رویدادها, رویدادها-مدرسه مطالعات هایدگر, مدرسه مطالعات هایدگر, مدرسه‌ها

دشمنان هایدگر (۹) – هایدگر و امر شاعرانه (بیان احساسات سوژهٔ رمانتیک یا گوش‌سپردن به آوای هستی و برپاداشتن بنیادهای قوم)

دشمنان هایدگر (۹) – هایدگر و امر شاعرانه (بیان احساسات سوژهٔ رمانتیک یا گوش‌سپردن به آوای هستی و برپاداشتن بنیادهای قوم)

دشمنان هایدگر (۹) – هایدگر و امر شاعرانه (بیان احساسات سوژهٔ رمانتیک یا گوش‌سپردن به آوای هستی و برپاداشتن بنیادهای قوم)

دشمنان هایدگر (۹) – هایدگر و امر شاعرانه (بیان احساسات سوژهٔ رمانتیک یا گوش‌سپردن به آوای هستی و برپاداشتن بنیادهای قوم)

دشمنان هایدگر (۹) – هایدگر و امر شاعرانه (بیان احساسات سوژهٔ رمانتیک یا گوش‌سپردن به آوای هستی و برپاداشتن بنیادهای قوم)

مدرسه مطالعات هایدگر باشگاه اندیشه برگزار می‌کند:

نشست نهم دشمنان هایدگر
هایدگر و امرِ شاعرانه
بیانِ احساساتِ سوژه‌ی رمانتیک یا گوش سپردن به آوایِ هستی و برپاداشتنِ بنیادهای قوم

با ارائه‌ی
علیرضا میرزایی
هایدگرپژوه و مترجم

پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲
ساعت ۱۸:۳۰

خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان اندیشه

✍️ گزارش مشروح

در و بعد از گذر یا غلبه بر متافیزیک، واپسین پیشنهاد هایدگر به جهان دو چیز است : تفکر و امر شاعرانه. پیشتر درباره تفکر و اقسام و تعریف آن نزد هایدگر سخن گفتهایم. اما این بار میخواهیم به امر شاعرانه بپردازیم. یعنی آنچه که هایدگر را به سوی مرشد، راهنما و عزیزترین همراهش تا پایان عمر، یعنی فریدریش هولدرلین سوق می دهد. اما شعر و امر شاعرانه برای هایدگر چه معنایی دارد؟ چرا هولدرلین در مرکزیت این رویداد قرار دارد؟ و اینکه نسبت امر شاعرانه با هستی، که هایدگر تمامی عمر خود را صرف اندیشیدن به آن کرد چیست؟

زبان نزد هایدگر:

    پیش از اینکه وارد مبحث هایدگر، امر شاعرانه و هولدرلین شویم لازم است ببینیم مواجهه‌ی هایدگر با زبان به چه سیاقی است و اصلا زبان برای او در چه مناسبتی قرار دارد. از این روی لازم است به نخستین اثر بزرگ او در دوره‌ی آغازین، یعنی «هستی و زمان» نظری بیافکنیم تا نوع مواجهه‌ی هایدگر با زبان را بهتر درک کنیم. همه به این مهم اذعان دارند که زبانِ هستی و زمان، حتی برای آلمانی‌زبان‌ها دشوار است. این دشواری البته نه از روی پیچیدگی‌های ساختگی، که محصول نگاه ژرف هایدگر و نتیجه‌ی گریز از مواجهه‌ای روزمره با زبان است. از این روی می‌شود گفت مواجهه‌ی هایدگر با زبان در «هستی و زمان» مواجهه ای جدی است. اما درعین حال می توان مشاهده کرد که این نوع نگاه به زبان، با شیوه‎ی برخورد او با زبان در دوره آخر توفیر دارد. در این دوره هایدگر بیشتر از کلماتی مانند Die Sage به معنای گفته، از فعل sagen  یعنی گفتن و  Rede و  Gerede به ترتیب به معنای حرف زدن و پرگویی یا وراجی استفاده می‌کند. سوای ارزش هرکدام، آنچه مسلم است، در این دوره زبان برای هایدگر در گفتن و بیان کردن خلاصه می‌شود. موشکافی‌هایی که هایدگر روی کلماتی نظیر فوسیس، لوگوس و آلثیای یونانی دارد، نشان از اهمیت زبان نزد او است و اینجا است که برای نخستین بار به سویه‌ی پنهان و فراموش شده برخی کلماتی که او آنها را کلمات بنیادین   Die Urworte  می نامند، اشاره می کند.  هایدگر کنکاش در معنای تحت تحت اللفظی  و به نوعی آشکار کردن و بیرون کشیدن آنچه در زیر لفظ پنهان است و شیوه ی خاص تبارشناسی یا اتیمولوژی کلمات را تا پایان عمر در بسیاری از آثار خود حفظ می کند. مانند تامل در معنای تحت‌الفظی عبارت Es gibt در رساله‌ی «زمان و هستی» که در زبان  روزمره به معنای «وجود دارد» است، در حالی که به زعم هایدگر باید به معنای تحت اللفظی آن یعنی «آن می‌دهد» توجه کرد، چرا که به زعم او اینجا «آن»  اشاره به خود هستی است. به باور هایدگر همواره در معنای تحت الفظی، امری پنهان  شده است. اما این به معنای رویکرد پنهان‌کارانه‌ی زبان نیست. بلکه این خود هستی است که با رویکردی خودپنهانمدارانه (verborgenheitlich) خود را از نظرها پنهان می‌دارد. این مهم ما را به یاد گفته ای از گوته می اندازد:

Die alten Sprachen sind die Scheiden, darin das Messer des Geistes steckt.

زبان‌های کهن همچون غلاف هایی هستند که خنجر روح در آنها پنهان است. 

زبان و تفکر  

کارل کرائوس، روزنامه نگار، شاعر و نمایشنامه نویس اتریشی در جایی می نویسد : 

Die Sprache ist die Mutter, nicht die Magd des Gedankens.

زبان نه پیشخدمت و کنیز  تفکر که مادر آن است. این گفته گویی اشاره به آن رویکردی دارد که هایدگر در قبال زبان اتخاذ می کند. اینکه زبان ابزار و داشته ای برای تفکر باشد ، نزد هایدگر توهمی بیش نیست. به زعم او زبان نه داراییای متعلق به انسان، که اتفاقاً این انسان است که متعلق به زبان است. اگر مفهوم پرتاب شدگی (Geworfenheit) را به یاد بیاوریم، پرتاب شدن به جهان بهواقع، پرتاب شدن در زبان و زبان قوم است. از این روی این زبان است که سخن می‌گوید، نه ما . گفته معروف فوکو مبنی بر اینکه «ما نوشته می‌شویم، نمی نویسم» نیز اشاره به همین نکته دارد. تیزبینی های هایدگر روی کلمات و زبان نشان اهمیت بالای آن نزد او دارد  و او راه تفکر را همواره در درون و از راه زبان می‌داند. در رساله‌ی پرسش از تکنولوژی اشاره می‌کند که هرگونه  اندیشیدنی راهش از زبان می‌گذرد. این مطلب تا بدان‌جا مهم میشود که ما در دوره‌ی پایانی تفکر هایدگر به جمله‌ی معروفش در رساله‌ی «نامه ای درباب انسان‌گرایی» می‌رسیم: زبان خانه هستی است.  یعنی انسان مقیم زبان است و اتفاقاً تنها با اقامت در زبان است که انسان می‌تواند به آشکارگی  و حقیقت هستی راه یابد. کما اینکه خود هستی نیز تنها از راه زبان خود را آشکار می‌کند و با انسان سخن می‌گوید. در واقع هرگونه کلام اندیشمندانه، پاسخی است به فراخوان هستی. 

