جستارها, مدرسه‌ها, مدرسۀ مطالعات هویت

امکان تجدّدی دیگر در چارچوب «داوری اردکانی»

امکان تجدّدی دیگر در چارچوب «داوری اردکانی»

امکان تجدّدی دیگر در چارچوب «داوری اردکانی»

امکان تجدّدی دیگر در چارچوب «داوری اردکانی»

امکان تجدّدی دیگر در چارچوب «داوری اردکانی»

میثم قهوه‌چیان*

نسبت میان تجدد و هویت ایرانی از دیدگاه داوری اردکانی چگونه است؟ نسبت این دو به شکل ایران امروز را تعیین می‌کند. اگر به صورت پرسش و پاسخی بتوان نوشتار حاضر را خلاصه کرد، باید به این سوال که نسبت میان تجدد و هویت ایرانی از دیدگاه داوری‌اردکانی چیست چنین پاسخ داد که تجدد که دارای صورت واحدی است که در غرب به وجود آمده، جهان‌های پیش از خود و امکان بقانی‌ آنها را از میان برده و به عنوان تنها جهان موجود، راهی پیش روی هویت ایرانی است که باید آن را به درستی پیمود اما در عمل، ایران در حد تقلید و یا مواجهه مانده، به تفکر در باطن غربی نپرداخته و همچنین با گسست از تفکر در منابع اندیشه خود، به واماندگی و درماندگی رسیده که تلاطم‌‌های سیاسی، اجتماعی و نظری از مشروطه تا کنون، نتیجه آن است. راهکار داوری دعوت به تفکر در شرق و غرب است. و مراد او از تفکر، انس با وجود است که از معبر تفکر در فلسفه و هنر پدید می‌آید.

اما داوری برای شناخت اکنون به نقد یا نفی «تجددستیزی» و «تجددگرایی» می‌پردازد که من آنها را عناوین «ستیز با تجددستیزی» و «ستیز با تجددگرایی» نامیده‌ام. اکنون ایرانی را می‌توان هر لحظه پس از مشروطه تا کنون تکرار شکست در راه تجدد خواند. راهکار داوری ذیل عناوین ستیز با تجددستیزی و تجدد‌گرایی، پاسخی به این سوال اساسی است که علت شکست‌های ما چه بوده است؟ اگر آرمان‌ اصلی مشروطه حکومت قانون باشد، ما به این دستاورد هنوز نرسیده‌ایم و قدرت با قانون مهار نشده است. اما علت چیست؟ از نظر داوری ایران در آغاز دوران تجدد خویش به تقلید از غرب برخاست که امری ناگزیر بود، اما از نظر او هویت ایرانی در همین مرحله ماند، مسئولیت حالش را بر عهده نگرفت و بر گردن دیگری انداخت، تلاش کرد که در تجدد خوب و بد را از هم جدا کند، آینده تجدد که حال غرب است را ندید و «درمانده» و «وامانده» شد.

ستیز با تجدد‌ستیزی

از نظر داوری تجدد عامدانه و با نیت قبلی در غرب رخ نداد. از نظر او «تاریخ غرب سیر طبیعی تاریخ غربی بود، تجدد با اراده به قدرت پدید آمده و بسط یافته است» (داوری اردکانی، رضا، ما و راه دشوار تجدد، نقد فرهنگ، 1401، 300) ایده مرکزی تجدد خودبنیادی خرد بشری است و این تنها بشر است که می‌تواند سرنوشت خود را رقم زند. «تجدد پدید آمدن شرایط و امکان کوشش و تدبیری است که بشر با غفلت از هر قدرتی ورای قدرت بشری و مرجعی غیر از خود، برای تحکیم موقع خود در عالم و تصرف در طبیعت و سامان دادن به امور زندگی به خرج داده است.» (داوری‌اردکانی، 1401، 287)

داوری با تجددستیزی در ستیز است زیرا حتی برای تجددستیزی هم باید متجدد بود. او بر آن است که «باید در تاریخ غربی سیر کرد تا مستعد شرکت در ساختن بنایی مانند تمدن غرب شد … اگر قومی بخواهد در برابر چیرگی سیاسی و اقتصادی غرب ایستادگی کند، باید تمام لوازم و شرایط غرب را فراهم داشته باشد» (داوری اردکانی، رضا، وضع کنونی و تفکر در ایران، سروش، 1363، 64-65) همچنین معتقد است «در این زمان نمی‌توان مدرن یا مدرنیست نبود و به تجدد اعتنا نکرد» (فلسفه و آینده آن در ایران) و «راه توسعه را ناگزیر باید پیمود» (داوری‌اردکانی، 1401، 296)

