رویدادها, رویدادها-مدرسه مطالعات والایش, مدرسه مطالعات والایش, مدرسه‌ها

نگاهی فیلسوفانه بر یک مفهوم روانکاوانه: جنسیّت

نگاهی فیلسوفانه بر یک مفهوم روانکاوانه: جنسیّت

نگاهی فیلسوفانه بر یک مفهوم روانکاوانه: جنسیّت

نگاهی فیلسوفانه بر یک مفهوم روانکاوانه: جنسیّت

نگاهی فیلسوفانه بر یک مفهوم روانکاوانه: جنسیّت

نگاهی فیلسوفانه بر یک مفهوم روانکاوانه: جنسیّت
با حضورِ نیما شریف منش؛ دانش آموختۀ فلسفۀ غرب
بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۱

✍️ مقدّمه: نیما شریف منش

در این نشست می‌کوشم تمهیدی فراهم آورم‌ بر این‌که چگونه می‌توان از ره‌گذرِ نگاهی فیلسوفانه، به واگشایی برخی جستارهای زیگموند فروید و ژک لکان درباره‌ی جنسیت پرداخت. به‌یقین گفتارِ من، گفتارِ یک روان‌کاوِ فرویدی-لکانی نیست. زیرا گفتارِ روان‌کاو، گفتاری ست که از پسِ گذرانِ دشوارِ روان‌کاوی شدنِ شخصی‌اش و به پایان رساندنِ آن بر زبان‌اش جاری می‌شود. اما به‌رغم این گفته‌ی لکان که «روان‌کاوی، فلسفه نیست»، او همواره نظریه‌پردازی‌اش را در گفت‌و‌گو با فلسفه پیش برده است و فراورده‌های این گفت‌و‌گو همواره بهره‌های بسیاری به فلسفه بخشیده است. سخنِ این نشست نیز در قلمروِ این گفت‌و‌گو شکل خواهد گرفت و پیرامونِ برخی از مفهوم‌هایی گشت خواهد زد که روان‌کاوی به عرصه‌ی نمادین و فرهنگِ عمومی عرضه داشته است. پس این نشست، تفاوتِ میانِ گفتارِ روان‌کاو و گفتارِ فیلسوفانه‌ای را که از فراورده‌های نظریِ روان‌کاوی در فلسفه بهره می‌برد، به رسمیت می‌شناسد و از مخاطبان نیز انتظار دارد که نظرورزیِ این درس‌گفتار را، نظرورزیِ روان‌کاوانه به‌شمار نیاورند.

به‌راستی مسأله‌ی جنسیت هم‌زمان جای‌گاهِ پیوند و جدایی فلسفه و روان‌کاوی ست، جای‌گاهی که در آن از سویی روان‌کاوی به‌هیچ‌وجه بر سرِ مسأله‌ی جنسیت سازش نمی‌کند و آن را شرطِ لازم و کافیِ هرگونه ایستارِ روان‌کاوانه می‌داند و از سوی دیگر فلسفه معمولا زیاد درباره‌ی این مسأله سخن نمی‌گوید.

تمهیدِ فراهم آمده در این نشست، هم‌زمان تمهیدی بر نشست‌هایی با موضوع ِ «عشق» خواهد بود؛ نشست‌هایی که به‌راستی موضوعِ‌شان، ازبنیاد با انگاره‌ی جنسیت در روان‌کاوی پیوند دارد.

گزارش مشروح

نشست امروز در راستای معرفی مختصرِ مدرسه‌ی والایش خواهد بود و بر این اساس ما نگاهی فلسفی به مفهومِ جنسیت که مضمونی پرتکرار و پرکاربرد در روانکاوی ست خواهیم انداخت.

پیش از ورود به بحثِ اصلی، ذکر دو نکته را لازم می‌دانم. بنده نه روانکاو‌ ام و نه شارحِ فروید و لکان. دانشِ روان‌کاوی قواعد و دیسیپلین ِ خود را دارد و یک روانکاو باید مراحلِ نظری و عملیِ دشواری را طی کرده باشد و کسی صرفاً با خواندنِ آثاری در این زمینه نمی‌تواند خود را روان‌کاو یا شارحِ فروید و لکان بخواند. بنابراین آن‌چه در خصوصِ روانکاوی خواهم گفت و آنچه در این مدرسه بیان خواهد شد از منظرِ یک روان‌کاو نیست بل از منظر کسی ست که با این منظومه‌ی معرفتی کمی سر-و-کله زده است و با تلفیقِ برخی مفاهیمِ روان‌کاوانه و مفاهیمی از حوزه‌های دیگر درباره‌ی والایش سخن‌ خواهد گفت. بحثِ جنسیت در روانکاوی بحثی بسیار دراز دامن ست و بنده در این نشست به اختصار نگاهی به منظرِ فروید خواهم انداخت و این سخن را عزیمت‌گاهِ خود در ورود به موضوع ِ والایش قرار خواهم داد.