زبان، حقیقت و بی خانمانی  (Unheimlichkeit) : 

با دقت در مجموعه‌ی آثار هایدگر می‌توانیم سه نوع تلقی از زبان را در آثار او ردیابی کنیم و در این ردیابی است که می‌شود به مفهوم بی‌خانمانی  یا بی‌قراری نزد هایدگر راه یافت:

رویکرد اول، مواجهه‌ای اصیل با زبان به مثابه‌ی جایگاه آشکارگی حقیقت هستی است که شامل کلامِ امر مقدس، زبانِ اندیشه‌ورزانه و شاعرانه است. در این مواجهه حقیقتِ ناپوشیده یا آلثیا خود را بر جهان آشکار می‌کند. اینجا آشکارگی حقیقت نه محصول اراده‌ی انسانی، که رویدادِ ازآنِ خود کننده‌ی هستی (Ereignis) است. و انسان تنها گوشسپارنده به آن  و دربرگرفته شده توسط آن است. برای چنین فهمی از زبان لاجرم باید بر نوع تعریف حقیقت نزد هایدگر و انحراف متافیزیکیای که از ذات بنیادین آن در تاریخ هستی رخ داده است تامل کنیم. اینجا کلمات نه به مثابه‌ی امری اتفاقی، انتخابی یا توافقی، یعنی تعریف سوسوری از  زبان، که در رابطه‌ای بنیادین با هستی، حقیقت و پدیدارها هستند. 

رویکرد دوم، نگاه ابزارشناختی به زبان است. در اینجا زبان صرفاً ابزاری است برای بیان اندیشه‌ها و ایده‌ها. در این ساحت، حقیقت، یا گزاره‌ی حقیقی است، یا امرِ حقیقی و لاجرم وقتی از حقیقت چیزی صحبت می‌کنیم، از صحت، درستی و ارزیابی و داوری آن صحبت می‌کنیم. می‌توان چنین گفت که در این نوع نگاه به زبان، حقیقت، به مثابه‌ی امری تولیدی و تحت اراده انسان است که ازفیلترهای ارزیابی و داوری عبور کرده است. چرا که این قدرت داوری و ارزیابی و شناخت انسان است که درست یا غلط بودن گزاره یا امری را تعیین می‌کند. این نوع نگاه پراگماتیستی به زبان، متعلق به علم در ساحت متافیزیکی و  نزد هایدگر یک انحراف است. جمله‌ی معروف هایدگر، یعنی علم نمی اندیشد، اشاره به این دارد که نوع مواجهه‌ی ابزارگرایانه و پراگماتیستی به زبان(از آن روی که اندیشه همواره معطوف به حقیقت هستی است) فهمی از تفکر و حقیقت هستی ندارد. از این روی به جای اندیشه‌ورزی، حساب و کتاب می‌کند. یعنی همان مفهوم Rechnendes denken. 

رویکرد سوم، زبان به مثابه‌ی پرگویی یا وراجی Gerede: در این ساحت، انسان نه توان راه یافتن به حقیقت ناپوشیده را دارد، و نه توان تولید حقیقت انطباقی، بلکه در هیات دازاین غیراصیل صرفاً حرف می‌زند تا حرفی زده باشد. Sprechen als nur sprechen و از آن روی که زبان با حقیقت در ارتباط است و هرجا که پای زبان در کار است پای حقیقت در میان است و نهایتاً هر جا که زبان در کار است، گویی جهان منتظر آشکارگی حقیقتی است، پس در این ساحت، جهان در انتظار آشکارگی حقیقت ناکام می ماند. این ناکامی در واقع بزرگترین دلیل آن امری است که ما امروزه آن را بی قراری،افسردگی و استیصال می‌نامیم و نزد هایدگر به معنای بی‌خانمانی است. هایدگر اشاره می‌کند که این بی‌خانمانی نشانه‌ی نداشتن خانه، آپارتمان و درکل سرپناه نیست، بلکه عدم سکنی‌گزیدن و منزل‌گزیدن در جوار امر مقدس یا حقیقت هستی است. به یاد بیاوریم تفسیر غریب اخلاقی بودن را با اشاره به سخن هراکلیتوس، در درسگفتارهای هراکلیتوس هایدگر: اخلاقی بودن انسان به مثابه انسان، یعنی منزل گزیدن در جوار امر مقدس، نه رعایت قواعد اخلاقی، که خود برگرفته از متافیزیکی بودن اخلاق است. 