داوری نتیجه تجددسیتزی را واماندگی و درماندگی دانسته است، در واقع دو راه برای ما وجود دارد اول سیر درست در مسیر غرب و دوم واماندگی و درماندگی «تاریخ جدید غربی چنان نبود که قومی به اختیار به آن رو کند و قوم دیگر از آن روی برگرداند، بلکه تمام مردم عالم می‌بایست وارد این تاریخ شوند. پس با توجه به بسط قهری تاریخ غرب گفته‌ام که سیر درست در طریق غرب بهتر از واماندگی و درماندگی است.» (داوری‌اردکانی، 1363، 10)

ستیز با تجددگرایی

موضوع ستیز داوری با تجددگرایی نحوه توسعه ما و همچنین باطن غرب باز می‌گردد. او بر آن است که «اتفاقا جلوه‌های زشتی [غرب] که من به آن اشاره می‌کنم بیشتر در عالم به اصطلاح توسعه نیافته و غرب‌زده ظاهر شده است و می‌شود.» (داوری‌اردکانی، 1401، 132)

از نظر او امروز غرب به دوران پست مدرن رسیده است که در آن «همه ارزش‌ها و از جمله ارزش‌های مدرن از اعتبار افتاده و به حرف و لفظ تهی از مضمون تحویل شده و اختیار همه چیز جهان را تکنیک در دست گرفته است». در واقع از نظر او آنچه تجدد در حوزه محیط زیست، تکنولوژی و هوش صنوعی به آن رسیده است نشان می‌دهد که تجدد آینده‌ای تاریک دارد.

او بر آن است که «هوش مصنوعی که می‌آید و جانشین انسان می‌شود و به جای انسان راه بر می‌گزیند به زندگی آدمی و صالح کار او کاری ندارد. درست بگویم برای صلاح و صلح و آزادی راه نمی‌جوید و تصمیم نمی‌گیرد و بلکه صرفا در طریق طرح‌های تکنیک پیش می‌رود.» (سخنرانی چرا توجه به آینده مهم است) اگر ما امروز آینده تجدد را در غرب می‌بینیم، چرا باید در این چنین آینده نیز شریک شویم و هر چه غرب می‌اندیشد را بیاندیشیم.

امروز شاهد آنیم که فلسفه در غرب در ایدئولوژی‌ها و مذاهب اصالت علم، تاریخ و منطق منحل شده است و این از نظر داوری‌اردکانی قابل پذیرش نیست.

ستیز با تجدد‌گرایی بر مبنای اهمیتی است که او به فلسفه می‌دهد زیرا از نظر او «فیلسوف کسی است که اصول تازه‌ای می‌یابد و وضع می‌کند و طرح نو در می‌اندازد» (داوری‌اردکانی، 1363، 83)

این ستیز به نحوه تقلید ما از غرب باز می‌گردد و اینکه شرق‌شناسی که منظری عاریتی از غرب برای شناخت خودمان است موجب می‌شود ما از فهم خود ناتوان باشیم. در حالیکه «فلسفه، شعر و معارف ما، زندگی و تاریخ ماست و فهم آدمی با تاریخ خودمان ساخته می‌شود اینها مواردی نیستند که به زمان خاص تعلق داشته باشند.» (داوری اردکانی، رضا، نگاهی دیگر به فلسفه اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران، 1387،63) از این رو سنت مانعی برای تجدد نیست و این جدال فرعی است.

همچنین روی دیگر نقد تجددگرایی از نظر داوری نگاهی کشکول وار به تجدد است و اینکه ما می‌توانیم در باطن و ظاهر غرب دست به انتخاب بزنیم اما چنین نیست و ما از آنجا که غرب کلیتی است که عناصر آن غیر قابل تفکیک است باید همه تجارب غربی را بر گیریم. او به عنوان نمونه به ژاپن اشاره کرده و می‌نویسد «قوم ژاپنی از نیمه دوم قرن نوزدهم تماس با غرب را آغاز کرد و در این مدرت با تذکر اجمالی نسبت به سابقه تاریخی خود تاریخ و فرهنگ غرب را در تمامیت آن درک کرد و در مرحله پایان تاریخ غربی با غرب سهیم و شریک شد.» (داوری‌اردکانی، 1363، 63)