فروید در کتاب «سه جستار درباره‌ی نظریه‌ی جنسیت» درباره‌ی جنسیت صحبت کرده است. او در این اثر جنسیت را به مثابه‌ی یک پرابلم، مشکل و معضل مطرح می‌کند و نه به مثابه‌ی امری که با فروکاستن همه چیز به آن قرار است ما همه‌ی مشکلات را حل کنیم. پس آغازگاهِ فروید در این اثر، جنسیت را به مثابه‌ی یک معضل ست. او بحثِ خود را با نابهنجاری‌های جنسی آن‌گونه که در پزشکیِ زمانه‌اش دسته‌بندی شده‌اند، آغاز می‌کند.

مراد این است که فروید توضیحِ جنسیت را با آن‌چه در پزشکی به عنوان انحراف‌ها دسته‌بندی می‌شود آغاز می‌کند. انحرافاتی نظیرِ مازوخیسم، سادیسم، فیتیشیسم، هم‌جنس‌خواهی، مالش‌دوستی و… .

حال چرا این‌ها انحراف‌ اند؟ فرض این ست که هرآن‌چه کج‌روی‌ای از ابژه و هدف جنسی بهنجار باشد، انحراف خواهد بود.
از این منظر، مثلاً برای یک مردِ بالغ، ابژه‌ی جنسیِ بهنجار، یک زنِ بالغ باید باشد و برعکس. هدف از عملِ جنسی نیز تولید مثل باید باشد. این انحرافات، در رفتارِ جنسیِ به‌ظاهر بهنجار و طبیعی هم به وفور یافت می‌شوند اما تا جایی‌که ابژه و هدف بهنجار باشند، مشکلی نخواهد بود. اما ما آشکارا می‌بینیم که الزاما این‌گونه نیست که در هر عملِ جنسی، ما تنها به ابژه و هدفِ مذبور بسنده کنیم، درحالی‌که این پارادایم تنها لذاتِ معطوف به ابژه و هدف مذبور را بهنجار می‌داند.

با این مقدمه، گویی وضعیتی نرمال وجود دارد که انحراف از معیارهای آن، نابهنجاری محسوب می‌شود. اما فروید نشان می‌دهد که اصولا مساله این طور نیست.

از نظر فروید مساله این است که اصولا ما آدمیان در وضعیتی به سر می‌بریم که اتفاقا آنچه انحراف خوانده می‌شود سرآغازین و بنیادین ست و این‌طور نیست که ما نرمالیته‌ای داشته باشیم که انحرافاتی از آن سر برآورند، بل ما آدمیان با این انحرافات آغاز می‌کنیم.

از نظر او این اجبارِ فرهنگ و تمدن ست که ما را ناگزیر از کانالیزه کردنِ این انحرافات می‌سازد.

فروید یک مفهومی به نامِ “Trieb” یا “drive” را مطرح می‌کند که به سائق یا رانه یا رانش ترجمه شده است. آدمی در وضعیتِ بنیادین و سرآغازین‌اش، انبانی از سائق‌های تکه‌تکه و پراکنده و نامنسجم ست، سائق‌هایی که با غرایز فرق می‌کنند. برای نمونه، یکی از وجوهِ تفاوتِ سائق و غریزه این ست که غریزه‌ها ابژه و هدف مشخص دارند اما سائق‌ها ابژه و هدف مشخصی ندارند.

در توضیحِ سائق‌ها مسامحتا و به اختصار می‌توانیم بگوییم که آن‌ها ناظر بر یک تنشی در ارگانیسم و از بدن نشأت می‌گیرند و رو به سوی یک ابژه و مطلوب دارند تا آن تنش را برطرف سازند. از این مفهوم بعدها در لکان مفهوم ابژه‌ی a پدید می‌آید. مثلاً سائقِ دهانی را در نظر بگیرید. کودک گرسنه‌اش می‌شود و برای برای برطرف کردن آن به سوی چیزی می‌رود و هدف آن است که تنشِ ناشی از گرسنگی برطرف شود. حال منظور از سائقِ دهانی در این‌جا این ست که ارضائی که از رفع گرسنگی حاصل می‌شود یک مازادِ ارضائی را ایجاد می‌‌کند که این ارضای دوم را سائق می‌گوییم. مثلا در کنار ارضاء از سیر شدن، از تحریکِ مخاطِ دهان هم لذت می‌برد و آن را بی هیچ هدف خاصی تکرار می‌کند، مثلاً انگشت خود را بی هیچ احساس گرسنگی هم می‌مکد. از این رو ما با مازاد ارضاهای زیادی دست به گریبان ایم و هر چیزی می‌تواند در کنار ارضاهای غریزی، خوداش به گونه‌ای خودآییی لذت بخش باشد، بدون آنکه هدف مشخصی جز لذت داشته باشد.

پس ما از آغاز وضعیتِ انحراف آمیز داریم. ما از آغاز کلی لذت‌های سائقی داریم که برسازنده‌ی وضعیت روانی ما هستند و ما را پیش می‌برند.