ما امروزه این نوع از مواجهه با زبان را در شبکه های اجتماعی شاهدیم. آنچه در شبکه های اجتماعی در جریان است، شیوع فزاینده و سرطانی مکالمالتی است که حاوی هیچ حقیقی در جهان نیست. یعنی بود و نبودش به حال جهان فرقی ندارد و از همین روی با اینکه مکالمه و دیالوگ در بالاترین حجم خود در جریان است، اما نه تنها راه به گشودگی نمی‌برد، که موجب سرخوردگی می‌شود و نشان می‌دهد که انسان امروزی چقدر از ذات بنیادین زبان و حقیقت آن به دور افتاده است. 

هایدگر، هولدرلین و امر شاعرانه :

    هایدگر بعد از چرخشی بنیادین در سال 1935، یعنی دقیقاً زمانی که از ریاست دانشگاه فرایبورگ استعفا می‌دهد، یک ترم تابستانی را به تفسیر دو شعر از هولدرلین می‌پردازد. برای نخستین بار شعر موضوع  تاملی فلسفی قرار می‌گیرد. این مهم در سه ترم دیگر نیز تکرار می‌شود. سوای آن، در کارهای بعدی، یعنی 1935 به بعد در جای‌جای آثارش رد پای هولدرلین مشاهده می‌شود و به نوعی هولدرلین، راهنما، راهبر و الهام‌بخش هایدگر می‌شود. اما چه چیزی در هولدرلین هست که هایدگر را مجذوب خود می‌کند که در چرخشی عجیب،  افلاطون، ارسطو و بسیار کسان دیگر جای خود را به هولدرلین می‌دهند؟

در رساله «هولدرلین و ذات شعر»، هایدگر اشاره می‌کند، هولدرلین مهم است زیرا شاعری است که درباره حقیقت امر شاعرانه شعر می‌گوید. یعنی برای نخستین‌بار در هولدرلین، «امر شاعرانه» (das Dichterisch)  از طریق شاعر به مثابه‌ی سروده (Dichtung) خود را بر ما آشکار می‌کند. اما وقتی از شعر نزد هایدگر و به نوعی هولدرلین حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم. 

شعر به مثابه‌ی سروده (Dichtung)

  بیایید به سخن هایدگر در نخستین صفحات درسگفتار ژرمانیا و راین گوش بسپاریم :

(سرایش) – این کلمه به راستی به چه معناست؟ Dichten برگرفته از tihtôn در زبان آلمانیِ باستان است که با dictare لاتین که خود شکل تشدیدشده‌ی dicere به معنای دکلمه‌کردن (vorsagen) یا گفتن (sagen) است، مرتبط است. Dictare یعنی تکرار ، بازگفت و بازخوانی چیزی، «دیکته‌ کردن» (dichten)، به زبان آوردن چیزی، برخواندن آن، خواه انشاء، گزارش، رساله، شکایت یا عریضه‌ی مکتوب، نغمه، ترانه باشد یا هرچیز دیگر. تمامی این موارد Dichten نامیده می‌شوند، یعنی در زبان نهادن یا به زبان آوردن. نخستین بار در قرن هفدهم بود که واژه‌ی Dichten صرفاً به شکلی از آفرینش زبانی که ما آن را شاعرانه (poetisch) و از این پس سرایشگرانه (Dichtungen) می‌نامیم، محدود شد.

اینجا باید به مفهوم دیکته یا املا کردن دقت کنیم. دیکته کردن، یعنی سخنی را در گوش کسی گفتن. اما آن کسی که دیکته می‌کند، نه شاعر به خودش، که به زعم هایدگر خود هستی است که حقیقتش را در گوش شاعر نجوا می‌کند. اینجا خاستگاه شعر، Dichtung  یا امرشاعرانه Das Dichterisch  است نه شاعر و سراینده (Dichter)،حقیقت امر قدسی و هستی است. به یاد بیاوریم بندهایی از شعر هولدرلین را : 

بر ما شاعران است که با سرهایی برهنه زیرِ شدیدترین طوفان‌هایِ خدا بایستیم، صاعقه‌ی پدر را با دستانِ خود برگیریم و آن هدیه‌ی الهی را پیچیده در لفافه‌ای از سرود، به قومِ خویش واگذار کنیم.