هویت و راه‌حل ما

در اندیشه‌های داوری شناخت هویت مای ایرانی به عنوانی مایی غیر متجدد مطرح است. او در واقع می‌پرسد مای غیرمتجدد ایرانی کیست و یا هویت ایرانی در جهان تجدد چه سرنوشتی یافته است. این ما نمی‌داند که کیست. از زمان‌ِ خود بیرون است اما داعیه توانایی مطلق دارد. «مردمی که از خرد تاریخی بهره بیشتر دارند اختیارشان بیشتر است و بی‌خردان، از قدرت و اختیار چندان بهره‌ای ندارند. هرچند که خود را صاحب قدرت و اختیار مطلق بدانند. از این رو هویت ایرانی پس از تجدد می‌خواست اما نمی‌دانست که برای این خواست باید غربی شود و آن را در ظاهر و باطن بپذیرد. با چنین وضعی است که می‌توانست به نقد غرب بپردازد.» انسان متجدد ایرانی از این جا ماند زیرا او جایِ تاریخی خود را از دست داد. امکان‌هایش را نشناخت و حال خود را از دست داد، این بود که از آن جا هم رانده شد و نتوانست توسعه یابد و متجدد شود.

نتیجه، شکست مداوم تجدد در ایران و بدتر شدن اوضاع است. «ما درد انباشته قرن‌ها و دهه‌ها داریم. مشروطه هم که آمد تا درمانی برای این درد باشد از عهده برنیامد و درد به تدریج شدید‌تر شد. انقلاب اسلامی 57 هم … دست به گریبان مشکلات بزرگ است» (مصاحبه فلسفه، کار روشنفکری نمی‌کند) راهکار ما در این امکانِ اکنون ماست که آینده ما گذشته غرب است این امکان امکان تفکر فلسفی است و این یعنی آنکه ما در مسیر توسعه ضرورتا برای رسیدن به آینده خودمان باید دارای اندیشه باشیم و مراد از این اندیشه فلسفه و انس با وجود است، آنچه ما را به آگاهی و آزادی می‌رساند. (نقل قول‌ها از سخنرانی فلسفه و آینده ایران)

او از تجدد شانه خالی نمی‌کند اما به تفکر انتقادی در خصوص آن می‌پردازد زیرا آینده تجدد، آینده ضروری ما نیز هست. «تماما اقوام در راه غرب هستند. اگر تاریخ داشته‌اند دوره تاریخ‌شان بسر آمده و کم و بیش شریک در حوالت تاریخ غرب شده‌اند. اینها اگر می‌خواهند از غربزدگی ناپسند و منحط نجات یابند راهی ندارند که با فلسفه و هنر و خلاصه با جان غرب آشنا شوند.» (داوری‌اردکانی، 1363، 141)

ملیت تجدد‌گرایان ایرانی نه محصول شناختی از خود غیرغربی که تعریف خود در مختصات شرق‌شناسانه و ایدئولوژیک بود از این رو چنین خودآگاهی که محصول ناسیونالیسم و از منظر تقلید بود نمی‌توانست به انس با تفکر گذشته منجر شود و در نتیجه گسستی رخ داد که انسان را در نسبت با تجدد آماده استعمار و عقب‌ماندگی کرد. داوری با نقد این رویکرد بر آن است که ما به عنوان ساکنان جهان توسعه نیافته دو راه پیش روی خود داریم، راه تقلید و یا راه تفکر.

امروز هم انسان ایرانی عامل همه نتوانستن‌هایش را دیگری معلوم و یا مجهول عنوان می‌کند. این نامسئول بودن خود، زمینه‌ای برای تلاطم‌های سیاسی و اجتماعی بوده است. در دوری از تامل و اندیشه و علت، توجه به معلول و تلاش برای پاک کردن صورت‌ مسئله، رفتار رایج هویت ایرانی است.

حال که آینده‌ امروز غرب را نیز نگران کرده است. داوری هویت ایران را به اندیشیدن در مبادی خود بودنِ خود و غرب بودنِ غرب دعوت می‌کند، دعوتی که مستلزم گفتگویی میان منابع اندیشه ایرانی با اندیشه غربی است.

او در این راه ابن‌رشد را رو به غرب و آموزگار تجدد خوانده است. او بر آن است که «ابن‌رشد می‌توانست حلقه واسطه فلسفه اسلامی و فلسفه اروپایی باشد» (داوری‌اردکانی، 1387، 83) آنچه در حکمت ایرانی موردی برای توجه نداشت. داوری در نکته‌سنجیی مربوط به جهان سیاست، حکومت مصلحت اندیش و مصحلت بین را چاره کار می‌داند. از نظر او سیاست نباید با «اعتقاد و حقیقت» خلط کند. اینجا نکته مهمی که وجود دارد در اولویت دادن به مصلحت مردم است. این ضرورت حکومت رو به توسعه است زیرا در تجدد، حقیقت برساختی از خرد خودبنیاد است و «نظام تجدد و جامعه جدید نظام مشارکت مردم است.» (مصاحبه فلسفه کار روشنفکری نمی‌کند) از این رو حکومت با رفتن در پی حقیقت و اعتقاد، به نفی شهروندان می‌پردازد.

