رویدادها, رویدادها-مدرسه مطالعات هایدگر, مدرسه مطالعات هایدگر, مدرسه‌ها

دازاین، انسان و مابعدالطّبیعه

دازاین، انسان و مابعدالطّبیعه

دازاین، انسان و مابعدالطّبیعه

دازاین، انسان و مابعدالطّبیعه

دازاین، انسان و مابعدالطّبیعه

مدرسه «مطالعات هایدگر» باشگاه اندیشه برگزار می‌کند:

درآمدی بر مطالعه‌ی هایدگر:
دازاین، انسان و مابعدالطبیعه

با حضور دکتر سیدمسعود زمانی (عضو هیأت‌علمی مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفه ایران)

شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲

📝 درباره‌ی نشست: شهاب‌الدین نیما شریف‌منش (دبیر مدرسه مطالعات هایدگر باشگاه اندیشه)

هر درآمدی، آمدن از دری به عرصه‌ای ست. بنابراین، این نحوه‌ی آمدن و ویژگی‌های در اند که قوام‌بخشِ یک درآمد اند، دری که با اوصاف‌اش، نحوه‌ی آمدنی به عرصه‌ای را می‌گشاید. پس چون نحوه‌های آمدن و اوصافِ درها دگر شوند، درآمدها نیز دگر خواهند شد. بی‌گمان فلسفه‌ی مارتین هایدگر، فلسفه‌ی سرآغازها و آغازهاست و میانِ این جست‌وجوی سرآغازها و پرداختن به درآمدها حتماً پیوندی ست که جست‌وجوگرِ آغاز‌ها را به راهِ نگارشِ درآمدهای بسیاری درانداخته است. هم ازاین‌رو ست که هم‌چون خودِ این فلسفه، از و با درآمدها می‌توان به عرصه‌ و آغازگاه‌های آن راه یافت.

بسیاری فلسفه‌ی هایدگر را فلسفه‌ای پادمتافیزیکی یا ضدِمابعدالطبیعی می‌دانند و می‌خوانند و شاید  نقشِ «گذر و گذار از متافیزیک» را در توصیفِ راهِ فکریِ هایدگر پررنگ‌تر می‌یابند، امّا این درآمد می‌خواهد با آمدن از سویِ «انسان» و «دازاین» و از درِ «مابعدالطبیعه»، به عرصه‌ی فلسفه‌ی هایدگر درآید و حتّی بر سرِ آن ست که «گذر و گذار از مابعدالطبیعه» را نیز در پرتوِ درگیریِ مدامِ هایدگر با مابعدالطبیعه (خواه آشکار و خواه پنهان) و محوریتِ «متافیزیک» برای او از آغاز تا پایانِ فلسفه‌‌اش ببیند و به دید آورد.

✍️ گزارش مشروح

– برگرفته‌ای از کتابِ «پژوهشی درباره‌ی دازاین، انسان و مابعدالطبیعه در اندیشه‌ی هایدگر» نوشته‌ی دکتر سید مسعود زمانی با تصرف و تلخیص.

– این نوشته و سخن‌رانیِ ایشان مکملِ هم اند.

– در به‌کارگیری‌ِ واگردان‌ها و معادل‌ها از برابرگذاری‌هایی که دکتر زمانیِ گرامی آن‌ها را بهتر می‌دانند، بهره برده‌ام تا روی‌کردِ ایشان به برابرگذاری‌ها را ارج نهاده باشم.

هایدگر همواره در سراسرِ فلسفه‌اش مسأله‌ی «وجود» را با آغاز از و بر پایه‌ی مسأله‌ی «انسان» برمی‌رسد و این مسأله را در بُنِ همه‌ی مسائلِ فلسفه می‌بیند. ازاین‌رو معمولاً بسیاری از هایدگرشناسان مسأله‌ی «انسان» را به بحثِ «دازاین» فرو می‌کاهند و برای فهمِ معنای «دازاین» نیز بر «وجود و زمان» متمرکز می‌شوند.

اما تمرکز بر «وجود و زمان» نه برای فهمِ درستِ معنای «دازاین» بسنده است و نه برای فهمِ درستِ بحثِ «انسان» در کلیتِ فلسفه‌ی هایدگر. زیرا هم «وجود و زمان» اثری ناتمام ست و هم بخشِ بزرگی از آن‌چه هایدگر درباره‌ی «دازاین» گفته است، در دیگر آثارِ او آمده است؛ افزون‌براین، این اصطلاح، در دهه‌ی پایانیِ فلسفه‌ورزی‌اش دیگر رونقِ سابق را ندارد.

