نقد متافیزیک

نقد متافیزیک

نقد متافیزیک

نقد متافیزیک

مدرس «مطالعات مدرنیته و نقد متافیزیک» باشگاه اندیشه برگزار می‌کند:
نشست «نقد» متافیزیک؛ «دیالکتیک عقل محض» کانت و «نشان‌دادنی»های ویتگنشتاین
با حضور دکتر علی صادقی (مدرس فلسفه در دانشگاه علامه طباطبایی)
یک‌شنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱

🔻 درباره‌ی نشست
کانت در فصل «دیالکتیک استعلایی» از کتاب «نقد عقل محض»، مهم‌ترین موضوعات مورد بحث در متافیزیک سنتی را ذیل سه عنوانِ روان‌شناسی، کیهان‌شناسی و خداشناسی دسته‌بندی کرده و مغالطی‌بودنِ آنها را از دید خود شرح می‌کند. در این ارائه، پس از بیان برخی استدلال‌های کانت در این زمینه، رویکرد ویتگنشتاین (با تمرکز بر کتاب «تراکتاتوس») در نقد متافیزیک به بحث گذاشته خواهد شد.

📝 گزارش مختصر

نشست نقد متافیزیک کانت و نشان‌دادنی‌های ویتگنشتاین با حضور دکتر علی صادقی یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ به‌همت مدرسه مطالعات مدرنیته و نقد متافیزیک در باشگاه اندیشه برگزار شد.

در این جلسه دکتر علی صادقی نخست درباره نقد کانت به متافیزیک توضیحاتی ارائه داد. وی توضیح داد که کانت در واکنش به نزاع میان آرای متافیزیکی عقل‌باوران و تجربه‌باوری شکاکانه هیوم این ادعا را مطرح کرد که نخست باید از حدود و ثغور توانایی‌های شناختی عقل بحث کنیم. بر این اساس کانت ادعا کرد که نظام‌های متافیزیکی پیامد به‌کارگیری مفاهیم عقلی در قلمرویی فراتر امور تجربه‌پذیر است. با این‌حال کانت تصریح می‌کند این فراروی امری ناشی از نادانی صرف نیست، بلکه ناشی از تلاش و تکاپوی عقل برای پاسخ‌دادن به پرسش‌های بنیادین پیش‌روی بشر، مانند وجود خدا، اراده آزاد و خلود نفس است. بنابراین هرگز نمی‌توان به صورتی قاطع و نهایی اندیشه‌ی متافیزیکی را کنار نهاد.

سپس دکتر صادقی به توضیح نقد ویتگنشتاین و تأثیرپذیری او از کانت پرداخت. او توضیح داد که بنا بر تحلیل ویتگنشتاین شکل گیری مدعیات متافیزیکی نه ناشی از اطلاق مفاهیم عقلی فراسوی تجربه، که ناشی از تلاش برای گفتن امور ناگفتنی است. از نظر ویتگنشتاین تنها وضعیت ممکن امور واقع جهان گفتنی هستند و اموری مانند ارزش‌های اخلاقی، زیبایی‌شناختی و… را نمی‌توان به شکلی درست ساخت در زبان بیان کرد، و این امور خود را درون گفتنی‌ها نشان می‌دهند. به دیگر سخن، مدعیات متافیزیکی ناشی از تلاش برای فراروی از مرزهای زبان است. امری که هرچند ما را به وادی سخنان بی‌معنا می‌اندازد، اما در نظر ویتگنشتاین هم مانند کانت، این امر ناشی از تلاشی است برای بیان بنیادین‌ترین امور هستی بشری. تلاشی که هیچ‌گاه نمی‌توان از آن رهایی یافت.

📝 گزارش مشروح

نشست نشست «نقد» متافیزیک؛ «دیالکتیک عقل محض»ِ کانت و «نشان‌دادنی»های ویتگنشتاین با حضور دکتر علی صادقی یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱به‌همت مدرسه مطالعات مدرنیته و نقد متافیزیک باشگاه اندیشه برگزار شد. گزارش مشروح نشست را در ادامه از نظر می‌گذارنید:

ضعف اساسی‌ای که کانت در بحث‌های متافیزیکی گذشتگانش می‌دید آن بود که آنها پیش از ورود به بحث، به ارزیابی توانایی‌ها و ناتوانی‌های عقل نپرداختند. از نظر کانت، سنجش توانایی‌های عقل یک مقدمه لازم برای ورود به هر بحث متافیزیک است. معنای اولیه نقد متافیزیک از نظر کانت این است، و البته در ادامه خواهیم دید که اجزاء دیگری نیز به آن افزوده خواهد شد و بدین‌جا می‌رسد که بحث‌های متافیزیکی محصول کاربرد نابه‌جای قوای شناختی انسان است. کانت در جملات ابتدایی مقدمه‌ی ویرایش اول «نقد عقل محض» می‌گوید این به نوعی تقدیر عقل انسان است که در یکی از انواع شناخت‌های‌اش پرسش‌هایی به عقل تحمیل شده که اولاً عقل گریزی از این پرسش‌ها ]یعنی پرسش‌های متافیزیکی[ ندارد زیرا از ماهیت خود عقل نشأت می‌گیرند و ثانیاً به این پرسش‌ها پاسخ نمی‌توان داد زیرا فراتر از ظرفیت عقل انسان هستند.

لذا لازم است ابتدا در مورد کاربرد به‌جا و نابه‌جای قوای شناختی صحبت کنیم. به‌طور خلاصه، کانت پس از توضیحاتی که در مورد قوای چهارگانه‌ی شناختی انسان سخن می‌گوید، کاربرد به‌جا و مجاز قوای شناختی را در جایی می‌داند که دریافتی پدیداری از جهان خارج، در امتزاج و آمیختگی با مقولات فاهمه قرار بگیرد. او این نکته را در بخش‌های «حسیات استعلایی» و «منطق استعلایی» به تفصیل توضیح می‌دهد تا به این نتیجه برسد که مسائل متافیزیکی حاصل اطلاق مقولات فاهمه هستند در جایی که هیچ حس‌یافت و ادراک پدیداری‌ای وجود ندارد، و در نتیجه مقولات فاهمه به‌نحو نامجازی به‌کار رفته‌اند. کانت از سه علمی نام می‌برد که به‌نظر او در آنها این کاربرد ناروای مقولات دیده می‌شود: روان‌شناسی نظری، کیهان‌شناسی نظری، و الهیات نظری. مباحثی نظیر بحث از «من» به مثابه یک جوهر (در روان‌شناسی نظری)، بحث از اینکه آیا جهان ابتدای زمانی و انتهای مکانی دارد/ندارد (در کیهان‌شناسی نظری)، و بحث از براهین اثبات وجود خدا (در الهیات نظری)، محصول کاربرد ناروای قوای شناختی، و اطلاق ناروای مقولات فاهمه است. با این مقدمات، او به این نتیجه می‌رسد که این دسته از مباحث متافیزیکی حل‌ناپذیرند و توجه و التفات به نابه‌جایی و نارواییِ کاربرد مقولات در این حوزه‌ها موجب می‌شود تا سودای حل نظری این مسائل را از سر بیرون کنیم و پای معرفت را از این حوزه‌ها بیرون بکشیم.

ویتگنشتاین هم نقد متافیزیک را در دستور کار داشت و در معنایی موسع، گویی او هم از این جهت میراث‌بر کانت بود. ویتگنشتاین در تمام ادوار فکری‌اش دلمشغول تقسیم‌بندی و تفکیک حوزه‌های مختلفِ معرفتی بود و علم تجربی را از متافیزیک، اخلاق و دین تفکیک می‌کرد و این کار را با عطف توجه به منطق زبان، و تقسیم‌بندی گزاره‌ها به بامعنا (که حاوی نسبتی بین اشیاء و امور هستند) و بی‌معنا (که فاقد نسبتی میان اشیاء و امور هستند) انجام داد. او دسته اول گزاره‌ها را گفتنی و دسته دوم را نشان‌دادنی می‌نامد و با این تفکیک، می‌کوشد تا دایره‌ی نفوذ علوم تجربی را از متافیزیک متمایز کند و از خلط‌ها و مغالطاتی که از عدم توجه به این تمایز ایجاد می‌شود جلوگیری کند و بدین شکل او به نقد متافیزیک می‌پردازد. با ذکر دو نمونه، به توضیح این نکته می‌پردازم.