از نظر او «حکومت وظایف معین دارد و اگر به جای ادای وظایف اصلی خود به کارهایی که در توان حکومت نیست بپردازد راه به جایی نمی‌برد. اینکه درست چیست و حقیقت کدام است و کدام راه به سعادت دنیا و عقبی می‌رسد امری است که باید به اهلش واگذشته شود و مسلما چنین تحقیقی وظیفه حکومت نیست» (همان)

عصاره آرمان داوری را در خاطره رویایی او می‌توان کشورداری خوب عنوان کرد. آنچه در جای دیگر عمل بر اساس مصالح و نه حقیقت و اعتقاد عنوان کرده است. این امیدواری اما از مشروطه تاکنون تحقق نیافته است و این عدم تحقق نه ریشه در راه سیاسی که در تفکر در خصوص هویت جدید ایرانی دارد. «امروز هویت ایرانی هویتی توسعه نیافته است که به آینده نمی‌اندیشد، دچار آشفتگی فکری و عملی است و مواجهه با غرب را به سیاست تقلیل داده و حتی نظر را نیز تابع سیاست ساخته است.» (مقاله تاملی نظری-تاریخی در باب مواجه ما و تجدد) در حالی که از نظر داوری بیرون رفتن از مسیر تکرار نیازمند حکومتی است که به وظایف خود عمل کند.

تلاطمات اکنون هویت ایرانی از منظر داوری

با مبانی داوری ما نمی‌توانیم تعیین قبا و پوشش را به دیگری بسپاریم اما این خودسپاری جلوه‌ای از مبانی است که باید در نظر و عمل طی شود. به عبارت دیگر تنها با غربی‌شدن از طریق شناخت خود و غرب است که می‌توان به مظاهر و نتایح حیات غربی رسید. «همه می‌خواهند مسائل روز را حل کنند و بی‌حق هم نیستند ما ولی اگر اساس و اصولی نباشد، این نزاع‌ها و و قیل و قال‌ها چه فایده دارد؟» (داوری‌اردکانی، 1363، 144). تلاطمات امروز ایران مانند گذشته مدرنش چشم در سطح سیاسی دارد. هویت ایرانی ریشه تلاطمات خود را حل نکرده و خرد خودبنیاد را نپذیرفته است. روی دیگر این سخن می‌تواند در خود حق پنداری جریانات سیاسی باشد که خود را با حق گره می‌زنند در حالی که بشر جدید نه با حق که با مصلحت و علم اعتباری در هم تنیده شده است.

به بیانی دیگر تغییرطلبان و حاکمان جامعه ایرانی در پی آن هستند که بر فراز جامعه ایران ایستاده و او را به سمتی که در ذهنشان به عنوان حقیقت دارند راهنمایی کنند در حالی که باید از ایشان پرسید «این توانایی را از کجا آورده‌اند که بر فراز جامعه بایستند و از بالا آن را دست کاری کنند؟ آن ها از کجا می‌دانند که تغییر فلان اعتقاد، منشا تحول مورد نظر آنان می‌شود و چگونه آن اعتقاد را تغییر می‌دهند؟ (داوری‌اردکانی، 1401، ، 323)

نقدی به داوری و امکان تجددی دیگر در چارچوب داوری

چنانچه عنوان شد داوری انتقاداتی اساسی به تجدد که صورت کامل آن را در غرب تحقق یافته می‌داند دارد. همچنین بر آن است که باید غربی شویم و این کار را نیز باید به درستی انجام دهیم، یعنی به تمامه و کماله از درون و برون غربی شویم. او تصریح می‌کند ما با توجه تاریخی به خود و شناخت باطن غرب، باید این مسیر را طی کنیم. به عبارتی می‌توان گفت، از نظر داوری تجدد مقدم بر نقد و نفی تجدد است، یعنی باید غربی شویم که بتوانیم غرب را نقد کنیم. اما آیا با توجه به فرازهایی انتقادی در تاریخ غرب در آثار او می‌توان تجدد را به تمامه خواست و یا آیا با اندیشیدن به آینده آینده خویش، نمی‌توان آینده‌ متفاوت‌تری از آنچه تجدد می‌نماید را به عنوان مقصد تعیین کرد؟ نگارنده معتقد است که بر اساس چارچوب‌های داوری این امکان وجود دارد.