درواقع اصطلاحِ «دازاین» متعلق‌به یک دوره‌ی فکریِ مشخص ست که «وجود و زمان» را نیز در بر دارد. پس درست ست که «دازاین» را بی‌توجه به «وجود و زمان» نمی‌توان فهمید اما هم‌چنین نمی‌توان آن را صرفاً برپایه‌ی این اثر و بی‌توجه به دوره‌ی «وجود و زمان» و نیز بی‌توجه به بافتارِ کلیِ راهِ فلسفیِ او فهمید.

هنگامی‌که از دوره‌های فکریِ یک فیلسوف سخن می‌گوییم، خودبه‌خود به این سو راه می‌بریم که فلسفه‌اش را نیز هم چون یک «راه» در نظر آوریم و این به راهِ کسی یا چیزی درآمدن، خودْ نیازمندِ درآمدی و آن درآمد نیز پی‌روِ راه و روشی ست. اما هر «راهِ» رفته‌ای ازجمله برنامه‌ی فلسفیِ «وجود و زمان» را تنها هنگامی می‌توان به‌درستی فهمید که آن را از پایانِ آن، یعنی از آخرین ایستگاه‌اش به دید آوریم و به دیگر سخن، آن را از پسِ پیموده شدن، بازبنگریم.

هایدگر «وجود و زمان» را ناتمام می‌گذارد و فاصله‌ای انتقادی از آن می‌گیرد. پس اگر بر این امر پای بفشاریم که از سویی باید «وجود و زمان» را در و بر بسترِ گسترده‌ترِ دوره‌ی «وجود و زمان» بازخواند و از دیگرسو می‌بایست پایانِ این دوره را آغازِ دوره‌ی تازه‌ای در راهِ فکریِ هایدگر به شمار آورد و بایسته است که بررسیدنِ کلیتِ فلسفه‌ی او را نیز از این «گشتِ» فکریِ او پس از «وجود و زمان» بیاغازیم، بی‌راه نرفته‌ایم.

واژه‌ی «مابعدالطبیعه» یا «متافیزیک» اندکی پس از چاپِ «وجود و زمان» بر پیشانیِ آثار و اندیشه‌ی هایدگر می‌نشیند. ازاین‌پس، مسأله‌ی «وجود»، همراه با «مابعدالطبیعه» خود را نمایان می‌کند. هایدگر، تا پیش از نیمه‌ی دهه‌ی سی، در بسیاری از آثاراش، نسبت‌به «مابعدالطبیعه» موضعی ایجابی اتخاذ می‌کند و در همین سال‌ها می‌کوشد تا «مابعدالطبیعه‌ی» ویژه‌ی خود، یعنی «مابعدالطبیعه‌ی دازاین» یا «هستی‌شناسیِ مبنایی» را تأسیس کند. کمی پیش از این نیز، فلسفه‌ی خود را «هستی‌شناسیِ دازاین» می‌نامید.

درواقع منظورِ او از همه‌ی این عنوان‌ها، «مابعدالطبیعه‌ی مابعدالطبیعه» یا «بررسیِ شرایطِ امکانِ مابعدالطبیعه» است، یعنی «متافیزیکی» که در بُنِ هر متافیزیکِ مفروضی، باید باشد تا آن متافیزیکِ مفروض بتواند ممکن شود و آن بن چیزی جز «دازاین» نیست. درس‌گفتارهای هایدگر در این سال‌ها، تاریخِ «متافیزیک» و متافیزیک‌پردازانِ بزرگ را بر پایه‌ی «مابعدالطبیعه‌ی دازاین» شرح و تفسیر می‌کند.

اما تقریباً از میانه‌ی دهه‌ی سی به بعد، روی‌کردِ او به «متافیزیک» دیگر سلبی ست. نه‌تنها از تأسیسِ «مابعدالطبیعه» دست می‌کشد، بل در رویارویی با «متافیزیک» نیز دیگر تنها به شرح و تفسیر بسنده نمی‌کند و کار را به نقد و جرح می‌کشاند. در نیمه‌ی دومِ دهه‌ی سی، گفت‌وگویی فلسفی با نیچه را می‌آغازد که درواقع کوشش‌هایی برای متافیزیکی نیندیشیدن اند.

اما حتی در این دوره هم «مابعدالطبیعه» از موضوعاتِ مهمِ فلسفه‌ی هایدگر ست. بنابراین، دوره‌ی پس از دوره‌ی «وجود و زمان» را می‌توان «دوره‌ی مابعدالطبیعیِ» اندیشه‌ی او نامید و باید به یاد داشت که خودِ این دوره، دو دوره‌ی کوچک‌تر را نیز در بر دارد: دوره‌ی ایجابی که تقریباً در نیمه‌ی نخستِ دهه‌ی سی است و او می‌کوشد تا بنیادِ «متافیزیک» را پی نهد و دوره‌ی سلبی که از نیمه‌ی دومِ دهه‌ی سی تا پایانِ این دوره است و در پیِ غلبه بر «متافیزیک» ست.

