رویدادها, رویدادها-مدرسه مطالعات هایدگر, مدرسه مطالعات هایدگر, مدرسه‌ها

دشمنان هایدگر (۴)

دشمنان هایدگر (۴)

دشمنان هایدگر (۴)

دشمنان هایدگر (۴)

دشمنان هایدگر (۴)

مدرسه «مطالعات هایدگر» باشگاه اندیشه برگزار می‌کند:
دشمنان هایدگر
نشست چهارم: بنیاد‌های متافیزیکی علم، فروپاشی دانایی و اسب تروای منطق
با حضور علی‌رضا میرزائی (مترجم و هایدگرپژوه)
پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲

📝 دربارۀ نشست

قصدِ ما در این مدخل یا درآمدن، این است که به هایدگر بپردازیم، به‌دیگرسخن، به فلسفه‌ی هایدگر. آغاز این درآمدن و راه‌گشایی، نه از فلسفه‌ی هایدگر و آن‌چه از درونِ جهان هایدگر برمی‌خیزد، که قرار است از بیرون وارد راه شود. یعنی نه در سویه‌ای ایجابی، که از منظری سلبی کارِ خود را پیش می‌برد. اما یک روی‌کردِ سلبی همواره با نفی و انکار سر و کار می‌یابد، و هر انکاری یا پیامدِ ستیزی است، یا در پیِ خود می‌خواهد ستیزی را پی‌ریزی کند. از این روی نقطه‌ی تمرکزِ درآمدِ ما، تأمل بر نقاط تنش‌زا و ستیزه‌گرانه‌ای است که مرزهای فلسفه‌ی هایدگر را از تاریخِ فلسفه جدا می‌کند.

📝 گزارش مشروح

احتمالاً همه این جمله‌ی معروفِ هایدگر را که «علم نمی‌اندیشد»، شنیده‌ایم. این جمله چه معنایی در خود دارد؟ منظور هایدگر از اندیشیدن چیست که علم توانِ آن را ندارد؟ و تعریفِ هایدگر از علم، خصوصاً علمِ جدید که تحتِ سیطره‌ی تکنولوژی درآمده چیست؟

برای هایدگر انحراف فلسفه به متافیزیک و در پیِ آن، دگرگونیِ معنای بنیادینِ بسیاری از کلماتِ آغازینِ تاریخِ اندیشه‌ی غرب، محصول یک رویدادِ بنیادین بود : ورودِ اسبِ تروای منطق (λογικά)، به مثابه‌ی نظامی از گزاره ها و ساز و کارهای مفهومی، به قلب لوگوس (λόγος). خاست‌گاهِ زبان و منطق لوگوس بهمثابه‌ی امری است که لِگِین (λέγειν) در آن جریان دارد، یعنی آنچه به لوگوس قوام میبخشد رویداد و فعل لگین به معنای آشکار کردن، به بیان درآوردن، به حضور آوردن و روشنایی‌بخشیدن است که این خود همانطور که می‌دانیم متعلق به هستی است. این هستی است که امری را از تاریکی به روشنایی و از نیست‌بودگی به ساحت هست‌بودگی می آورد. از این روی زبان به زعم هایدگر، یعنی ساحتِ آشکارگی و به بیان درآمدن یک پدیدار خانه‌ی هستی. دستور زبان یا آن قانونی که به زبان سامان می‌دهد، نه قوانین منطقی، که سیطره‌ی آشکارکننده یا به روشنی درآورنده است. آن رویدادی که با افلاطون شروع شد، شکل‌گیریِ علمِ مطالعه‌ی لوگوس در هیات منطق بود و امرِ گردهم‌آورنده، سامان‌دهنده، روشنایی بخش و آشکار کننده مبدل شد به قوانینی انسانی و عقلانی که زبان را قاعده‌مند میسازد. پس منطق شد ساحت جایگزینیِ قواعد انسانی به جای سامان آشکارکننده‌ی هستی و اینگونه ساحتِ انتولوژیک و هستی‌شناختی مبدل شد به عرصه‌ی نقشبازی عقل منطقی و محاسبه‌گر. به زعم هایدگر جهان پیش از منطق‌، بی منطق و بی سامان نبود، اما با منطق و توسط قواعد منطقی تسخیر شد و مجموعه‌ی گزاره‌های منطقی منجر شد به شکل‌گیری نوعی از علم‌ که از ذات علم منحرف شده بود.