او تصریح کرده است که غرب به تحقیر اقوام غیرغربی پرداخته و حقوق بشر برای او حقوق بشر غربی است. در این صورت این تناقض چگونه قابل حل است؟ به نظر می‌رسد این کار را بتوان با طراحی مقصدی اصلاح‌شده از تجدد انجام داد. و الا نمی‌توان ابتدا خود را تحقیر کرد و بعد غرب را نقد. البته این کار به راحتی با مبانی داوری قابل قبول نمی‌نماید زیرا او اشاره کرده است که تجدد یک محصول تمامیت یافته است که همه عناصر آن، و ظاهر و باطنش یک‌جا خواستنی بوده و نمی‌توان بین این عناصر دست به تفکیک زد.

اما چنانچه خود می‌گوید، بین تجدد آغازین که به دنبال صلح و رفاه بشری بود با تجدد متاخر که به جهان کنونی ختم شده است فرق بسیار است، در این صورت آیا نمی‌توان ملاحظات غرب متاخر و اندیشه پساتجدد را در راه رسیدن به تجدد در نظر گرفت؟ آیا نمی‌توان به کشور اندیشید اما در دام ناسیونالیسم نیافتاد؟ آیا می‌توان متجدد شد اما به تخریب محیط زیست دامن نزد و یا در اندیشه چپاول دیگران نبود؟ چنین رهیافت‌هایی امروز در غرب نیز مطرح شده است، آیا نمی‌توان تجددی اصلاح‌‌شده را مورد تامل قرار داد؟ داوری در بخشی به جایی تجدد از روندهای همزمان آن اشاره کرده و می‌گوید: «تجدد با استعمار یکی نیست و این دو را با یکدیگر اشتباه نباید کرد. با استعمار می‌توان مخالف بود. (تاملی نظری-تاریخی در باب مواجه ما و تجدد) اما از طرفی می‌گوید «استیلا و امپریالیسم و استعمار در ذات فلسفه جدید غرب بود» (داوری اردکانی، 1363، 85) و «تجدد یک نظام است … غرب به قدرت و چیرگی بر جهان رسیده است. اگر می‌گویند این چیرگی ظلم است راست می‌گویند. اما قهر و چیرگی را نمی‌توان از این نظام گرفت یعنی تجددی نمی‌توان ساخت که آزادی و علم و رفاه و اخلاق و معرفت داشته باشد و از اعمال قدرت بر سلطه پرهیز کند» (همان) هرچند به نظر برسد که این نقد با مبانی داوری در تضاد باشد اما با توجه به بازگشایی راه تفکر توسط داوری، امکان تامل در آن وجود دارد. شاید هرچند داوری نپسندد، اما بر اساس روش تفکر همو که می‌گفت فلسفه اصول تازه‌ای می‌یابد و وضع می‌کند و طرح نو در می‌اندازد گفت که، تجددی دیگر ممکن است.

منابع:

میری، سیدجواد، ایران امروز و فردا، نقد فرهنگ، 1401
میری، سیدجواد، نظریه عام اصلاح دینی، نقد فرهنگ، 1400
داوری اردکانی، رضا، وضع کنونی و تفکر در ایران، سروش، 1363
داوری اردکان، رضا، ما و راه دشوار تجدد، نقد فرهنگ، 1401
داوری اردکانی، رضا، نگاهی دیگر به فلسفه اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران، 1387
داوری اردکانی، رضا، ناسیونالیسم، ملت و ملیت، نقد فرهنگ، 1400
داوری اردکانی، رضا، تاملی نظری-تاریخی در باب مواجه ما و تجدد: https://www.cgie.org.ir/fa/news/265846
داوری اردکانی، چرا توجه به آینده مهم است: https://www.mehrnews.com/news/5723089
داوری اردکان، فلسفه و آینده ایران: https://www.mehrnews.com/news/5355536
داوری اردکانی، فلسفه کار روشنفکری نمی‌کند: https://www.mehrnews.com/news/5506964
کاجی، حسین، کیستی ما از نگاه روشنفکران ایرانی، روزنه، 1378
محمدی، رحیم، گفتمان‌های جامعه ایرانی: تجدید ساختارهای آگاهی و نظم معنایی در تاریخ معاصر، نقد فرهنگ، 1401

– این یادداشت گزارشی است از مقاله «نسبت میان تجدد و هویت ایرانی در اندیشه رضا داوری اردکانی» که در همایش داوری در ترازوی داوری در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و در 7 خرداد 1402 توسط نگارنده ارائه شده است.

*دبیر مدرسۀ «مطالعات هویّت» باش‌گاه اندیشه