باید توجه داشت که «گشت» یا «چرخشِ» هایدگر از برنامه‌ی «وجود و زمان» به برنامه‌ی «پرسش از ذاتِ مابعدالطبیعه» را نباید چونان انقلابی در اندیشه‌ی او فهمید، انقلابی که گویی شکافی ژرف میانِ این دو برنامه پدید آورده است. هایدگر این «گشت» را بر پاشنه‌ی «دازاین» انجام می‌دهد، «گشتی» چنان آرام و بی‌سروصدا که کمتر کسی در نگاهِ نخست به آن پی می‌برد. اما میانِ «متافیزیکِ» او با گونه‌های دیگرِ «متافیزیک» فرق بسیار ست و فرقِ فارقِ «متافیزیکِ» او این ست که بر « تحلیلِ وجوهِ تکوینی» یا «اطوارِ وجودیِ دازاین» و «تشخصاتِ وجودِ» او بنا می‌شود.

این که روی آوردنِ هایدگر به «متافیزیک» را غایتِ دوره‌ی «وجود و زمان» و پایانِ این دوره بدانیم، تفسیری خاص از فلسفه‌ی او را به میان خواهد آورد که بیش از هر چیز متوجهِ چگونگیِ پرداختنِ هایدگر به مسأله‌ی «مابعدالطبیعه» و نیز بده-بستانِ او با اندیشه‌ی متافیزیکی ست.

هایدگر را معمولاً با و به متافیزیک‌ستیزی‌اش می‌شناسند، اما چنین فهمی از او بسیار نابسنده است زیرا او دستِ‌کم در دوره‌ای از فلسفه‌ورزی‌اش دل‌مشغولِ بنیان نهادنِ «متافیزیک» است و گذشته از تلاش‌های‌اش در راستای تأسیسِ «مابعدالطبیعه‌ی» خاصِ خویش و نیز کوشش برای تأسیسِ اساسی برای هر «مابعدالطبیعه‌ی» ممکنی، نه‌تنها به «مابعدالطبیعه» بل ازبنیاد با «مابعدالطبیعه» می‌اندیشد و بی‌توجهی به این نکته، فهمِ فلسفه‌ی او را دشوار می‌کند.

برای هایدگر، «متافیزیک» و سرنوشت‌اش از جدی‌ترین مسائلِ فلسفی اند. او حتی «راهِ» نوِ خودْ به آینده و «آغازی دیگر» را در گروِ برگذشتن از «متافیزیک» و تاریخِ تاکنون‌اش می‌داند و اصلاً «آغازی دیگر» را در قیاس با «مابعدالطبیعه» توضیح می‌دهد. پس با انگشت نهادن بر «متافیزیک» می‌توان به پس و پیشِ «راهِ» فکریِ او فرا رفت و بازگشت و از دری دیگر و به‌گونه‌ای‌دیگر به عرصه‌ی فلسفه‌ی او درآمد. با چنین درآمدنی، روشن خواهد شد که مسیرِ بعدیِ «راهِ» فکریِ او به چه سمت‌وسویی می‌رود و مسیرِ تاکنون‌اش از کدام سمت‌وسو می‌آید. نیز می‌توان فهمید که چرا هایدگر به‌سویِ «مابعدالطبیعه‌ای» دیگر می‌رود و چگونه بعدتر درصددِ غلبه بر آن برمی‌آید. می‌توان «وجود و زمان» را بازپس‌نگرانه فهمید و به بنیادِ مابعدالطبیعیِ نه‌چندان آشکاراش پی برد. افزون بر این‌ها، این‌که از درِ «مابعدالطبیعه» به فلسفه‌ی هایدگر درآییم، برای «مایی» که در زیست-جهانِ ایرانی-اسلامی به‌سر می‌بریم و بیش از دوازده قرن سابقه‌‌ی سروکله زدن با «مابعدالطبیعه» داریم، بسیار بااهمیت ست. خوانشِ هایدگر از ره‌گذرِ «متافیزیک»، ازسویی ما را با تاریخِ فلسفه‌ی اروپایی و ازدیگرسو با سیرِ فلسفه در زیست-جهانِ ایرانی-اسلامی رویاروی می‌کند که برآمدگاهِ چالش‌ها و پرسش‌هایی اندیشه‌ساز و اندیشه‌سوز خواهد بود.

صوت نشستِ «دازاین، انسان و مابعدالطبیعه»
ویدئوی نشستِ «دازاین، انسان و مابعدالطبیعه»