همانطور که در جلساتِ پیشین ذکر شد، هایدگر همواره در تمامی آثاراش در پی آن است که توضیح دهد مرزهای فلسفه از علم جدا هستند. حتی با وجود اینکه در اوایل کار، او فلسفه‌ای را که شیوه‌ی پدیدارشناختی را بهکار می‌بُرد، گاهی علم می‌نامید، اما تاکید می‌کرد که فلسفه‌ی علمی یا پدیدارشناختی، ساحتی بالاتر از علم در معنای عامِ کلمه، که به رشته‌هایی مانندِ فیزیک، ریاضیات، زیست‌شناسی و … اشاره می‌کند، دارد. به زعم هایدگر، پرسش از ذاتِ علم را خود علم نمی‌تواند طرح کند، چرا که پرسش از ذاتِ علم درونِ گزاره‌های علمی سیر نمی‌کند و پرسشی فلسفی است، یعنی پاسخ به پرسش «علم به مثابه علم چیست؟» در اساس نه پرسشی علمی که فلسفی است. اما ذاتِ علم از منظر هایدگر چیست؟

هایدگر به روش معمول خود، برای روشن شدن ساحت پاسخ به این پرسش، به سرآغاز (Anfang) بازمی گردد، آنجا که برای نخستین بار علم ساحت خود را می‌گشاید و آن نیست مگر همان درس‌های ارسطو تحتِ عنوانِ «فیزیک»، هرچند ما می‌توانیم رد علم را در فیلسوفان پیشین نیز بیابیم، اما در درس‌های فیزیکِ ارسطو است که نخستین بار علم به عنوان محصول شکل‌گیری متافیزیک در هیاتِ «فراموشیِ هستی»، همانند مسبب خود [متافیزیک] وارد فاز انحرافی خود می‌شود. علم در معنای اولیه معرفت یا همان ἐπιστήμη بود که در معنای اصیل و آغازین یونانی خود به معنی «دانایی» است و عالم کسی است که پای در راه سفر به سرزمین و گستره‌ی دانایی می‌گذارد و در این سفر می‌خواهد به حقیقت جهان و چیزها راه یابد. محصول هر سفری تجربه است. در زبان آلمانی برای «تجربه»، و «تجربه کردن» دو معادل داریم: یکی Erfahrung و دیگری Erlebnis. اولی از فعل fahren به معنای رفتن، راهی شدن، حرکت کردن می‌آید و دومی از فعل leben به معنای زندگی کردن. آنچه در اولی نظر هایدگر را جلب می‌کند آزمودن، طی کردن، راه‌گشایی و راهی شدن و خود راه است و در دومی محوریت زندگی به مثابه‌ی «زنده بودن موجود زنده» که بعداً در متافیزیکِ نیچه، به مثابه‌ی ذاتی‌ترین محرکِ «اراده‌ی معطوف به قدرتِ موجودات» خودنمایی می‌کند.

مورد دیگر مفهوم حرکت، یا حرکت دادن یا همان Kinêsis نزد ارسطو است که معادلِ آلمانی آن Bewegung به معنای حرکت ، برگرفته از فعل bewegen به معنای حرکت دادن است. توجه هایدگر در این فعل، به Weg یعنی راه است. او در رساله‌ی «در راه زبان»، حرکت کردن را به «راه یافتن» یا «راه گشایی» تعبیر می‌کند.

هم در «تجربه» و هم در «حرکت»، محوریت با «راه» است. هایدگر ذاتِ علم به مثابه‌ی معرفت یا اپیستمه را در راهی شدن، گشودگی به راه و راه گشایی می‌داند. او حتی عنوانِ فرعی مجموعه آثاراش را «نه آثار بل راه‌ها» می‌نامد، یعنی در همهی‌ آثار خود به مقصدهایی قطعی و تمام‌شده نیاندیشیده است، بل صرفاً راه‌هایی را برای اندیشیدن به هستی آزموده است.

آنچه در متافیزیک و بعداً در علمِ مدرن خودنمایی می‌کند، نه راه و راهی‌شدن که شیوه‌های رسیدن به یک مقصد دقیق و معیّن است. همانطور که پیش‌تر اشاره شد، دگرگونی معنای متودوس (μέθοδος) از «در راه بودن» به متدها و شیوه‌های پژوهش و تحقیق در علوم مدرن نیز در امتداد همان مطلبی است که در بالا اشاره شد. در واقع مفهومِ مرکزی در علمِ مدرن نیز همین شیوه-محوری و نتیجتاً پژوهش-محوری است. موضوعِ پژوهش نیز نه پدیدارها و نه راه یافتن به ساحتی که در آن گوهرشان به روشنایی در می‌آید، بل صرفاً برابرایستها (Gegenstand) یا ابژه‌هایی هستند که برای شناخته شدن باید موضوع و مورد پژوهش قرار گیرند. این مطلب در متافیزیکِ مدرن، خود را در جمله‌ی معروفِ دکارت یعنی «می‌اندیشم پس هستم.» نشان می‌دهد. در واقع اینجا اندیشیدن به معنای تصور، بازنمایی، پیش-نهادن (vorstellen) ودرعین حال تسخیرکردن است. این تسخیر، تعرّض و درافتادن (herausfordern) با جهان و پدیدارها نزد هایدگر در ذاتِ تکنولوژی مدرن است و تحت مفهومِ گشتل (Gestell) به معنای «داربست» یا «قاب‌بندی» از آن سخن میگوید. به زعم هایدگر گشتل به جهان و پدیدارها تعرّض می‌کند، آنها را به بند می‌کشد، راههای گشودگی‌شان را مسدود می‌کند و نهایتاً آن‌ها را ذخیره و آماده به خدمت می‌کند.