  در این بند، صاعقه های پدر، حقیقتی است که به زعم هولدرلین باید بی‌کم‌کاست در اختیار قوم قرار گیرد. پس منشأ شعر نه خود هولدرلین که امر مقدس و نزد هایدگر حقیقت هستی است. تعریف انسان نزد هایدگر نیز برخلاف تعریف انسان به حیوان سخنگو، تعریف انسان به امانت دار حقیقت هستی است. ما به کسی امانت‌دار می گوییم که امانت را با نهایت مراقبت و دقت و بی‌کم‌و‌کاست برگیرد و دوباره بازگرداند یا به مقصد برساند. یعنی سراینده و شاعر بودن نزد هولدرلین و امانت‌دار حقیقت هستی بودن نزد هایدگر، بالاترین ساحتی است که می‌شود بدان دست یافت. 

   این نوع نگاه به شعر درست خلاف آن چیزی است که ما امروزه از شعر در سر داریم. شعر مدرن، محصول نبوغ  زبانشناختی و تسلط یک سوژه به زبان، کلمات و فرم های ادبی است. در حالی که هایدگر در همان آغاز درسگفتار گوشزد می‌کند که قصد او در این ترم، سخن درباب تاریخ ادبیات یا سبک و فرم‎های ادبی نیست. در دوران جدید این سوژه‌ی دکارتی در هیات شاعر رمانتیک است که شعر را تولید می‌کند و شعر محصول نبوغ او و برآیند امری ذهنی است. به زعم هایدگر حتی تخیل  یا توان خیال‌ورزی و خیال‌پردازی (Einbildungskraft) نه امری ذهنی و قابلیتی شخصی از تجربه زیسته شاعر و هنرمند، که محصول گشودگی به جهان به مثابه‌ی جایگاه آشکارگی هستی است. از این روی در شعر جدید، نه ساحت اصیل زبان و حقیقت، که اراده‌ی معطوف به قدرت سوژهای حکمفرما ست است که چیزی را تولید یا به عبارتی جعل و تحریف می‌کند. او است که تصمیم‌می‌گیرد جهان  و پدیدارها چگونه آشکار شوند. برخلاف رویکرد امانت‌دارانهی هولدرلین که مجال می‌دهد تا جهان و پدیدارها و حقیقت هستندگان و در کل حقیقت هستی بدان گونه که هستند خود را آشکار کنند. 

این همان نکته ای است که هایدگر در رساله‌ی هولدرلین و ذات شعر با اشاره به یکی از نامه های هولدرلین به مادرش، دست روی آن می‌گذارد: 

شاعری، معصومانه ترین پیشه است. 

اما در عین حال : 

زبان خطرناک ترین داشته‌ای است که به انسان داده شده است. 

چگونه شاعری می‌تواند معصومانه‌ترین پیشه در جهان باشد و درعین‌حال زبان خطرناک‌ترین امر داده شده به انسان؟  اینگونه که انسان می تواند با عدم امانت داری و عدم مجال به پدیدارها برای آشکارگی شان بدان گونه که هستند، آشکارگی حقیقت آنها را معطوف به اراده‌ی معطوف به قدرت خود بکند و حتی تن به فرآیندی بسپارد که حقیقت جهان را دگرگون و از نظرها پنهان می‌کند، مانند همان کاری که نیروگاه برقی بر روی راین انجام می‌دهد. یعنی راین را از راین‌بودگی ساقط می‌کند. آن را قبض، آماده به خدمت و  برای خود ذخیره‌ می‌کند. اما راین در شعر هولدرلین، خود حقیقت آن است. یعنی هولدرلین در شعر راین مجال می‌دهد تا حقیقت راین بدان‌گونه که هست خود را و نیز خطری را که به گشتل به مثابه تکنولوژی مجال می‌دهد تا خود را تنها مرجع آشکارگی حقیقت کند، آشکار سازد.