پس انحرافات از نرمالیته‌ی آغازین جدا نشده‌اند بل سرآغازین و بنیادین هستند و جنسیت یعنی این وضعیت ِبنیادین. هیچ نیازِ طبیعیِ نابی وجود ندارد. همه‌ی نیازها با عنصرِ ارضاء ِدیگری همراه هستند که خودآیین ست و اجبار به تکرار دارد.

از این‌ رو ما نباید جنسی را با تناسلی اشتباه بگیریم. بلوغ و اندام‌یافتگیِ جنسیِ تناسلی در آدمیان، محصول یک رسشِ جسمی و یک فرایندِ فرهنگی، اجتماعی و نمادین ست. نرمالیته امری تصنعی و پسین ست.

سیرِ اندام‌یافتگیِ جنسیِ تناسلی که محصول فیزیولوژی و فرهنگ ست، سائق‌ها را تحتِ فشار قرار داده و نرمالیته‌ی نیم‌بندی را به وجود آورده است و از این رو دو ویژگی دارد، تصنعی ست و هیچ‌وقت هم به صورت کامل حاصل نمی‌شود.

سائق‌ها هیچ‌گاه به صورتِ کامل به کمندِ کانالیزه شدن توسط فرهنگ و اجتماع در نمی‌آیند.

سائق‌ها با مکانیسم‌های گوناگونی روبه‌رو می‌شوند که از معروف‌ترینِ آن‌ها می‌توان به واپس‌زنی و سرکوب اشاره کرد. برخی اوقات سائق‌ها به سوی خودِ فرد باز می‌گردند، گاه واژگون می‌شوند و در نتیجه‌ی این مواجهات و فعل و انفعالاتی که از پسِ آن‌ها به وجود می‌آیند، اختلال‌ها، کنش-پریشی‌ها، لغزش‌های زبانی، خواب‌های آشفته و… به وجود می‌آیند و این همه محصولِ زورآور شدنِ عرصه‌ی نمادین بر وضعیتِ بنیادین‌ِ سائقی و واپس‌زنی و سرکوبی‌ اند که به اجبار رخ می‌دهد.

نکته‌‌ی مهم این‌جا ست که این وضعیتِ بنیادین ِ سائقی، هم عاملِ به وجود آوردنِ اختلالات و به هم‌ریختگی‌ها و هم در عین حال منشأِ دستاوردهای عظیمِ فرهنگ و تمدن ست.

حال اگر سائق‌ها فرایندی به نام والایش را از سر بگذرانند ما با دستاوردهای عالیِ فرهنگ و تمدن روبه‌رو خواهیم بود. فروید، اسمِ کوانتومِ انرژیِ سائق‌ها را لیبیدو گذاشت، یعنی همان انرژی‌ای که مازادِ ارضاء‌ها به دست می‌آید، یعنی انرژیِ سائق‌ها.

واژه‌ی «Sublimierung» یا «sublimation» که به والایش یا تصعید ترجمه می‌شود، در متون شیمی هم مورد استفاده قرار می‌گیرد و اشاره به وضعیتی ست که در آن ماده‌ای از حالت جامد به حالت گاز در می‌آید. در روان‌کاوی به اختصار و با مسامحه، والایش فرآیندی ست که طی آن، وضعیتِ بنیادین‌ِ سائقی به سمت-و-سویی برود که بشود از میزانِ اختلالات و کژکاری‌ها و سرکوب‌ها و درگیرِ معنای جنسی بودن‌ها (نه درگیر امرِ جنسی) کم کرد و دستاوردهای عالیِ فرهنگی و تمدنی را به وجود آورد.

بنابر این مختصر، یکی از پیش‌فرض‌های اساسی ما در پی‌گیریِ پروژه‌ی والایش و سخن گفتن از چند-و-چون و راه‌های آن، این ست که وضعیتِ بنیادین و سرآغازینِ ما آدمیان، همین وضعیت ِ سائقی ست، سائق‌هایی متکثر، تکه‌تکه، بی هدفِ مشخص و نامنسجم که ما را به پیش می‌رانند. حال یا ما باید با سرکوب‌ها و اختلالات و … یک عمر کلنجار رویم و یا دشواریِ‌ راه‌های والایش را به جان بخریم تا شاید بتوانیم وضعیت ِبنیادین را به رنگی دیگر درآوریم، رنگی که اختلالات، سرکوب‌ها، لذت نبردن‌ها، ناتوانی‌ها، خواب‌های پریشان، سمپتوم‌ها، آیدنتیفیکیشن‌ها و … در آن کم‌رنگ‌تر و حتی شاید بی‌رنگ اند. اگر کسی با مقدمات ما هم‌دل بود، حال راه درازی در پیش ست تا بخواهیم درباره‌ی معنای والایش، راه‌های والایش و چند-و-چونِ آن‌ها تنها کمی سخن بگوییم، پای در راه نهادن پیش‌کشِ‌مان که در سخن هم نمی‌گنجد.

صوت نشست «نگاهی فیلسوفانه بر یک مفهوم روانکاوانه: جنسیّت»

ویدئو نشست