او با مثالِ آسیابِ آبیِ کنارِ رودخانه‌ی راین و مقایسه‌ی آن با سدّ نیروگاه برقی که در مسیر رود راین ساخته شده و نیز واکاویِ راین در شعر هولدرلین، ذات تکنولوژی مدرن یا همان گشتل را توضیح می‌دهد. برای او راینی که در شعرِ هولدرلین است راینی است که به آن مجال داده شده تا ذات خود را آشکار کند و بدانگونه که هست باشد یا در مثال آسیاب آبی توضیح می دهد که با وجود این‌که آسیابِ آبی گردش چرخ خود را از جریان رود دارد و درعین حال امکان‌های ذاتی رود را نیز مسدود نمی‌کند، بل مجال می‌دهد راین بدانگونه که هست جاری باشد، اما سدِ نیروگاه برقی، راین را به بند می‌کشد و آن را آماده به خدمت می‌کند، یعنی هر زمان که خواست، بدانگونه که میخواهد از آن استفاده می‌کند. نکته‌ی دیگری که در ذاتِ گشتل هست، بهره وری است. گشتل کاری می‌کند که بالاترین بهره کشی از جهان صورت پذیرد. جهان برای تامین انرژی یا مایحتاج‌های دیگر است که باید آماده یا ذخیره شود و امکانهای آن باید مواد خامی در جهت استفاده برای اجرای پروژه‌های صنعتی باشند. هایدگر در درس‌گفتارهای نیچه به شاگرداناش توصیه می‌کند که حتما از نمایشگاه عکسی که موضوع آن جنایت‌های رخ داده در آشویتس است دیدن کنند و درعین حال اشاره می‌کند، جنایتی که در حوزه بهره‌کشی از زمین، خاک، جنگل‌ها و خصوصاً در حوزه‌ی کشاورزی مدرن رخ می‌دهد از جنایت آشویتس دهشتناک‌تر است. چرا که تکنولوژی مدرن تنها به این می‌اندیشد که چه میزان سود و زیان، انرژی مواد خام مصرفی در دریاها و اقیانوس‌ها، جنگل‌ها و کوه‌ها و نهفته است. تکنولوژی به صدای پدیدارها و حقیقت‌شان گوش نمی‌دهد. تنها چیزی که برایاش مهم است «حساب و کتاب» است. در واقع هایدگر با این عبارت، تمایز تعریف تفکر نزد خود را با فهمِ متافیزیک و تکنولوژی مدرن از تفکر را آشکار میکند و عرصهی ستیزِ این دو را به روشنایی می‌آورد. هایدگر به این تفاوت در خطابه‌ی یادبود یا همان گِلاسِنهایت، با تمایز میان تفکر متأملانه ( besinnliches denken) و تفکر محاسبه‌گر (rechnendes denken) اشاره می‌کند.

حال بهتر می‌توانیم معنای جمله‌ی «علم نمی‌اندیشد» را نزدِ او درک کنیم. در واقع منظورِ هایدگر این است که علم نه در کار اندیشیدن، که در کار حساب و کتاب است. اما برای اینکه این گزاره بیشتر برایمان آشکار شود، لازم است به معنای تفکر نزد او توجه کنیم. معادل‌های آلمانی برای تفکر عبارتند از: überlegen، befinden، vermuten و denken که هایدگر denken را بر می‌گزیند. به زعم او denken با فعل danken به معنای سپاس‌گزاری و فعل andenken به معنای به یادآوردن مرتبط است. معانی دیگرِ سپاس‌گزاری، به غیر از ارج نهادن و سپاس، پاس‌داشتن و مراقبت است. همچنین ذاتِ اندیشه نزد هایدگر به یاد آوردن است. یادآوریِ امرِ فراموش شده. نزدِ هایدگر مهمترین امری که آن را فراموش کرده‌ایم همان اندیشیدن و پرسش از بنیادین‌ترین امر یا همان هستی است. پس ذات تفکر در به یادآوردن و مراقبت از حقیقتِ هستی است و انسان نیست مگر پاسبان و امانت‌دارِ حقیقتِ هستی و این رسالتِ محافظت و امانت‌داری به زعم هایدگر توسطِ خودِ هستی به انسان واگذار شده است. معنای پنهانی که می‌شود آن را با تاملی بیشتر در عنوانِ درسگفتار «چیست آنچه تفکراش می‌خوانند» (Was heißt denken ?) یافت:
-تفکر به چه فرا می‌خواند؟
-کدامین امر [ما را] به تفکر فرا می‌خواند؟

صوت نشستِ «دشمنان هایدگر (۴)»
ویدئوی نشستِ «دشمنان هایدگر (۴)»