز بین زبان مادری و زبان علم، تنها با اعمال انحصار حقوقی برای تولید علم می‌تواند تضمین شود و در صورت عدم وجود چنین تضمینی، تولید و آموزش علم، با اختیار عالم یا علم آموز می‌تواند پیش رود.

علم به مثابه امری زبانی، می‌تواند در هر زبانی جاری شود. آموزش آن زبان، در واقع آموزش علم به آن زبان است. علم امری زبانی است، در این صورت، یک زبان مادری می‌تواند محمل علم باشد، مانعی ذاتی برای علمی شدن یک زبان نیست و به عبارت دیگر نمی‌توان گفت، علم به معنای عام، تنها با زبان‌های خاصی ممکن است. هرچند در مجامع علمی زبانی خاص غالب است اما نفس علم می‌تواند در زبان دیگری رخ نماید. برای مثال در سنت فلسفه آلمانی، زبان غالب آلمانی است اما این بدان معنا نیست که نتوان به زبان انگلیسی به این سنت ورود یافت. یا برای مثالی دیگر، زبان فلسفه یونانی، یونانی باستان بود اما فلاسفه در جهان اسلام با زبان عربی به شرح و بسط آن پرداختند.

داشتن زبان مادری در خلال جامعه‌پذیری به آن زبان نهادینه می‌شود. میزان داشتن زبان مادری از این رو متفاوت است. برخی تنها در خانه از آن استفاده می‌کنند اما برخی در جامعه و برخی در عرصه علم، سیاست و اجتماع می‌توانند و یا باید از آن استفاده کنند. همچنین داشتن زبان مادری به معنای عدم آموزش آن نیست، زیرا گویش به یک زبان متفاوت از آموزش به آن است. زبان در ورای استفاده طبیعی از آن، به مثابه مجموعه‌ای توانائی‌ها (خواندن، نوشتن، سخن گفتن و گوش دادن) نیازمند آموزش است. بدون چنین آموزشی، فرد خواهد توانست نهایتاً به زبانی گوش دهد و سخن بگوید، اما برای بهره‌مندی از متون به آن زبان و یا نوشتن به آن، نیازمند آموزش‌های اولیه خواهد بود. از این رو آموزش زبان مادری تحصیل حاصل نیست، بلکه به معنای توانایی استفاده از آن در همه عرصه‌های زبانی خواهد بود.

وقتی شما زبان مادری یاد می‌گیرید، یک زبان یاد می‌گیرید و یکی از کارویژه‌های زبان، تولید و آموختن علم است. به عبارتی عام شما می‌توانید از جهان‌هایی زبانی سخن یاد کنید که می‌توانید در آنها شرکت کنید. یاد گرفتن یک زبان می تواند به یاد گرفتن علم به آن زبان منجر شود. پس آموزش زبان مادری در واقع زمینه و لازمه آموزش (علم) به زبان مادری است. کسی که زبان مادری خود را می‌آموزد، می‌تواند به آن زبان علم بیاموزد و لازمه علم آموزی کسی با زبان مادری خودش، یاد گرفتن آن زبان است.

برای مثال فردی که زبان مادری او فارسی است، برای آموزش به این زبان، نیازمند آموزش زبان مادری است و برای او آموزش زبان مادری، در واقع یکی از مراحل آموزش به زبان مادری است.

اولین ناقض تمایز میان «آموزش زبان مادری» و «آموزش به زبان مادری»، نفس آموزش زبان مادری است زیرا آموزش زبان مادری با آموزش به زبان مادری تحقق می‌یابد. اگر زبان مادری، فارغ از استفاده طبیعی آن، یک علم باشد، در این صورت آموزش زبان مادری، آموزش به زبان مادری خواهد بود، زیرا لسان این درس خودش خواهد بود و کسی زبان مادرش را با زبانی دیگر نمی‌آموزد.

دومین تناقض پیش‌فرضی پنهان در خصوص انحصاری بودن آموزش توسط دولت تک‌زبانه است. فرض می‌کنیم که «خودآموزی» علم ممکن است و آموزش، لزوما از سوی آموزگار صورت نمی‌گیرد، بلکه آموزنده می‌تواند خود به سراغ علم رود. از این رو تمایز مزبور، انحصار آموزش توسط نهادی رسمی، یعنی دولت را، از پیش فرض می‌گیرد و این، نقض امکان خود آموزی است. اگر خودآموزی ممکن باشد، فرد با داشتن زبانی خاص، خواهد توانست علم را به آن زبان بیاموزد. در واقع در اینجا، آموزش زبان مادری، دادن امکانی به فرد است تا بتواند خود بیاموزد و با امکانی که حالا دیگر در دستان خود دارد به آموزش و خواندن و مطالعه منابع علمی بپردازد که پیش از آن نمی‌توانست آنها بپردازد و این یعنی خودآموزی ممکن است و آموزش زبان مادری قابل تمایز با آموزش به زبان مادری نخواهد بود. فرد دارای یک زبان (در هر مهارت ۴ گانه که بر اساس آن آموزش حاصل می‌شود) دارای علم به آن زبان خواهد بود. منحصران آموزش به زبان رسمی، به صورت پنهانی علم رسمی را به علم به زبان رسمی تقلیل می‌دهند از این رو، حتی زبان جهانی علم، برای به رسمیت شناخته شدن باید ترجمه شود. به این معنا علم جهانی ارزش ملی ندارد و انسان از گنجینه علم به زبان غیررسمی محروم می‌شود.

اولین مثبت ممکن بودن خودآموزی علم، خودآموزی زبان مادری است. چنین فردی، با داشتن زبان مادری می‌تواند به کتب مربوط به آموزش زبان مادری رجوع کرده و آن را بیاموزد. ثانیا، هر علمی دارای سلسله‌ای از مفاهیم، استدلالات و متون بوده و ابزار استفاده از آنها زبان است. با یادگیری زبان یک علم، فرد می‌تواند از علم به آن زبان بهره‌مند شود. هرچند مراد از خودآموزی می‌تواند صاحب شدن به یک علم در کمال ممکن آن نباشد اما امکان آن انحصاری بودن آموزش از مسیر دولت را با چالش روبرو می‌کند.  

با قبول استقلال نهاد علم نمی‌توان آن را ملزم به پذیرش یا عدم پذیرش یک زبان در خود کرد. به این شکل، انحصار یک زبان برای نهاد علم، منافی استقلال نهاد علم است. همین مساله آموزش علم به زبان خاص را با چالش روبرو می‌کند. پیامد آموزش زبان مادری علم آموزی و تولید علم بدان زبان خواهد بود و آموزش زبان مادری منافاتی با آموزش علم به زبان مادری نخواهد داشت هر چند برای مقاصدی دیگر از جمله مفاهمه بین گویشوران چندزبانه در یک کشور می‌توان راه‌های دیگری را در عین پذیرش این نکته در نظر گرفت. بنابراین ناسیونالیست‌های تک‌زبانه‌گرا، با جدایی آموزش زبان مادری از آموزش به زبان مادری، در صدد سلب چنین امکانی بوده و استقلال نهاد علم را نیز به زیر سوال می‌برند. در واقع تفکیک مزبور نه در خود علم و نه در نهاد علم قابل پذیرش نیست. هرچند یک نهاد علمی می‌تواند آموزش در خود را به زبانی خاص انتخاب کند، دیگر نهادهای علمی می‌توانند تصمیم دیگری در این خصوص بگیرند.

*دبیر مدرسۀ «مطالعات هویّت» باشگاه اندیشه