نمونه اول، نقدی است که او به برهان کیهان‌شناختی بر وجود خدا دارد. او در بندهای 37/6، 371/6 و 372/6 تراکتاتوس ضرورت علّی را زیر سوال می‌برد و تنها نوع مقبول از ضرورت را ضرورت منطقی معرفی می‌کند و تلقی مدرن از قانون طبیعی را زیر سوال می‌برد. چنان‌که سیریل بارت نیز بدان اشاره کرده، سخن ویتگنشتاین این است که سلسله علل تجربی به نقطه‌ای پایانی و غیرتجربی و متعالی منتهی نمی‌شود که بخواهیم نام آن را خدا بگذاریم. لذا برهان کیهان‌شناختی، که می‌خواهد از امور تجربی به امر متعالی فراروی کند، قابل قبول نیست. سلسله امور تجربی مشروط را هر قدر هم که ادامه دهیم، باز هم در چارچوب امور مشروط و درون‌جهانی باقی می‌مانیم و به امر نامشروط و متعالی نمی‌رسیم.

نمونه دوم اینکه ویتگنشتاین در بند 4/6 تراکتاتوس می‌گوید که همه گزاره‌ها ارزش یکسانی دارند. مراد او از ارزش در اینجا، نمی‌تواند ارزش صدق باشد، زیرا مشخص است که ارزش صدق همه گزاره‌ها یکسان نیست. منظور او، ارزش اخلاقی و دینی است. استفن مالهال می‌گوید منظور ویتگنشتاین در این بند تراکتاتوس آن است که هر گزاره‌ای واجد مقداری ارزش اخلاقی و دینی است و از این جهت، با سایر گزاره‌ها مشترک است.

ویتگنشتاین در «یادداشت‌ها» می‌گوید شیوه معمول نگاه‌کردن به هر شیئی آن است که آن را چیزی مثل دیگر اشیاء و چیزی همچون سایر چیزها ببینیم، در حالی که می‌توانیم به شیوه دیگری نیز به اشیاء نگاه کنیم؛ شیوه‌ای که او آن را نگاه‌کردن به اشیاء از منظر ابدی می‌نامد، یعنی ما اشیاء را به مثابه یک کلِ به‌هم‌پیوسته ببینیم. در جای دیگری از «یادداشت‌ها» می‌گوید اگر به هر شیئی چنان نگاه کنیم که چیزی شبیه و در کنار سایر اشیاء است، همه اشیاء به یک اندازه بی‌اهمیت‌اند، اما اگر به چشم یک جهان به آنها نگاه کنیم همه آنها واجد ارزش و اهمیت‌اند. هر شی‌ای، اگر به عنوان یک امر منفرد درنظر گرفته شود، امری بی‌اهمیت و فاقد ارزش اخلاقی-دینی است، اما اگر هر شی را چیزی در ارتباط و پیوستگی با سایر اشیاء درنظر بگیریم که در مجموع در درون یک کل به هم مرتبط‌‌اند، و این کل متکی به اراده الهی است، آنگاه هر شی‌ای واجد ارزش خواهد شد. این نگاه دوم به اشیاء، نگاه از منظر ابدی است. به تعبیر او، اگر این‌گونه به اشیاء نگاه کنیم، هر شی‌ای انگار تمام جهان را در پس‌زمینه خود دارد. این شی دیگر یک امر منفردِ بی‌اهمیت نیست، بلکه گویی بخشی از یک کل است. به تعبیر او، با چنین نگاهی می‌توان «امر رازآلود» را درک کرد. اما این «کل»، امری نیست که ما با نگاه تجربی بتوانیم آن را دریابیم. چنان‌که ویتگنشتاین در تراکتاتوس می‌گوید امر رازآلود خود را در درون جهان، یعنی به عنوان شی‌ای از اشیاء جهان، آشکار نمی‌کند، بلکه وقتی آشکار می‌شود که ما به جهان از منظری ابدی، یعنی به عنوان یک کل یکپارچه محدود، به جهان نگاه کنیم. مفهوم «کل»، مفهومی نیست که ما دسترسی تجربی بدان داشته باشیم.

پس ویتگنشتاین اولاً منتقد تجربه‌گرایی است، و ثانیاً به تفاوت روش‌شناختی میان حوزه‌های معرفتی مختلف می‌پردازد، و ثالثاً امور حیاتی انسان‌ها را امور نشان‌دادنی می‌داند و متذکر می‌شود که این امور را نباید با امور گفتنی و تجربی خلط کرد. از این زاویه، می‌توان ویتگنشتاین را ادامه‌دهنده سنتِ نقد متافیزیک که از کانت شروع شد، دانست.

صوت نشستِ «نقد متافیزیک»
ویدئوی نشستِ «نقد متافیزیک»