   اما اوج خطر در اینجا صرفاً به عدم امانت شاعر‌، انسان یا دازاین ختم نمی‌شود. اگر دوباره بازگردیم به گفته هولدرلین، غایت خطر آنجا است که شاعر برای دریافت حقیقت، خود را در معرض صاعقه‌های آن قرار می‌دهد. آن هم بی‌سلاح و با سری برهنه.  هر صاعقه درعین‌حال که تاریکی شب را به روشنایی و گشودگی می‌آورد، آذرخشی است که می‌تواند هلاک کننده باشد و شاعر نیز از اخگرهای این آذرخش در امان نیست. از این روی می‌شود گفت شاعر برای رساندن حقیقت هستی یا امر مقدس به قوم، خود را قربانی می‌کند. 

هایدگر در آغاز درسگفتار هولدرلین با طعنه به تشخیص علمی کلینیک بیماریهای روانیای که هولدرلین در آن بستری بود می‌نویسد :

[در کنار] مواردی که پیرامون «کسالت روحی (geisteskrank) او در سی و پنج سالگی گفته شده: زوالِ عقل پاراکوکس کاتاتونیک، که پزشکی [ظاهراً] هوشمندانه به آن پی برده بود.

به زعم هایدگر زوال عقل یا جنون شاعرانی چون هولدرلین و اندیشمندی همچون نیچه، نه امری فیزیولوژیک یا روانپریشانه به گونه‌ای که پزشکی مدرن تعریف می‌کند، بلکه محصول ایستادن در معرض صاعقه‌های آتشین و شعله‌ور حقیقت است. 

حال چگونه می‌شود چنین نگاهی به شعر را با شعر درجهان مدرن مقایسه کرد؟ جهانی زیبایی‌شناختی که شعر در آن، محصول نبوغ، احساسات و بازتولید یا بازنمایی واقعیت و یا حقیقت برساخته است. بیایید به قطعهای از شعر یک شاعر مدرن یعنی شارل بودلر نگاهی بیاندازیم. 

آن زمان که آسمان پست و سربی، چون سرپوشی سنگین در هم می‌فشارد،

ذهنی نالان را که قربانی نگرانی‌های همیشگی است 

و آن گاه که چون گنبدی سترگ همه افق ها را محصور می‌کند،

و بر ما می‌بارد روزان سیاهی تیره‌تر از شبان، 

هنگامی که زمین سیاه‌چالی مرطوب می‌شود

که در آن امید چون خفاشی با بال‌های ظریفش 

بر دیوارها ضربه می‌زند

و بر تیرک‌های پوسیده سر می‌کوبد. 

اینجا خبری از امانت‌داری نیست. پدیدارها در ذهن و شعر بودلر دگرگون شده‌اند، چگونه آسمان که نماد ارتفاع است می‌تواند پست و سربی باشد؟ چگونه زمین  می‌تواند سیاه‌چالی باشد؟ چگونه امید می‌تواند در هیات خفاش خود را آشکار کند؟ 

به‌زعم هایدگر در دوران نیست‌انگاری یا تنگدستی (dürftige Zeit) کار شاعران این است که شب تاریک جهان را گوش‌زد کنند. او در رساله‌ی چرا شاعران (wozu Dichtere) با اشاره به این شب تاریک، یعنی زمانی که پیامد فراموش‌کردن هستی (Vergessenheit) است، اشاره میکند که هستی نیز ما را فراموش‌کرده (Verlassenheit) و هنر بزرگ  به‌مثابه‌ی گردهم‌آورنده و آشکارکننده حقیقت قوم مرده است و نیهیلیسم بر جهان چیره شده و کار شاعران این است که پنهان کاری نیهیلیسم را افشا کنند. چرا که این کار تنها از عهده شاعران بر می آید. چرا که هستی و امر مقدس حقیقت خود را در گوش شاعران نجوا می‌کنند. شاعرانی که با اقامت و راه یافتن به حقیقت هستی در جوار آن منزل گزیده‌اند. 

صوت نشست «دشمنان هایدگر (۹)»
ویدئوی نشست «دشمنان هایدگر (۹)»